مرا چو سبحه گره آن‌زمان به کار افتاد
که کار من زِ توکّل به استخاره کشید
#صائب_تبریزی

شب‌ها گذرد بر من از اندیشه رویت
تا روز نه من خفته نه همسایه زِ دستم
#سعدی

در عین بی‌زبانی با او به گفت‌وگوییم
کیفیّتِ غریبی‌ست در بی‌زبانیِ ما ...
#فروغی_بسطامی

چو در کنار رقیبان تُرا نظاره کنم
کناره گر نکنم از بَرَت چه چاره کنم
زِ رشک غیر کنم چون کناره از سر کویت
به هر قدم که روم بازپس نظاره کنم
#رفیق_اصفهانی

غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در محبّت رویش هزار جامه قباست
#سعدی

گستاخ بر خیالِ تو کردم نگاهِ گرم
بر صفحه‌یِ گُلت زِ لطافت نشان بماند
#شفایی‌_اصفهانی

گیسوی تو، شبِ قدرست و دَرو منزل روح
خود که داند به جهان قدرِ شبِ گیسویت
#سلمان_ساوجی

اشکم تمام گشت چو آتش زدم به دل
خون برطرف شود چو بسوزی کباب را
#قدسی_مشهدی

چون قرصِ ماهِ رویِ تو از ما دریغ شد
شب قرص‌ِخواب مرهم ما بود، بگذریم
#سجاد_شهیدی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
طلسم بخت ما را بشکن ای باد صبا یک شب
بیاور بویی از آن زلف مشکین سوی ما یک شب
#محمد_سهرابی

تشنهٔ بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این رَه به خدا می‌داری
#حافظ

در حسرت تو میرم و دانم تو بی‌وفا
روزی وفا کُنی که نیاید به کارِ من
#شهریار

ساغر می چو دهی بوسه زِ پی نیز بده
به ندامت بکشم گر که کُنندم به بهشت
#عرفی_شیرازی

فرامشی زِ فراموشیِ تو می‌خیزد
اگر تو یاد کنی، یاد می‌کنیم ترا
#صائب_تبریزی

یابد چگونه راه در آن زلف دست ما؟
جایی که شانه می‌گزد از دور پشت دست
#صائب_تبریزی

شرابِ عشقم اگر بو کنند محشریان
سوال روزِ قیامت فتد به روز دگر
#عرفی_شیرازی

خواب با دیدهٔ بختم چو نشست
رسم آسایش از آن هم برخاست
#فصیحی_هروی

گَرَت هزار بدیع‌الجمال پیش آید
ببین و بگذر و خاطر به هیچکس مسپار
#سعدی