باد زنار سر زلف تو از هم بگشود
صد شکست از طرف کفر در اسلام افتاد
#سلمان_ساوجی

خاطر آشفته‌ای دارم که هر ساعت نفس
راه لب را می‌کُند گم گر چراغِ آه نیست
#کلیم_کاشانی

نه هر درخت تحمل کند جفایِ خزان
غلامِ همتِ سروم که این قدم دارد
#حافظ

من که بیدارم از جداییِ توست
تو چرایی به نیمه‌شب بیدار ...؟
#رهی_معیری

چو خالِ دلبرت یک‌جا مقیمم با سیه‌بختی
چو زلفِ درهمت حالِ خرابِ ساکنی دارم
#سالک_قزوینی

اوضاع زشتِ عالمِ دون دیدنی نبود
آسوده آنکه در شبِ مستی به خواب مُرد
#حزین‌_لاهیجی

با بد و نیک جهان از بسکه همدوشیم ما
سرمه را چشمیم و حرف سخت را گوشیم ما
#سیدای_نسفی

رَوَد به خواب دو چشم از خیالِ تو ، هیهات
بُوَد صبور دل اندر فِراقِ تو ، حاشاک ...
#حافظ

تب‌و‌تاب بتکده‌ی عجم ، نرسد به سوز و گداز من
که به یک نگاه محمـدِ عربی گرفت حجاز من
#اقبال_لاهوری

حَمد خدا را برایِ محمد

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
به یک نسیم توان رفت تا به کرببلا
کشیده است کجا کارِ بی‌قراری ما
#معنی_زنجانی

در تنگنای سینه‌ی صائب خیال دوست
پیغمبر خداست که در غار مانده است

به زلفت شانه دستی می‌زند امّا نمی‌داند
کز افشاندن نگردد پاک دامان دل آلودش
#بیدل_دهلوی

دوش در بزم که لبهایت شراب‌آلوده بود؟
کز خمارش صبحدم چشم تو خواب‌آلوده بود
#میلی_مشهدی

به ناز آن چشم را از خواب مگشای
همان بهتر که باشد فتنه در خواب
#هلالى_جغتايى

کشت دلگیری و افسرده دلی‌ها ما را ...
#دانش_مشهدی

از چشم او به يک نگه خشک قانعيم
طی کرده‌ايم خواهش بوس و کنار را
#صائب_تبریزی

نمی‌دانم زِ منعِ گریه مقصد چیست ناصح را
دل از من
دیده از من
اشـک از من
آستین از من
#فرج‌الله‌_شوشتری

آدم به سخت‌جانی من نیست در جهان
صبرِ من از زیارت ایوب می‌رسد ...
#صائب_تبریزی

به می عمارتِ دل کُن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت
#حافظ

بغلِ غیر ز مکتوب تو چون غنچه پُر است
من دلتنگ به یک حرفِ زبانی مشتاق

#لسانی_شیرازی
📚 عرفات العاشقین