دل را به کنارِ جوی بُردیم
از یارِ کناره‌جوی ، شُستیم
#خاقانی

بگشا بند قبا تا بگشاید دلِ من
که گشادی که مرا بود زِ پهلوی تو بود
#حافظ

به چنگ آورده‌ام گیسوی معشوق خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمتِ آشفته‌ حالی را ...
#فاضل_نظری

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله‌
تو آن بهشت برینی که جانِ خاکیِ من
برای داشتنت عینِ آرزو شده است...
#حسین_منزوی

از بس که به خود نیز نگه راست نکردیم
زنگار گرفت آینه از این همه تزویر ...
#حسین_منزوی

به اندک لذّت وصلی تسلّی نیست امیدم
هم‌آغوشی پرستم ، قدرِ هم‌دوشی نمی‌دانم
#طالب_آملی‌

از جور یار، دست به دامان غفلتیم
دلبستگان مشرب خمیازه‌ایم ما ...
#حسین_دهلوی

بی‌‌تو آغوشِ گریه‌آلودم
زخمِ خون درکنار را مانَد
#بيدل_دهلوی

از روی نرم ، سرزنش خار می‌کشم
چون گُل زِ حُسن‌خلقِ خود آزار می‌کشم
#صائب_تبریزی

به هرکجا مژه‌ام رنگ خواب می‌ریزد
گداز شرم به رویم گلاب می‌ریزد ...
#بیدل_دهلوی

اگر حریر نپوشم ، به حیله نیز نکوشم
مرا لباسِ شرف بس ، چه جای‌ِ جامه‌ی دیگر
#سیمین_بهبهانی

شب‌ها سیاه‌پوش‌اند میرد اگر چراغی
بیچاره دل که هرگز مرگش عزا ندارد
#وحید_قزوینی

#یارسول‌الله 🏴
شمع زبان بُریده چه لافد زِ آفتاب
گُنگم که در هوای تو دیدست خواب‌ها
#حسین_منزوی

#رضا‌جان 🏴
هر شب از گردون زِ شوق سجده خاک درش
قدسیان ریزند چون برگ خزان از شاخسار
#صائب_تبریزی

هرکس به درگهِ کرمت بُرد تحفه‌ای
ما را ز دستِ خالیِ خود ، آستین پُر است
#غنی_کشمیری

زِ امشب مگذران گر می‌کنی فکری به روز من
منِ آتش به جان ، چون شمع تا فردا نمی‌مانم
#حزین_لاهیجی

تا داده‌ام عنان توکّل زِ دست خویش
کارم همیشه در گره از استخاره‌هاست
#صائب_تبریزی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
خاموش کُند خشم خدا را به نگاهی
چشمی که زِ خشکی لبت تَر شده باشد
#محمد_سهرابی

گاهی مرا نگاه کنی رَد شوی بَس است
آنان که بی‌کَسند به یک دَر زدن خوشند
#حسین_زحمتکش

فردا اگر بدونِ تماشای چشم تو
خاکم کنند، آه ... چه خاکی به سر کنم
#حسین_زحمتکش

زین عبرتی ‌که زندگیش نام‌ کرده‌اند
تا سر به زیر خاک ندزدی خجالت است
#بیدل_دهلوى