خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمع‌وار
هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه‌ایم
#سعدی

به باد حادثه بالم اگر شکست چه باک
خوشا پریدن با این شکسته‌بالی‌ها ...
#قیصرامین‌پور

ز سوز دل خبرم نیست ، این قَدَر دانم
که هرکه بگذرد از پهلویم کباب شود ...
#سایر_مشهدی

بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی
دشمنی‌ها کرد با من در لباس دوستی ...
#رهی_معیری

بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم ...
#صائب

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهایی ...
#شهریار

صد چشم بد زِ ناله ما دور می‌شود
ای شعله سرسری مگذر از سپند ما
#صائب_تبریزی

سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت
#باباطاهر

زِ خاموشی به جمعیت رسیدم از پریشانی
زِ هر حرفی که لب بستم به خاطر دُرّ مکنون شد
#صیدی_تهرانی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
جز دل تنگ من ای مونسِ جان جای تو نیست
تنگ مپسند دلی را که در او جا داری ...
#شهریار

چو خاک اگرچه ندارد وجود من قدری
برای کوری دشمن نگاه‌دار مرا ...
#سلیم_تهرانی

دل از انتظار خونین دَهَن از امید خندان
#سعدی

به درد و داغ در این گوشه سوختیم و نبود
کسی که برزند آبی بر آتش دلِ ما ...
#رهی_معیری

دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخِ چون بوستان دوست
#سعدی

دست تا بر ساز زد مطرب دلِ ما خون گریست
از زمین ما به ناخن آب می‌آید برون ...
#صائب_تبریزی

خُرم دلی که در خمِ زلفِ تو جا گرفت ...
#قدسی_مشهدی

کم میکنی نگاه ولی خوب میکنی
قربان طرح و وضع نگه کردنت شوم
#محتشم‌_کاشانی

بیچاره‌ای که صورت رویت خیال بست
بی‌دیدنت خیال مبند استراحتش ...
#سعدی

غمخواری زمانه به گردن گرفته‌ایم
هر کَس شکفته شد دلِ ما تنگ می‌شود
#ناظم_هروی

صُبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی
شیوه تنگ غروبست گلو بفشردن ...
#شهریار

زنده می‌سوزد برای مرده در هندوستان
دل نمی‌سوزد در این کشور عزیزان را به هم
#صائب_تبریزی