چراغ افروز چشم ما نسیم زلفِ جانان است
#حافظ

چشم انتظار حادثه‌ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی كُن و با زندگی بمیر ...
#فاضل_نظری

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
تا دست و رو نشست بخون می نیافت کَس
راه طواف بر حرم کربلای ما ....
#نیر_تبریزی

آیینه را فراق تو دیوار می‌کُند
این قلبِ صاف را مرور زمان تار می‌کُند
#محمد_سهرابی

تو كى زِ راه مى‌آيى كه شهر شب‌زده را
به روشنايى چشمم چراغواره كُنم ...
#حسین_منزوی

اشکی زِ دیده‌ای نچکانَد حدیث من
شمعم که هست دود و دَمی بی‌اثر مرا
#کلیم_کاشانی

از زلف تو وام کرده گویی
شبهای فراق من درازی
#اثیری_اخسیکتی

چون رشته‌ی گُل‌دسته به گِردِ همه خوبان
گردیدم و یک یارِ وفادار ندیدم ...
#کلیم_همدانی

از لطافت بَس كه روحانی سرشت افتاده است
گيرمش گر در بغل پندارم آغوشم تهی است
#ناظم_هروی

شادم از عُمری که زخمم منّتِ مرهم نبُرد
گفت هرکس «حال و روزت چیست؟» ،
گفتم: «عالی‌ام »
#سجادرشیدی‌پور

تویی بهانه‌ام اما بهانه‌ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه‌ای که ندارم
#سیدحمیدرضابرقعی

از نالهٔ ما غیر ثنایت نتوان یافت
سائل نفسش صرف دعاهای‌ کریم است
#بیدل_دهلوی

هیچ همدردی نمی‌یابم سِزای خویشتن
می‌نهم چون بیدمجنون سَر به پای خویشتن
#صائب_تبریزی

باعث سرسبزی باغیم در فصل خزان
در ریاض آفرینش سَرو موزونیم ما ...
#صائب_تبریزی

شب یارِ من تب است و غم سینه سوز هم
تنها نه شب در آتشم ای گُل که روز هم ...
#رهی_معیری

زِ بس بر خلق ناخوش گشته ایّام
به گوش از کَس نیاید "ای‌خوشا عمر"...
#طالب_آملی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
خاک درگاه تو سَر منزل آسودگی است
نیک‌بخت آن سَر شوریده که بر درگه تُست
#فروغی_بسطامی

عٌمرت دراز باد که ما را فِراقِ تو
خوش می‌بَرد به زاری و خوش زار می‌کُشد
#وحشی_بافقی

هرگز شب وصال تو روزی نشد مرا
ای وای بر کسی که بود مبتلای تو
#امیرخسرودهلوی

دلی شکسته و چنگی گُسسته گیسویم
ولی به زخمه غیبی هنوز می‌مویم ...
#شهریار

نه فانوسی کنار لحظه‌های تارمان مانده
نه دیگر زلفِ تاکی بر سر دیوارمان مانده
#حامد_عسکری