در وصل و هجر کار دلِ ما تپیدن است
دایم به یک قرار بُوَد بی‌قرار ما ...
#صائب_تبریزی

گویی بِبُرد از دلِ ما هر غمی که بود
لطفت به‌ یک جوابِ سلامی که داد باز
#اهلی_شیرازی

متّفق می‌شوم که دل ندهم
معتقد می‌شوم دگر بارت
#سعدی

می‌نوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا
دَم به دَم خون در دل از جور پیاپی می‌کنی
#هاتف_اصفهانی

به حرفی چون دهان شکوهٔ ما را نمی‌بندد؟
لبِ لعلی که کار بوسه می‌آید زِ دشنامش
#صائب_تبریزی

مِی خور به بانگِ چنگ و مخور غصه، وَر کسی
گوید تو را که باده مخور، گو هُوَالْغَفُور ...
#حافظ

طومار درد و داغ عزیزان رفته است
این مهلتی که عمر درازست نام او
#صائب_تبریزی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
از خاک کشتگان تو هر گُل که می‌دمد
معلوم می‌شود که دلِ پاره‌ی کسی‌ست
#عرفی_شیرازی

غریق را چه سخن غیر دست و پا زدن است؟
مبین سکوت مرا، غرق احتیاجم من ...
#سجاد_شهیدی

شب‌ از تبِ تو و من‌ سوخت، وصل‌مان آبی
مگر بر آتش تن‌های شعله‌ور بزند ...
#حسین_منزوی

دلم چگونه تسلّی شود به آمدنی
که با خود از پی رفتن بهانه‌ها دارد
#میلی_مشهدی