غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم
که از شرابِ غرورش به کَس نگاهی نیست
#حافظ

به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحتِ همه عالم به گوش من بادست
#حافظ

نمی‌دانم دلم را خط به غارت بُرده یا خالش
همین دانم که ما بودیم و او، دل در میان گم شد
#قصاب_کاشانی

بگذشت عمر و گفت‌و‌شنو با تو رو نداد
ای بی‌نصیب گوشم و ای بی‌نوا لبم ...
#عرفی_شیرازی

بسیار می‌گفتم که دل با کَس نپیوندم ولی
دیدار خوبان اختیار از دست دانا می‌بَرد
#سعدی

به گردون می‌رسد فریاد یارب یاربم شب‌ها
چه شد یارب در این شب‌ها غم تاثیر یارب‌ها
#هاتف_اصفهانی

یاری به دست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
#سعدی

درد ما را نیست حاجت بر شفای بوعلی
تا چو درگاه علی دارالشّفا داریم ما ...
#مفتون_همدانی

زِ صد مستی قناعت کرده‌ام با یاد مژگانی ...
#بیدل

گهی که خاک شوم خیزم از مزار چو گَرد
به چشم خلق رَوَم بر مزار خود گِریَم ...
#اهلی_شیرازی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
عشّاق را به دور تو از بادهٔ حیات
قالب تهی فتاده و پیمانه پُر شده است
#محتشم_کاشانی

زِ مست اُفتادنم در مسجد، ای زاهد مشو رنجه
که صحن مسجدت فردا زمین تاک خواهد شد
#عرفی_شیرازی

مرا چو سبحه گره آن‌زمان به کار افتاد
که کار من زِ توکّل به استخاره کشید
#صائب_تبریزی

شب‌ها گذرد بر من از اندیشه رویت
تا روز نه من خفته نه همسایه زِ دستم
#سعدی

در عین بی‌زبانی با او به گفت‌وگوییم
کیفیّتِ غریبی‌ست در بی‌زبانیِ ما ...
#فروغی_بسطامی

چو در کنار رقیبان تُرا نظاره کنم
کناره گر نکنم از بَرَت چه چاره کنم
زِ رشک غیر کنم چون کناره از سر کویت
به هر قدم که روم بازپس نظاره کنم
#رفیق_اصفهانی

غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در محبّت رویش هزار جامه قباست
#سعدی

گستاخ بر خیالِ تو کردم نگاهِ گرم
بر صفحه‌یِ گُلت زِ لطافت نشان بماند
#شفایی‌_اصفهانی

گیسوی تو، شبِ قدرست و دَرو منزل روح
خود که داند به جهان قدرِ شبِ گیسویت
#سلمان_ساوجی

اشکم تمام گشت چو آتش زدم به دل
خون برطرف شود چو بسوزی کباب را
#قدسی_مشهدی