چند باشم زان رُخ مستور، قانع با خیال ؟ ...
#صائب

زِ عُمرِ رفته آهی ماند بر آیینه‌ی جانم
طلا در کوره کردم، مُشتِ خاکستر در آوردم
#حسین_جنتی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
هر کس به تو ره یافت زِ خود گم گردید
آنکس که تو را شناخت خود را نشناخت
#ابوسعیدابوالخیر

ما به لطفی زِ تو یک عمر قناعت داریم
یاد کُن یک‌ دَم و صد سال فراموشم کُن
#نجات_اصفهانی

من و هوای لبِ دیگری، خدا نکند
به رنگ بوسه دلم گوشه‌گیرِ آن دهن است
#صامت_اصفهانی

آمد از لطف به بالینم و ترسم که زِ ناز
زود برخیزد و جان دادنِ من دیر شود
#صامت_اصفهانی

نمی‌آموزَمت منعِ نگاه از دشمنان کردن
خدا ناکرده می‌ترسم که چشم از دوستان بندی
#حزین_لاهیجی

جدا زِ زلفت، هرگز دلم ندید خوشی
چو طایری که شب از آشیانه دور شده
#نظام‌دست‌غیب

شد استخوانِ سوخته‌ام خاک و همچنان
از مشهدم هجومِ هما کم نمی‌شود ...
#طالب_آملی

• امروز پنجمین سالگرد از دست‌دادن مادر مهربونمه
ممنون میشم برای شادی روحش
فاتحه‌ای قرائت بفرمایید •🙏🏻🩶
#به‌وقت‌آسمانی‌شدنش

به باورِ دلِ ناباورم نمی‌گنجد
هنوز هم که مرا با تو این فراق افتاد
#حسین_منزوی

زِ بس که دور زِ دیدار او دلم تنگ است
زِ دیده تا به نگاهم هزار فرسنگ است
#درکی_قمی

می‌ نوش و شاد زی که زَنَد خنده بر بهشت
دوزخ زِ یک تبسّم عفوِ خدای من ...
#فصیحی_هروی

زبانِ بسته به مدحِ محمّد آرد نطق
که نخلِ خشک پی مریم آورد خرما
#خاقانی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
آنان که داغ و دردِ تو بردند زیر خاک
خوفِ جحیم و بیمِ عذابی نداشتند
#فروغی_بسطامی

یا رب امان دِه تا بازبیند
چشمِ محبّان روی حبیبان
#حافظ

به نوبت تو چنان تنگ گشته روزیِ عمر
که بوسه‌ای نتوان خواست از لب و دهنت
کسی چگونه تو را تنگ در بغل گیرد
که آب می‌شود از شرمِ پیرهن بدنت
#مشرقی_مشهدی

طبعم افسرده شد از فکر، حریفی خواهم
که کُند گرم به یک بیتِ گلوسوز مرا ...
#قدسی_مشهدی

زِ بس در هر دیاری یارِ دورافتاده‌ای دارم
به هر سو می‌پرد مرغی، زِ من مکتوب می‌خواهد
#سلیم_طهرانی

پیرهن می‌بدرم دم به دم از غایت شوق
که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
#سعدی