اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی
زِ دست ما نگرفته است کَس گریبان را
#صائب_تبریزی

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
#سعدی

بسکه شب کردم چو صیقل با قد خم اضطراب
ساختم آیینه سنگ تکیه‌گاه خویش را ...
#واعظ_قزوینی

دود آهم در زوایای جگر پیچیده‌ام ...
#صائب

نخوابیده است با کین کسی هرگز دل صافم
زِ بستر چون دعا از سینه‌های پاک برخیزم
#صائب_تبریزی

ما را که از حجابِ ظواهر گذشته‌ایم
دل مسجد است و عشق نماز است و غم وضوست
#فاضل_نظری

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
#حافظ

با آن که هیچ مطلبِ ممکن روا نشد
دل خوش نمی‌کنیم مگر از محال‌ها
#عرفی_شیرازی

هر شبی از قوم نااهلی درآوردم دمار
سنگ نفرینم که غلتم می‌دهد پروردگار
#مرتضی_لطفی

بی‌تاب شدن ؛ دم نزدن ؛ عادتم این است
با خون جگر ساخته‌ام ؛ قسمتم این است
#حسین_دهلوی

گویا خبرِ خوش نَتَوان از تو شنیدن
چون قهقهه از خانه‌ی درگیرِ عزایی
#حسین_جنتی

ایران‌ِمن 🖤

آن نخل تازه‌ایم که از تندباد غم
سر تا قدم چو زلف پریشان شکسته‌ایم
#اسیر‌_شهرستانی

#صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله
اندر جهان حوالت هر کس به جانبی‌ست
ما را به جانب تو زهی خوش حوالتی!
#اوحدی

دل شکسته به قرب خدایْ راهبر است
که شیشه چون شکند در دُکانِ شیشه‌گر است
#صائب‌_تبریزی

#یاامام‌رئوف ✨🌸
چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش
به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته
#عاصی_خراسانی

#یاضامن‌آهو
کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا
هنوز از دور گردن می‌کشد آهوی صحرایی
#صائب‌_تبریزی

ظلّ لوای شاه خراسانم آرزوست ...
#حزین_لاهیجی

اشکِ بی‌قدرم ، زِ چشم آشنا افتاده‌ام ...
#رهی_معیری

اشک سیمینم به دامن بود بی‌سیمین‌تنی
چشم بی‌خوابی زِ چشم نیم‌خوابی داشتم
#رهی_معیری