نیمه‌شب دل می‌ربود از من که چشمش بسته شد
پلک خسته ، این رفیق نیمه‌راهش را نگاه ...
#سجاد_سامانی

تا در میان جمعیم آشفته خاطریم
جمع آن زمان شویم که تنها شویم ما
#صائب_تبریزی

مبادا خجلت واماندگی آبت کند فردا
به رنگ شمع اگر خاری به پا داری برآر امشب
#بیدل_دهلوى

مست می‌گردد هر آنکه می‌نشیند پیش ما
باغ انگوریم ، میخانه شراب از ما گرفت ...
#علی‌اکبرلطیفیان

به خواب از آن نرود چشم خسته‌ام تا صبح
که همچو مرغِ شب افسانه‌گوی خویشتنم
#رهی_معیری

شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم
آنکه با گمنام بودن سَر کند نام‌آور است ...
#محمدحسن‌جمشیدی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله‌
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
#حافظ

دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموعُ عینی هذا لنا العلامة ...
#حافظ

هر شب زِ چشم تو نظری چشم داشتیم
دارد دعای ما اثری پیش‌ِ چشم تو ؟ ...
#قیصر‌امین‌پور

از زبان دیگران دردِ دلم باید شنید
کز ضعیفها چو نی راه سخن‌ گُم‌ کرده‌ام
#بیدل_دهلوى

من آن صُبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
#هوشنگ_ابتهاج

بشکن دلم که رایحه‌ی درد بشنوی
کَس از برونِ شیشه نبوید گلاب را
#نوعی_خبوشانی

با خیال تو که شب سربنهم بر خارا
بستر خویش به خواب از پَر قو می‌بینم
#شهریار

مگر به گمشدگی خویش را عزیز کُنم
به هرکه زود کُند گُم ، سپرده‌ام خود را
#مسیح_کاشانی

می‌کنم یاد تو و می‌روم از حال بحال
من باین حال و نپرسی که : چه حالست ترا؟
#هلالی_جغتایی

هر دَم چو تاک بار درختی نمی‌شویم
چو سرو بسته‌ایم به دل بار خویش را
#صائب_تبریزی

یاری که نیایدت در آغوش
آن به که زِ دل کُنی فراموش
#امیرخسرو‌دهلوی

یادِ ما می‌کُن گهی پُر بارِ خاطر نیستیم
با همه دیرآمدن‌ها زود از دل می‌رویم
#کلیم_کاشانی

از آن روزی که بر بالای او آغوش وا کردم
دگر نامد به هم چون قبله از خمیازه آغوشم
#صائب_تبریزی

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان
#حافظ

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
این طفل را به چوب جدایی فلک نکن
کاو جز کتاب درد حمایل نمی‌کند ...
#محمد‌_سهرابی