احوالِ خود به گریه ادا می‌کنیم ما
مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست
#صائب_تبریزی

ای دل از مِهر رُخ دوست چراغی به‌کف آر
کز خم زلف به راه تو ، شب تاری هست
#بیدل_دهلوی

چندان دلم شکسته که دیگر عجیب نیست
آید صدای شیشه اگر از دهانِ من ...
#حسین_جنتی

چه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشادی
#هوشنگ_ابتهاج

چو دل به قهر بباید گسست و مِهر برید
خُنُک تنی که دل اول نَبست و مِهر نباخت
#سعدى

حیف از آن بغض که با اشک امانش دادم
داشت می‌کُشت مرا ، راه نشانش دادم
#محمد_عزیزی

تو که روزت به نشاطِ دل و جان می‌گذرد
شب چه دانی که مرا بی‌تو چِسان می‌گذرد
#امیرخسرودهلوی

‌از انقلاب، خونِ سیه، مُشکِ ناب شد
مشتاقِ انقلاب نباشد کسی چرا؟
#صائب_تبریزی

جهان به خواب‌ و دمی چشم من نیاسایَد
چو دل به جای نباشد ، چگونه خواب آید
#کمال_خجندی

غمِ عشق اگر بکوشم كه زِ دوستان بپوشم
سخنان سوزناكم بدهد بـر آن گواهی ...
#سعدی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
آن را که آرزوی گلستان وصل توست
از خارخار هجر بباید تحملی ...
#اوحدی

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
#محمدعلی‌بهمنی

شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو
از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور
#سعدی

یک دانه نُقل، از کفِ رندانِ دُردنوش
در دستِ ما، ز سُبحه‌ی صددانه خوش‌تر است
#عبدالرحمان‌جامی

بین هجوم خاطره‌ی یوسفی که نیست
با اشک و دشت و پیرهن و چاه دلخوشم
#حسین_دهلوی

مَپرس شادیِ من حاصل از کدام غم است
که پشت پرده‌ی عالم هزار زیر و بم است
#فاضل_نظری

پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب
تا درين پرده جز انديشه‌ی او نگذارم ...
#حافظ

زِ غیرتم شده آگاه ، چون زِ من رنجد
به دیگران زَند آتش که من کباب شوم
#قدسی_مشهدی

نفس در سینه‌ام چون خار در پیراهن است امشب
#صائب

ای دل اگرچه بی‌سر و سامان‌تر از تو نیست
چون سایه سر رها کُن و سامان نگاه دار
#هوشنگ_ابتهاج

بر یاد آفتاب به بالین نهیم سر
شاید در این خیال تو آیی به خواب ما
#درکی_قمی