به فراقم از تو زخم است و به وصلم از تو مرهم
که چو دردم از تو آید زِ تو نیز چاره باید ...
#حسین_منزوی

هر دَم از رویِ تو نقشی زندَم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم
#حافظ

چون تارِ ساز هرچند ما زار می‌نماییم
یک ره نوازشی کُن ، بنگر که خوش صداییم
#واقف_لاهوری

شبی تُرنج به بر می‌کشد ، شبی حلاج
شکایت از که کنیم ای رفیق ، دار یکی‌ست
#حامد_عسکری

هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر
#سعدی

بیداریِ حیاتْ شود منتهی به مرگ
آرامش است عاقبت اضطراب‌ها
#صائب_تبریزی

از شوقِ آن بَر و دوش روزی بغل گشودم
آغوشِ من چو محراب ، دیگر به هم نیامد
#صائب_تبريزی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله‌
دراین خرابه در آغوشِ این سکوتِ حزین
هنوز یادِ تو سرمایه‌یِ حیاتِ من است
#فریدون_مشیری

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید
نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید‌
#سیدحمیدرضابرقعی

در انتظار رهایی نشسته‌ایم که شاید
به روی ما مژه بستن دری برآورد از ما
#بيدل_دهلوی

خاکِ سیه مباش که کَس برنگیردت
آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی
#هوشنگ_ابتهاج

ای دل زِ قصّه‌ی من و از سرگذشت خویش
افسانه‌ای بگوی که خوابم نمی‌برد ...
#امیرخسرودهلوی

‏طومار نااُمیدی ما ناگشودنی‌ست
‏پیچیده‌ایم در گره‌ی‌ اشک ، آه را
#صائب_تبریزی

چنگی به دل نمی‌زند امشب سرود ما
آن خوش ترانهِ چنگیِ شب زنده‌دار کو ؟
#هوشنگ_ابتهاج

تجمّل رویِ خوبان را بیاراید ، ولیکن تو
رُخی داری که از خوبی بیاراید تجمّل را
#اوحدی

ما زِ چشم مِی‌ پَرستت مست ‌و‌ چشمت مستِ خواب
#خواجوی_کرمانی

نمی‌خَلَد به دلی ناله‌ی شکایت من
شکستِ شیشه‌ی من بی‌‌صداست همچو حباب
#صائب_تبریزی

ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت
این شام صبح گردد و این شب سحر شود
#خواجوی_كرمانى

سبز شد در دستِ مردم دانه تسبیحها
بس که در دوران ما از ذکرِ حق غافل شدند
#صائب_تبریزی

رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد ...
#سعدی

زمانی سایه‌ام بر خاک و حالا سایبانم خاک
مرا در آسمان می‌جویی و من زیر آوارم
#سجاد_سامانی