چون عکس در آیینه گهی ، گاه در آبم
بیرون زِ دلِ صاف‌ضمیران وطنم نیست
#قدسی_مشهدی

شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب ای خورشید در چشم تو زندانی
#حسین_منزوی

نام ما مردود عالم ، روزی ما خونِ دل
ما و غم گویا به یک طالع زِ مادر زاده‌ایم
#فصیحی_هروی

چه‌سان به بستر آسودگی نهم پهلو؟
مرا که سنگ به پهلو زند تپيدن دل
#صائب_تبریزی

از فراموشی چه سنگین‌تر به روی سینه؟کاش
پاک می‌کردی غباری را که بر سنگ من است
#فاضل_نظری

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
دل از پی آن خواهم تا خون شود از عشقت
گر کار بدین ناید ، دیگر به چه کار آید ...
#امیرخسرو‌دهلوی

ای گنج نوشدارو ، با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری
#سعدی

خواب در چشمم نمی‌آید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟
#اوحدی

شهر مُهر بی‌نمازی زد به پیشانیم و من
با کسی چیزی نخواهم گفت جُز سجاده‌ام
#حسین_زحمتکش

چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمی‌گیرد از خیال محمّد ...
#سعدی

#یارسول‌الله ✨🌸
خُم‌خانه‌ام بهشتی و جانم محمّدی
من، مستِ‌مست از آن پُرِ پُر، نابِ ناب‌ها
#حسین_منزوی

زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده‌اند
#سعید_بیابانکی

بد آمدم اگرچه ، فرستاده حقم
با من‌ مَکن ستیز که من استخاره‌ام
#معنی_زنجانی

نیمه‌شب دل می‌ربود از من که چشمش بسته شد
پلک خسته ، این رفیق نیمه‌راهش را نگاه ...
#سجاد_سامانی

تا در میان جمعیم آشفته خاطریم
جمع آن زمان شویم که تنها شویم ما
#صائب_تبریزی

مبادا خجلت واماندگی آبت کند فردا
به رنگ شمع اگر خاری به پا داری برآر امشب
#بیدل_دهلوى

مست می‌گردد هر آنکه می‌نشیند پیش ما
باغ انگوریم ، میخانه شراب از ما گرفت ...
#علی‌اکبرلطیفیان

به خواب از آن نرود چشم خسته‌ام تا صبح
که همچو مرغِ شب افسانه‌گوی خویشتنم
#رهی_معیری

شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم
آنکه با گمنام بودن سَر کند نام‌آور است ...
#محمدحسن‌جمشیدی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله‌
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
#حافظ

دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموعُ عینی هذا لنا العلامة ...
#حافظ