بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
4.34K subscribers
1.4K photos
99 videos
124 files
1.47K links
موقوفات دکتر محمود افشار به منظور تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی توسط دکتر محمود افشار در سال ۱۳۳۷ بنیاد گرفته است

تهران - خيابان ولی‌عصر - سه‌راه زعفرانيه - خيابان شهيد عارف‌نسب - کوی دبیرسیاقی - شماره ۶

📞 021-2271-6834
🌐 www.MahmoudAfshar.ir
Download Telegram
هدیه به چاپ ششم رسید.

این کتاب منتخبی است از غزل‌های سخن‌سرای نامی ایران‌زمین، امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)، که شاعر خود آن را در سال ۱۳۴۸ برای هدیه دادن به همسر عمویش، بانو هما اعلم، فراهم آورده بود. از آنجا که انتخاب اشعار به سلیقۀ شخص شاعر بوده و کتابت اشعار نیز به دست یکی از چیره‌دست‌ترین خوشنویسان روزگار ما، استاد عبدالله فرادی، صورت گرفته است، بهتر آن دیدیم که آن هدیۀ خصوصی جنبۀ عام یافته، به همۀ دوستداران هنر شعر و خوشنویسی تقدیم شود.

[هدیه، امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، به خط عبدالله فرادی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ ششم، ۱۴۰۱]

علاقه‌مندان می‌توانند از پانزدهم تا سی‌ام مردادماه، این کتاب را با ۳۰٪ تخفیف از دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تهیه کنند.

قیمت با تخفیف: ۱۲۲۰۰۰ تومان
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۷۱۱۴-۲۲۷۱۶۸۳۲

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
⁣موسیقی تعزیه

موسیقی یکی از ارکان مهم تعزیه است و همراه با کلام و بیان در این نمایش آیینی اهمیت بسیار دارد. کاربرد زبان شعر و موسیقی در بیان واقعه و هماهنگی میان شعر و موسیقی با حرکات نمایشی در تعزیه برجسته‌ترین نقش را ایفا می‌کند. ادای کلمات و اشعار با الحان موسیقی در ردیفها، مقامها و گوشه‌های مختلف و متناسب با شخصیت نقشها، تأثیر وقایع را در ذهن و احساس مردم بسیار عمیق می‌کند. درگذشته تعزیه‌خوانانی که چند دانگ صدا داشتند و در خواندن ردیفها و گوشه‌های موسیقی سنّتی ایران کارکُشته و با‌تجربه‌ بودند، تصویر برجسته‌ای از خود در جامعه باقی گذاشته‌اند.
تعزیه از عاملهای مهم حفظ نغمه‌ها و الحان و گوشه‌های موسیقی ایرانی تا پیش از بهره‌گیری از آوانگاری علمی (نت‎نویسی) در ضبط موسیقی بوده است. تعزیه‌خوانان را معمولاً از میان خوش‎صداترین مردم در نقاط مختلف ایران گرد می‌آوردند. آنان زیر نظر استادان موسیقی تعلیم آواز می‌گرفتند و دستگاهها و مقامها و ردیفهای موسیقی را می‌آموختند و آموخته‌های خود را در تعزیه‌خوانیها به کار می‌گرفتند. همین گروه از تعزیه‌خوانان تعلیم‌دیدۀ موسیقی آشنا، حافظ و عامل اشاعه و استمرار و بقای موسیقی بوده‌اند. موسیقی آوازی در تعزیه‌خوانی رفته‎رفته به همت تعزیه‌خوانانی که در موسیقی و آواز ورزیدگی و مهارت داشتند، تحول یافت و در دورۀ ناصری به اوج شکوفایی خود رسید. سرانجام، خوانندگانی از مکتب تعزیه برآمدند که در فن موسیقی و آوازخوانی به مقام هنرمندی رسیدند. آقاحسین، حاجی بارک‌الله یا حاجی خان و رضاقلی تجریشی از تعزیه‌خوانان و موسیقی‎دانان معروف تهرانی در دورۀ قاجار، و از دورۀ ناصری به این سو بودند که همراه با تعزیه‌خوانی، در مجالس بزم نیز آواز می‌خواندند. میرزا رحیم کمانچه‌کش نیز از تعزیه‌خوانهای دورۀ ناصری بود که در جوانی نقش شبیه حضرت عباس(ع) را در تکیۀ دولت بر عهده می‎گرفت و دستگاههای موسیقی را نیز به تفصیل می‌نواخت.
برخی از تعزیه‌خوانان دوره‎گرد که ایمان و اعتقادی راسخ و راستین به مذهب و تعزیه‌خوانی نداشتند و به اصطلاح «از تیرۀ یزیدی» بودند، پس از ماه صفر به جامۀ مطربی درمی‌آمدند و در مجالس سرور و عروسی مردم به آوازخوانی و بازیگری می‌پرداختند. معروف‌ترین آنها احمد مرمری و علی دلربا، از مطربان زنانه‌پوش و رقاصان معروف در تهران بودند. مطربان مرد تهران در آغاز در قهوه‌خانه‌های امامزاده زید، امامزاده سید ولی و قهوه‌خانۀ سید اسماعیل پاتوغ داشتند. در حالی که ‎موسیقی در دورۀ قاجار وضع و حالتی راکد و یکنواخت‎ یافته بود، موسیقی ‎تعزیه و نوحه‌سرایی و روضه‌خوانی حالتی وصفی و متنوع داشت و در گسترش موسیقی ایران نقش مؤثری ایفا کرد.

[مردم‌شناسی جامعۀ تهران قدیم و گفتارهایی دربارۀ خانه و خانواده و سنت‌های خانوادگی، دکتر علی بلوکباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ۱۶۴-۱۶۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
⁣در وصایای امیرالمؤمنين علی بن ابی‌طالب امام حسین را علیه السلام

گفت سلطان اولیا به حسین
کای دل‌آرام جان و قوّت عین

گوش‌ می‌دار جانب یزدان
در همه حال آشکار و نهان

راست‌ گوی ای نگار مردم چشم
در نسیم رضا و آتش خشم

گر توانگر شوی و گر درویش
نه کم از کم ده و نه بیش از بیش

داد کن در میان دشمن و دوست
داد مغزست و آفرینش پوست

زنده می‌دار در نشاط و کسل
صورت علم را به جان عمل

باش راضی به حکم یزدانی
گاه دشواری و تن‌آسانی

بد نباشد بد بهشت‌گشای
خوش نباشد خوش جحیم‌نمای

هرکه در چشم خویش خس بیند
چون تواند که عیب کس بیند؟

هرکه تن دردهد به قسمت‌ها
نخورد غم به فوت نعمت‌ها...

هرکه تیغ ستم کشید برون
فلکش هم بدان بریزد خون

وان‌که بهر برادران در راه
چاه سازد خود اوفتد در چاه...

هرکه باشد به رای خود مُعْجَب
گر نیفتد ز راه اینْت عجب

وان‌که بر عقل خویش مغرورست
به‌درستی عظیم رنجورست

هرکه بر خلق گردن افرازد
تیغ کبرش ز تن سر اندازد...

وان‌که آمیخت با فروپایه
خوار گردد چو بر زمین سایه

آن‌که باشد قرین اهل هنر
شد گران و گران‌بها چو گهر...

ترکش آرزو هران‌که گشاد
شد چو تیر از کمان ز بند آزاد

لاجرم چون ز خلق گوشه کند
کشت آزادگی‌ش خوشه کند

هر که خار حسد زند آتش‌
گل دل‌ها ازو بخندد خوش

چیست عزّت؟ بگویمت سخنی
بی‌نیازی ز همچو خویشتنی

از قناعت خزانه ساز که آن
هست گنجی که نیستش پایان

دل چو از یاد مرگ زنده کنی
به دمی زین جهان‌ بسنده کنی...

[مونس‌نامه، ابوبکر بن خسرو الاستاد، تصحیح و تحقیق دکتر نسرین عسکری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۷۷-۸۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
⁣هجدهم مردادماه سالروز درگذشت کمال‌الدین عینی، منتخب هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

کمال‌الدین عینی (۲۵ اردیبهشت ۱۳۰۷-۱۸ مرداد ۱۳۸۹)، فرزند صدرالدین عینی، نویسنده و ادیب نامدار تاجیکستانی، در سمرقند به دنیا آمد. او تحصیلات عالیۀ خود را در رشتۀ خاورشناسی گذراند و از دانشگاه دولتی لنین‌گراد فارغ‌التحصیل شد. عینی مدتی مدیریت بخش دست‌نویس‌های شرقی فرهنگستان علوم تاجیکستان را بر عهده داشت و چندی نیز سرپرست بخش ایران در پژوهشگاه خاورشناسی آن فرهنگستان بود.
وی که در ۱۹۶۰م به عضویت کانون نویسندگان شوروی درآمده بود، به مدت یک‌ دهه (۱۹۶۲-۱۹۷۲م) در پژوهشگاه خاورشناسی فرهنگستان علوم آن سامان به مطالعات نسخه‌شناختی پرداخت و بعدتر به سمت مدیریت بخش آثار خطی این پژوهشگاه منصوب شد.
عینی از بنیادگذاران انجمن «پیوند» بود که در همایش‌های مختلف دانشمندان و اهل فرهنگ فارسی‌زبان جهان را گرد هم می‌آورد. او همچنین به منظور پژوهش دربارۀ آثار کهن شرقی و حفظ دستنویس‌های آنها، بنیاد بین‌المللی عینی را در ۱۹۹۱م بنا نهاد.
وی در چندین اتحادیه و انجمن ایرانشناسی معتبر از جمله «جامعۀ پژوهشگران ایران‌شناس آمریکا» و «اتحادیۀ ایران‌شناسان اروپا» عضویت داشت و به پاس خدمات علمی‌اش جوایزی دریافت کرد که جایزۀ ارباب شایستۀ علم و تکنیکۀ تاجیکستان، جایزۀ بین‌المللی فارابی (بهمن ۱۳۸۶) و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار (۲۲ اسفند ۱۳۷۷) از آنهاست.
از کمال‌الدین عینی آثار تحقیقی پرشماری بر جای مانده است که از آن جمله می‌توان به تصحیح متونی چون همای و همایون و گل و نوروز از خواجوی کرمانی و سلامان و ابسال جامی اشاره کرد. او همچنین در تهیۀ متن نه‌جلدی شاهنامه مشارکت داشت و از مؤلفان کتاب درسی ادبیات برای مدارس تاجیکستان بود.

@AfsharFoundation
⁣رفتیّ و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت

با دریغ امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)، سخنسرای نامور معاصر و منتخب بیست‌و‌سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار درگذشت.

امیرهوشنگ ابتهاج (۶ اسفند ۱۳۰۶ - ۱۹ مرداد ۱۴۰۱) در رشت زاده شد. او تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و تحصیلات متوسطه را در تهران به انجام رساند. وی در مهر ۱۳۲۵ نخستین دفتر شعر خویش را با نام نخستین نغمه‌ها (رشت: بنگاه انتشاراتی طاعتی) منتشر کرد. سپس چند مجموعۀ شعر به نامهای سراب (صفی‌علیشاه، ۱۳۳۰)، سیاه‌مشق ۱ (امیرکبیر: ۱۳۳۲)، شبگیر (زوار، ۱۳۳۲)، زمین ( نیل، ۱۳۳۴) و چند برگ از یلدا (بی‌ناشر، چاپ محدود) از او منتشر شد.
ابتهاج در ۱۳۵۱ سرپرستی برنامۀ «گلها» در رادیو ایران و در ۱۳۵۳ سرپرستی بخش موسیقی رادیو را بر عهده گرفت، و با بنیان نهادن برنامه‌هایی چون «گل‌های تازه» و «گلچین هفته» تحولی شگرف در برنامه‌های موسیقی رادیو ایجاد کرد. از دیگر خدمات ارزشمند او در این عرصه تأسیس گروههای موسیقی «شیدا» (به سرپرستی محمدرضا لطفی) و «عارف» (به سرپرستی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان) و بنیان‌گذاری کانون فرهنگی و هنری «چاووش» در ۱۳۵۸ با همراهی لطفی، علیزاده و مشکاتیان است.
سایه سالها مشغول تصحیح دیوان حافظ بود و در ۱۳۷۳ آن را به چاپ رساند. او پس از انقلاب چند دفتر شعر دیگر خود را نیز با نامهای یادگار خون سرو (توس، ۱۳۶۰) سیاه‌مشق ۳ (توس، ۱۳۶۹) و سیاه‌مشق ۴ (چشم و چراغ، ۱۳۷۱) منتشر کرد. تاسیان (مجموعۀ اشعار در قالبهای نو) و بانگ نی (در قالب مثنوی) از دیگر آثار اوست.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار درگذشت آن شاعر بزرگ را به خانوادۀ محترم ابتهاج، ملّت ایران و دوستداران زبان و ادب فارسی تسلیت می‌گوید. یاد و نامش گرامی باد.

@AfsharFoundation
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، سخنسرای نامور معاصر و منتخب بیست‌ و‌ سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

@AfsharFoundation
⁣هو الباقی بعد فناء کل شیئ

امیرهوشنگ ابتهاج متخلص به سایه را می‌توان نامدارترین شاعر باقیمانده از نسل بزرگان شعر معاصر دانست که برخی اشعار او به تعبیر استاد شفیعی کدکنی آبروی شعر امروز است. او با وجود آگاهی و شناخت ژرفی که از ادبیات گرانسنگ کهن و میراث شعر عرفانی داشت، علاوه بر سخن‌سرایی در قالب‌های کهن، به‌ویژه غزل، از حال و هوای جهان معاصر هم اثر پذیرفته بود و در قالب‌های نو نیز طبع‌آزمایی می‌کرد. ازهمین‌رو سخنان او هم از دید سنتگرایان پسندیده بود و هم در چشم امروزیانی که گرایشی متعادل به طرح مضامین جدید داشتند مطبوع می‌نمود. سایه از طریق همین هنر سخنوری خود به ارتقای سطح فرهنگی نسل شاعران و شعردوستان پس از خود یاری رسانده است و این جداست از خدمتی که با تصحیح دیوان حافظ به این متن ارزشمند و محبوب ایرانیان نموده و نیز خدمات مفیدی که به هنر اصیل ایرانی و جلوگیری از هرگونه ابتذال آن کرده است.ابتهاج در برخی قطعاتش بیانگر درددل جامعۀ زمان خود بود و از این رهگذر تعهد ملی خویش را ایفا می‌نمود:

درین سرای بی‌کسی، کسی به در نمی‌زند
به دشت پُرمَلال ما پرنده پر نمی‌زند

یکی ز شب‌گرفتگان چراغ برنمی‌کُنَد
کسی به کوچه‌سارِ شب، درِ سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظار این غبار بی‌سوار
دریغ کز شبی چنین، سپیده سر نمی‌زند

گذرگهی‌ست پُرسِتَم که اندرو به‌غیر غم
یکی صلای آشنا، به رهگذر نمی‌زند

ابتهاج به سیدالشهداء (ع) عشق می‌ورزید ‌و او را خون همواره‌جوشان توصیف کرده و خطاب به آن بزرگوار چنین سروده بود:

«یا حسین بن علی!
خون گرم تو هنوز
از زمین می‌جوشد
هرکجا باغ گل سرخی هست
آب ازین چشمۀ خون می‌نوشد
کربلایی‌ست دلم»

و سرانجام ارادۀ حق متعال بر آن تعلق گرفت که در ایام عزای مولایش همراه امید به شفاعت او دعوت حق را لبیک گوید. اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) یوم الورود.
اینجانب فقدان غمبار این ادیب بزرگ را به بازماندگان سوگوار و نیز به کلیۀ ارباب ادب و فضیلت تسلیت عرض می‌کنم و برای همگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم.

سید مصطفی محقق داماد، ۱۹ مرداد ۱۴۰۱
⁣بیستم مرداد زادروز دکتر عباس زریاب خویی

مرحلۀ دیگری که بر زندگی علمی زریاب تأثیرگذار بود سفرش به امریکاست برای تدریس و تحقیق در دانشگاه برکلی و پرینستون. یکی در غرب و دیگری در شرق آن سرزمین. در دورانی که در دانشگاه برکلی معاشر با والتر هنینگ و دستیار او بود، فرصتی استثنایی یافت که از گنجینۀ دانش هنینگ دقایق برجسته‌ای دربارۀ ایران پیش از اسلام فراگیرد و با کتاب‌های مهم این رشته آشنایی بیابد و ارزش متخصّصان واقعی هریک از آنان را دریابد.
زریاب در این سفر از نشست و خاست با هنینگ و شاگردش شوارتز و ماخ و چند ده محقق برجستۀ برکلی و پرینستون مستفید شد. هنینگ و شوارتز متخصص پیش از اسلام بودند و ماخ متبحّر در زبان عربی و از نسخه‌شناسان قابل و مبرّز.
البته نخستین دسترنج زریاب در کار پژوهندگی همان فهرستی است که برای مبلغی از نسخه‌های خطی مجموعۀ طباطبایی نوشت. اما ناگفته نمی‌توان گذاشت که تهیۀ فهرست اعلام متن شدّ الازار فی حطّ الاوزار عن زوّار المزار که به تصحیح انتقادی و حواشی عالمانۀ مرحوم محمّد قزوینی با همکاری عباس اقبال چاپ شده بود (۱۳۲۸)، هم از ثمرات انفاس آن دو دانشمند و نمونه‌ای از آغاز کار زریاب با روش علمی جدید است؛ زیرا تدوین اعلام برای یک کتاب تخصصی پر از نام اشخاص و اماکن و کتب، روش‌مندی استوار و ذوق پاک را توأمان لازم دارد و این هر دو صفت در زریاب از همان جوانی نهفته بود.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۱۲۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
سایه و حافظ

سایه چنان با غزل حافظ آمیخته و چنان با کلام او الفت گرفته است که بی‌گمان غزلش همان شیوه و همان زبان و همان واژگان و تعبیرات را تداعی می‌کند.
بسیار کسان در طول تاریخ بعد از حافظ خواسته‌اند غزل‌هایی بسرایند که هم‌ارج و هم‌شیوۀ غزل حافظ باشد و نتوانسته‌اند. یعنی اگر هم یکی دو غزل از این دست عرضه کرده باشند به حساب ندرت و اتّفاق است نه به حساب ممکن و معمول. امّا وقتی غزل‌های سایه بی‌امضا خوانده شود، شنونده باید تمام غزل‌های حافظ را در پیش چشم و ذهن داشته باشد تا بتواند حکم کند که آنچه می‌شنود از حافظ نیست.
سایه، امّا تا مرز همزبانی به حافظ نزدیک شد و تا این حد نزدیک شدن به شعری از گذشتگان با حفظ خصوصیات و رویدادهای زمانه کاری است که من می‌دانم تا چه اندازه مشکل است و مستلزم توانی است در حدّ توان سایه.

سیمین بهبهانی
۱۶ بهمن ۱۳۷۴

به نقل از:
[دفترچۀ بیست و سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار، اهداشده به امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۲۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
با «سایه» در سایۀ خاطرات

هیچ به یادم نمی‌آید که نخستین دیدار خجسته با سایه کجای طهران اتفاق افتاد، ولی چون می‌دانم که سایه میان سال ۱۳۲۵ از رشت به طهران آمد، طبعاً یکی دو ماه بعد از ورودش آشنایی و هم‌سخنی آغاز شد. واسطۀ این پیوند بدون ادنی شکی مرتضی کیوان بود. مگر سایه بگوید که او نبود و دیگری بود.
کیوان به مناسبت آنکه با مجلّه‌های جهان نو و بانو همکاری قلمی داشت و با بسیاری از شاعران و ادیبان جوان آشنا بود و همواره مترصّد آن بود که از «اخبار فرهنگی» شهر دور نماند، پس زودتر از همه به سایه رسیده بود.
مرتضی کیوان در همدان کارمند ادارۀ راه بود. چون صاحب خط چشم‌نواز و ربط پسندیده و ذوق ادبی بود، محمّد سعیدی، معاون وقت وزارت راه (ضمناً مدیر مجلّۀ راه و پس از آن راه نو و مترجم مشهور در دورۀ خود)، او را به طهران خواسته بود و به منشیگری اداری خود برگمارد. در همان اوقات همسر سعیدی (نیّره خانم) مجلّۀ بانو را منتشر می‌کرد و مرتضی کیوان با او همکاری داشت و اگر اشتباه نکنم سردبیر آن مجلّه بود. آثار قلمی کیوان را نخستین بار در آن مجلّه و جهان نو دیده بودم.

(ادامۀ مطلب در فرستۀ بعدی.)

@AfsharFoundation
در همان ایّام حسین حجازی که سردبیر مجلّۀ راه نو بود، با تعطیل شدن آن مجلّه امتیاز مجلّه‌ای به نام جهان نو را گرفت و پس از چندی از مرتضی کیوان که به دفتر مجلّۀ جهان نو هفته‌ای دو سه بار سر می‌زد، خواست که همکاری کند. درحقیقت سردبیر مجلّه شد. به دفتر جهان نو همه‌ گونه نویسنده‌ای رفت و آمد داشت؛ پیر و جوان. سعید نفیسی و حسام‌الدولۀ معزّی و علی جواهرکلام از یک سو، کیوان و محمّدجعفر محجوب و محمّدعلی اسلامی ندوشن، ‌سیروس ذکاء، عبدالحسین زرّین‌کوب و مصطفی فرزانه و حسین کسمایی و جماعتی دیگر از جوان‌ها از سوی دیگر.
این دفتر که در خیابان پهلوی زیر خیابان حشمة‌الدوله در دربند دکتر افشار قرار داشت، تا میدان مخبرالدوله میدان گشت و گذار و آمد و شد کیوان و دوستانش بود. دفتر کار دولتی کیوان در ساختمانی بود نبش شرقی جنوبی سه‌راه شاه. آنجا پاتوق بعضی از دوستان هم‌سن و سال در صبح‌ها بود و بعدازظهرها حاشیۀ جنوبی خیابان‌های شاه و نادری و استانبول پاتوق گذری دوستان. سایه هم بسیاری از روزها در همین گذرگاه دیده می‌شد. مسکوب (هرگاه تهران بود)، کیکاوس جهانداری، احمد شاملو،‌ فرهنگ فرهی، محمّدعلی اسلامی ندوشن،‌ سیروس ذکاء، ‌عبدالرحیم احمدی، تورج فرازمند و دوستان دیگر راهیان این معبر بودند. خروس‌جنگی‌ها (جلیل ضیاءپور، هوشنگ ایرانی، حسین غریب، حسن شیروانی و منوچهر شیبانی) و حسین و علی کسمایی هم به یادم هست. چیزی نگذشت که اسماعیل شاهرودی (آینده) و سیاوش کسرایی و فریدون مشیری هم به این گروه خیابان‌گرد پیوستند. در این میانه‌ها گاهی مهدی آذریزدی که در چاپخانۀ علمی کار می‌کرد و سری پرشور در برخوردهای ادبی داشت دیده می‌شد.
این وضع ادبی- فرهنگی خیابان‌های شهر طهران بود زمانی که سایه بر سر ما سایه افکند. یکی از ایستگاه‌های صحبت کنار تنها دکۀ کتابفروشی عزیز محسنی و برادرش بود که سر چهارراه استانبول نادری قرار داشت. باید گفت که کارش فروش نشریات چپ بود. یادم نمی‌رود روز اوّلی که احمد شاملو مجلّۀ سخن نو را نشر کرده بود و برای فروش به دکۀ مذکور ارائه می‌کرد. او این مجلّۀ کوچک را که بیش از دو شماره نشر نشد، ‌به مقابلۀ با سخن خانلری ایجاد کرد.
این روندگان جوان هم‌سن و سال بودند. تفاوت‌ها بیش از دو سه سال نبود و سایه نزدیک به دو سال با من تفاوت سن داشت. متولد ۱۳۰۶ است.
اغلب روزها از دم غروب تا پاسی از شب گشت و گذار خیابانی و سر زدن به کتابفروشی‌ها مانند ابن‌سینا (چهارراه مخبرالدوله)، دانش (سعدی)، آذر (محمّد مشیری)، پروین (لاله‌زار که جانشین طهران، پاتوق دهخدا و تقی‌زاده و عباس اقبال و کسروی می‌بود)، کار معتاد و دلپذیر صاحبان این نام‌ها و نام‌هایی که از یاد رفته است، بود. البته این برخوردها و ولوله‌های ادبی و فرهنگی مجادلات لازمۀ خود را به همراه داشت، ولی خودبه‌خود انس و الفتی ایجاد شد که به‌تدریج با جریان‌های سیاسی دگرگونی یافت و بعضی ارادت‌ها سال‌های دراز برجای ماند. ارادت من به سایه مصداق گفتۀ مراد سایه است که گفت: «حقّۀ مهر بدان نام و نشان‌ست که بود.»
دربارۀ کافۀ فردوس (استانبول که به مناسبت سبیل‌های از بناگوش دررفتۀ صاحب ارمنی‌اش به کافۀ سبیل هم شهرت داشت) و کافۀ نادری که گاهی می‌رفتیم که چای یا بستنی بخوریم، چون زیاد نوشته‌اند ضرورت ندارد که یادآوری کنم، ولی باید دربارۀ «انجمن گیتی» که حتماً سایه به یادش می‌آید چند کلمه بنویسم.

(ادامۀ مطلب در فرستۀ بعدی.)

@AfsharFoundation
این انجمن در قسمت بالای خیابان لاله‌زار نو (دست راست) قرار داشت. دو برادر، محسن و ناصر مفخم که یکی اهل ذوق تاریخی بود و دیگری ورزشکار و دوستدار هنر، ایجاد‌کنندۀ آن بودند. گاه در آنجا نمایشگاهی برپا می‌شد؛ مانند نمایشگاه گل، نقّاشی‌های حسین کاظمی، محمود جوادی‌پور و جز آن. یکی دو کتاب هم نشر کردند. آنچه من به یادم هست کتابی است به نام عقاید و آراء دربارۀ صادق هدایت که پس از مرگ او از روی مقاله‌های روزنامه‌ها و مجلّه‌ها جمع کرده بودند.
به‌جز دفتر مجلّۀ جهان نو، دفتر سخن هم پاتوق خوبی بود که می‌توانستیم یکدیگر را ببینیم. در سال‌هایی که به دعوت خانلری (۱۳۳۱ به بعد) گردانندگی سخن با من بود، می‌دیدم که شاعران و نویسندگان تازه‌جو بدان محفل گذری دلخواهانه دارند.
نخستین شعری که از سایه دیدم از دست کیوان به دستم رسید. رسم کیوان بر این بود که از شعرهای خوب نسخه‌های ماشینی تهیه می‌کرد و به دوستان به ارمغان می‌برد. کیوان چون رئیس دفتر معاون وزارت راه بود و ماشین‌نویس در اختیار داشت، می‌توانست بدین طریق دوستان خود را از نوشته‌ها و سروده‌های خوب نشرناشده آگاه سازد. هفته‌ای نبود که از این گونه یادگارها بی‌نصیب باشم. بسیاری از اشعار سایه را این گونه دیدم و خواندم. به کوه و بیابان هم که می‌رفتیم کیوان شعرهایی از همین رستۀ تازه‌رسیده را می‌خواند. گویی وظیفۀ روایتگری آنها را دارد. در حالی که محجوب با آن حافظۀ بی‌مانند می‌توانست ابیات برگزیدۀ آن قبیله را به خاطر بسپارد.
سایه زود در محیط شعری «غیر انجمنی» تهران نام‌آور شد. مخصوصاً از این روی که شاعر برجسته و پرآوازۀ دلخواه آن روز جوان‌ها، مهدی حمیدی، که هنوز دکتر نشده بود، بر نخستین دفتر شعر سایه مقدمه نوشته بود. طبیعی است که آن گفتار منزلت سایه را در چشم دوستان برافزود.
سایه پس از ورود به طهران با فریدون توللی هم آشنایی پیدا کرد. به گمان من تردید نباید کرد که شیوۀ دلپذیر توللی و طبع جوشانش در تازگی دادن به شعر فارسی موجب آن بود که شاعران تازه‌جوی طالب دیدار او باشند. سایه به مناسبت طبع شعری والای خود با شهریار و خانلری و البته نیما که به سه جریان مختلف گرایش داشتند، رفت و آمد و همنشینی یافت.
این چند چهره در شعر آن روز برای جوان‌ها شهرت بیش داشتند از شاعران خوش‌سخنی چون رشید یاسمی و رعدی آذرخشی و حسین پژمان و حبیب یغمایی و یکصد شاعر انجمنی چون وحید و ناصح و فرات و سهیلی و گلچین معانی و اقران آنها. البته ملک‌الشعراء بهار برتر از همه بود و کسی نسبت به مقام بلند شعری او نمی‌توانست اظهار رأی بکند.
چون اشارتی رفت که مجموعه‌ای برای تقدیم شدن به سایه آماده می‌شود، عرض ارادت و دوستی قدیم را این دیدم که چند کلمه از روزگار جوانی خودمان به یاد او بیاورم. سلامت پایدار برای او که درست شصت سال را با هم گذرانده‌ایم آرزو دارم.

[ای عشق همه بهانه از توست: نقد و تحلیل و گزیدۀ اشعار امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، به اهتمام سارا ساور سفلی، تهران: سخن،‌ ۱۳۸۷، ص ۸۹-۹۳]

@AfsharFoundation
رحیل

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین‌گونه بسی آمد و زین‌گونه بسی رفت

آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
وآن پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت

از پیش و پس قافلۀ عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت

ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که برین‌موج خسی رفت

رفتیّ و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت

این عمر سبک‌سایۀ ما بسته به آهی‌ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت

[هدیه، امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، به خط عبدالله فرادی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قدر مرد
شعر و صدای سایه
پیانو پرویز اتابکی


بگذر شبی به خلوت این همنشین درد
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد

خون می‌رود نهفته ازین زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد

این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دل‌ها نگشت سرد

من برنخیزم از سر راه وفای تو
از هستی‌ام اگرچه برانگیختند گرد

روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد

ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
وان لعل‌فام خنده زد از جام لاجورد

در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی می‌رسند خانه‌پرستان خوابگرد

بازآید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین منال از نفس سرد و روی زرد

خونی که ریخت از دل ما، سایه! حیف نیست
گر زین میانه آب خورد تیغ هم‌نبرد

@AfsharFoundation
⁣ابتهاج دوست‌داشتنی‌تر از شعرش

شعر او را بیش از شعر دیگران می‌پسندم و بر این باورم که در هنر شاعری سر و گردنی از دیگران بالاتر است، اما شخصیت او چنان است که از شعرش نیز بیشتر دوست دارم. شخصیتش بزرگ‌تر و ارجمندتر از شعر اوست. گاهی گمان می‌کنم که ابتهاج و شعرش دو قلمرو متفاوت هستند.
ابتهاج در شعر معاصر بی‌نظیر است‌. من او را حتی از دیگر غزل‌سرایان معاصر هم بالاتر می‌دانم. او در غزل و در مثنوی نظیر ندارد. به موسیقی شعرش توجه ویژه‌ای دارد و وسواس و دقت را می‌توان در واژه واژۀ شعرش سراغ گرفت؛ از همین جاست که با موسیقی پیوند می‌خورد. روزی به من گفت که فکر می‌کنم حافظ شعر خود را با آواز می‌خوانده و از همین‌رو پیوند استواری میان موسیقی و شعر او وجود دارد. این داوری دربارۀ شعر خود او نیز رواست.
ابتهاج ترانه‌سرای برجسته‌ای است‌. من ترانه‌سرایی را از شعر گفتن دشوارتر می‌دانم؛ چراکه ترانه‌سرا هم باید شاعر باشد و هم آشنا با موسیقی. ذوق ترانه‌سرایی ابتهاج را بسیار می‌پسندم و او را میان ترانه‌سرایان بزرگ موسیقی ایران می‌دانم.
شعر او علاوه بر سلاست و موسیقی، از معانی عمیق سرشار است. نگاهی عاطفی‌تر و مردمی‌تر به شعر دارد و اقبال مردم از شعر او را از این‌رو می‌بینم. شعر او بازتاب دغدغه‌ها و مسائل مردم است و همین شعرش را به مردم نزدیک‌تر می‌کند.

محمدرضا شجریان

[دفترچۀ بیست و سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار، اهداشده به امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۳۴-۳۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
⁣سایه آینه‌دار غم‌ها و شادی‌های عصر ما

سایه، در عین بهره‌وری خلّاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غم‌های انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند؛ برخلاف تمامی کسانی که با جمال‌شناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداخته‌اند.
سایه بی‌آنکه مدعی خلق جهانی ویژهٔ خویش باشد، آینه‌دار غم‌ها و شادی‌های انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالت‌خواه قرن بیستم را با تمام وجود خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه می‌شنوند:

چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نفس‌کش که در جوانه گرفت

همدلی‌شان با سایه کم از هم‌دلی دردمندان دورهٔ «امیر مبارزالدین» با خواجهٔ شیراز نیست. آنجا که فرمود:

ازین سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی

آنچه هنر سایه را در برابر تمام غزل‌سرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده، همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستان‌های تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همهٔ اقران خویش، در طول این هفتصد سال، بوده است. می‌بینید که بدین‌گونه سایه در جهان ویژهٔ خویش، یکی از نوادر قرون و اعصار است.

محمدرضا شفیعی کدکنی

[دفترچۀ بیست و سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار، اهداشده به امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۲۸-۲۹]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، سخنسرای نامور معاصر و منتخب بیست‌ و‌ سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

@AfsharFoundation
⁣⁣فارسی در چین

در چین کمتر اثر تاریخی اسلامی و مسجد قدیمی است که هویّت آشکار ایرانی یا کتیبۀ فارسی نداشته باشد؛ زیرا اسلام در چین با زبان فارسی و به‌وسیلۀ ایرانیان گسترش یافت. البته آثار ایرانی پیش از اسلام در چین و مخصوصاً آثار و جایگاه‌های مانوی که اینک به‌عنوان بودایی وانمود می‌شود و این کار ناآگاهانه هم نیست، جای خود دارد.
در سفری دراز که تابستان امسال به غرب چین و مسلمانستان‌های آنجا برآوردم در مساجد و آثار قدیم اسلامی هیچ کتیبۀ تاریخی به زبان عربی ندیدم و از این حیث در چین زبان عربی با زبان فارسی هیچ قابل مقایسه نیست. بناهای قدیمی ایرانی و اسلامی از مساجد و مدارس و بازماندۀ مقابر و تکایا و خانقاه‌های متروک که امروزه نادانسته همه را مسجد تلقی می‌کنند (کما اینکه سلاله‌های عرفانی موجود را هم از قبیل نقشبندیه و قادریه و غیره جزو مذاهب فقهی در شمار می‌آورند) بیشترینۀ آنها اگر کتیبه داشته باشند یا آن را باقی گذاشته باشند، فارسی و عموماً مشتمل بر ماده‌تاریخ‌های منظوم است. در بقعه و خانقاه آفاق خواجه و حظیرۀ مشایخ سلسله در کاشغر (که به غلط یا مصلحت آن را به‌عنوان آرامگاه شیان فی -خاتون خوشبو-، ملکۀ تقریباً موهوم چین، شهرت داده‌اند) کتیبه‌ها و الواح متعدّد فارسی، همچنین ماده‌تاریخ‌های منظوم و بعضی به‌طرز ابجد و تصریح هست که دشوارترین انواع ماده‌تاریخ‌سازی به شمار می‌آید. در اعتکاف‌خانۀ منضم به زاویۀ خانقاه ماده‌تاریخی است به شعر فارسی مورَّخ به سال ۱۳۴۸ قمری بر لوح گره‌انداز از آجر تراش. این کتیبه و نظائر متعدّد آن و متون و قرائن بسیار دیگر، همچنین یادبادهای مُعمَّران و سالخوردگان قوم از آن روزگاران مسلّم می‌دارد که زبان فارسی تا حدود پنجاه سال قبل و پیش از ۱۹۳۶ که تدریس آن به‌وسیلۀ حکومت شن سی تسای تحریم گردید، علاوه بر زبان رسمی در حوزه‌های فقاهتی و آثار و تألیفات اسلامی، زبان رسمی فرهنگی و ادبی مناطق مسلمان‌نشین بوده است و هرگز زبان عربی چنین جایگاهی در گذشته نداشته است.

[نامۀ بختیار: مقالات، ترجمه‌ها و یادداشت‌های دکتر مظفّر بختیار، به کوشش دکتر حمید رضایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۲۱۹-۲۲۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
⁣آثار ملّی

...اگر ما دعوی سربلندی داریم به آن عمل کنیم و یکی از لوازم آن احترام آثار گذشتگان است. حفظ این آثار تنها محض تفنّن و تفرّج نیست، اسباب آبروی ماست. معرّف عظمت و لیاقت ملّت است. به‌علاوه می‌تواند برای ما مایۀ انتفاع مادی شود. امروز که بحمد الله در مملکت امنیت برقرار و راه‌ها هم ساخته شده، مسافرت در مملکت ما سهل می‌شود و هر سال چندین هزار نفر از خارجیان به ایران به گردش خواهند آمد و به سیاحت این ابنیه و آثار خواهند رفت، هر گاه آنها را درست نگاه بداریم در نزد ملل دنیا اسباب سرافرازی ما خواهد بود. ملّت و مملکت ما در انظار آنها قدر و منزلت خواهد داشت. وجود این آثار سیّاحان و اهل تفنّن و تفرّج را به ایران جلب خواهد نمود؛ می‌آیند و پول‌ها خرج می‌کنند و اگر ما بدانیم چه بکنیم، انواع و اقسام فواید مادی و معنوی می‌توانیم از این راه ببریم، چنان‌که سایر ملل از آثار قدیمۀ خود می‌برند. از این گذشته این ابنیه و نقوش و تزئینات آنها برای اهل ذوق و صنعت همواره باید سرمشق و مصدر باشد. ایرانی‌ها باید صنایع قدیمۀ خود را احیاء کنند و حفظ نمایند و دوباره مثل پدران خردمند خود هنرمند شوند. البتّه اخذ علوم مغرب‌زمینی بسیار خوب و لازم است، امّا آن اندازه هم نباید مفتون صنایع اروپایی بشویم که هنرهای ملّی خودمان را به‌کلّی فراموش کنیم. خلاصه حفظ آثار ملّی متوقّف بر این است که مردم حس و ذوق این کار را داشته باشند و بیدار کردن این حس یکی از وظایفی است که انجمن آثار ملّی بر عهده دارد و از این راه امیدوار است به مقصود خود برسد. همه چیز را نباید از دولت متوقّع بود، مردم نیز خود باید همّت داشته باشند.

[سیاست‌نامۀ ذکاء‌الملک: مقاله‌ها، نامه‌ها و سخنرانی‌های سیاسی محمّدعلی فروغی، به‌کوشش ایرج افشار، هرمز همایون‌پور، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۲۶۶-۲۶۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
⁣همان‌گونه که هر سالی چهار فصل دارد، تکامل تاریخ را نیز چهار فصل است... در گاه‌شماری تقویمی با اندکی محاسبه می‌توان به انتظار بهار نشست و سال‌های کبیسه را نیز از پیش در شمار آورد، اما در گاه‌شماری تکامل تاریخ، بهارها و پاییزها قابل پیش‌بینی ریاضی و نجومی نیست‌. قدر مسلّم این است که آرزوهای بزرگ انسانی همواره زنده خواهند بود و تا حیات با جلوه‌های گوناگونش در روی زمین ادامه دارد، این آرزوهای بزرگ ابعاد اجتناب‌ناپذیر حیات انسان خواهد بود. بهارها و پاییزهای تاریخ با بهار و پاییزهای تقویم تفاوت بنیادی دارد.
سایه از شاعرانی است که ستایشگر آن بهار تاریخی‌اند و «به نام گل سرخ» آواز می‌خوانند، در زمستانی که اخوان ثالث تصویر آن را با شعر خویش جاودانه کرده است. از منظر گاه‌شماری تکامل تاریخ و از چشم‌انداز خلاقیت‌های هنری، انسان هم به شعر زمستان اخوان نیاز دارد و هم به بهاریه‌هایی از آن دست، تا لحظۀ روحی شما کدام‌یک از لحظه‌های بی‌شمار دنیای درون انسان باشد و در کدام فصل تاریخی حیات را تجربه کند. سایه یکی از ستایشگران آن بهار تاریخی است، بی‌آنکه از کنار این «دیِ دیوانه» بی‌اعتنا عبور کرده باشد.

محمدرضا شفیعی کدکنی

[دفترچۀ بیست و سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار، اهداشده به امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۲۸-۲۹]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation