لبت می‌پرسد از جانم که: کامت چیست؟ تا دانم
چه باشد کام مشتاقی؟ دهانی بر دهانِ تو ...
#اوحدی

خوش‌خوش زِ دلم گذشت و می‌گفت بِناز
ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست
#ابوسعیدابوالخیر

به زلفت شانه گر محرم نمی‌شد
دلم از دست او درهم نمی‌شد
#طغری_مشهدی

مرا زِ تیغِ تغافل بس است ایمایی
من آن نیَم که توقّع کنم سلام از تو
#صائب_تبریزی

به زور آه تو را ما نگاه داشته‌ایم
به سرو قدِ تو پیچیده‌است سنبلِ ما
#سیدای_نسفی

من پیرِ سال و ماه نیَم، یار بی‌وفاست
بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم
#حافظ

رنگین شده‌ست دامن پاکت، چه حالت است؟
گویا که در میان دل ما نشسته‌ای!

#مولانافغانی

بختِ مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه!
موی سپید را سرِ پیری کجا بَرَم ...
#فاضل_نظرى

مرا خود با تو چیزی در میان هست
وگرنه روی زیبا در جهان هست ...
#سعدی

گُل‌ها اگر دَمَد زِ سر خاک تربتم
باشد هنوز در دلِ من خارخارِ عشق
#فضولی_بغدادی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
در کوی تو چون شعله که از طور کِشَد سر
از نالهٔ عشّاق بلند است نوایی ...
#حزین_لاهیجی

در گفتن حق از کمیِ دوست میَندیش
در همهمه‌ی این‌همه ناقوس، اذان باش
#حسین_زحمتکش

تحمّل می‌رود امّا شبِ غم سر نمی‌آید ...

جهان به مجلس مستانِ بی‌خرد ماند
که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست
#صائب_تبریزی

از شیر مادرست به من مِی حلال‌تر
زین لقمهٔ غمی که مرا در گلو گرفت
#صائب_تبریزی

یک‌دم آرام ندیدم دلِ خود را همه عمر
بس‌که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
#قیصر‌امین‌پور

هزار بار به تیرِ تغافلم کُشتی
هنوز نازِ تو سرگرمِ امتحان من است
#فصیحی_هروی

سخت‌جانیم و قماشِ خاطرِ ما نازکست
#غالب_دهلوی