تب‌و‌تاب بتکده‌ی عجم ، نرسد به سوز و گداز من
که به یک نگاه محمـدِ عربی گرفت حجاز من
#اقبال_لاهوری

حَمد خدا را برایِ محمد

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
به یک نسیم توان رفت تا به کرببلا
کشیده است کجا کارِ بی‌قراری ما
#معنی_زنجانی

در تنگنای سینه‌ی صائب خیال دوست
پیغمبر خداست که در غار مانده است

به زلفت شانه دستی می‌زند امّا نمی‌داند
کز افشاندن نگردد پاک دامان دل آلودش
#بیدل_دهلوی

دوش در بزم که لبهایت شراب‌آلوده بود؟
کز خمارش صبحدم چشم تو خواب‌آلوده بود
#میلی_مشهدی

به ناز آن چشم را از خواب مگشای
همان بهتر که باشد فتنه در خواب
#هلالى_جغتايى

کشت دلگیری و افسرده دلی‌ها ما را ...
#دانش_مشهدی

از چشم او به يک نگه خشک قانعيم
طی کرده‌ايم خواهش بوس و کنار را
#صائب_تبریزی

نمی‌دانم زِ منعِ گریه مقصد چیست ناصح را
دل از من
دیده از من
اشـک از من
آستین از من
#فرج‌الله‌_شوشتری

آدم به سخت‌جانی من نیست در جهان
صبرِ من از زیارت ایوب می‌رسد ...
#صائب_تبریزی

به می عمارتِ دل کُن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت
#حافظ

بغلِ غیر ز مکتوب تو چون غنچه پُر است
من دلتنگ به یک حرفِ زبانی مشتاق

#لسانی_شیرازی
📚 عرفات العاشقین

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
خرابِ باده‌ی عشقِ تو آبادی نمی‌خواهد
#طالب_آملی

بس که با سنگ زِ سختی دل من یکرنگ است
سنگ بر شیشهٔ من ، شیشه زدن بر سنگ است
#صائب_تبریزی

شب فراق چو زلفت اگر چه تاریک است
امیدوارم از آن رو که صبح نزدیک است
#سلمان_ساوجی

برگ خزان رسیده‌ بی‌طاقتم رهی
یک بوسه‌ نسـیم زِِ جا می‌برد مَرا

گفتی به رنگ من گُلی هرگز نبیند بلبلی
آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم
#سعدى

بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو
کجا دیدی که بی‌آتش کسی را بوی عود آمد
#مولوی

زلفی که صرف شانه کُند عمر کَنده به ...
#سیدای_نسفی

سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته‌ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب‌ گذاری ...
#هوشنگ_ابتهاج