بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
4.46K subscribers
1.41K photos
101 videos
125 files
1.49K links
موقوفات دکتر محمود افشار به منظور تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی توسط دکتر محمود افشار در سال ۱۳۳۷ بنیاد گرفته است

تهران - خيابان ولی‌عصر - سه‌راه زعفرانيه - خيابان شهيد عارف‌نسب - کوی دبیرسیاقی - شماره ۶

📞 021-2271-6834
🌐 www.MahmoudAfshar.ir
Download Telegram
‍ از نامۀ محمدعلی فروغی به پسرانش

با زن باید مهربان بود، احترام باید کرد، گول نباید زد؛ امّا احتیاط را از دست نباید داد، به دام نباید افتاد، ریش را نباید گیر داد، در مذاکره و مخصوصاً مکاتبه کلّیةً و بالاختصاص با زن خیلی احتیاط باید کرد که از این راه ممکن است مخاطرات و افتضاحات متوجّه شود و جبران آن ممکن نگردد. بالأخره دلبستگی به زن نباید پیدا کرد مگر آن زن که شخص او را به همسری اختیار می‌کند و در آن باب فوق‌العاده محتاط باید بود. اوّلاً برای ایرانی حتّی‌الامکان مزاوجت با اروپایی مصلحت نیست؛ چه نادر اتّفاق می‌افتد که سعادت خانواده فراهم کند و اگر احیاناً پیش آمد باید ملتفت بود که شرایط جمع و مخصوصاً زن نجیب و از خانوادۀ صحیح و آبرومند باشد که در انظار موجب وهن و خفّت نشود و عمر انسان پس از شیرین‌کامی اوایل امر تماماً به تلخی نگذرد.

پاریس، آبان ۱۳۰۵/ نوامبر ۱۹۲۶

[نامه‌های محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشین‌وفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ص ۱۸۳]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ ⁠هجدهم اسفندماه سالروز درگذشت ایرج افشار

صحّافی از نگاه فرهنگ و تاریخ


صحّافی و مجلّدگری در تمدن و فرهنگ سنتی ما عبارت از حرفه و هنری است که صاحب آن پیشه کتاب بی‌جلد را تجلید و کتاب معیوب را وصّالی و مرمّت و شیرازه‌دوزی و کاغذ کتاب را جدولکشی می‌کرد. همچنین می‌توانست اوراق موش‌خورده و کرم‌زده و آتش‌دیده را حیات تازه‌ای ببخشد. دکۀ این پیشه‌ور مرکز خرید و فروش نسخ خطی و قطعات خطوط خوش و کاغذهای قدیمی و خوب و مرکّب اعلی بود. قطعه ساختن خطوط خوش و مرقّع ساختن عده‌ای از قطعات و تصاویر نیز از هنرهای دست همین اشخاص بود.
در سنت دربارهایی که به ادب و کتابت علاقه داشتند (مانند تیموریان و صفویان) مرسوم آن بود که برای کتابخانه‌های خود صحّافان چیره‌دست انتخاب می‌کردند. مانند آنچه در طومار اموال شاه اسمٰعیل صفوی آمده است، بدین ترتیب: «جماعت مجلدان: شیخ‌زاده، زین‌الدین علی».
وراقی و صحّافی همیشه پیشه‌ای محترم و البته از زمرۀ مشاغل فرهنگی و هنری محسوب می‌شد. در عصر قاجاری صحّافباشی لقب و سمتی بود که در آستان قدس رضوی و ادارۀ دارالطباعۀ ناصری به کار می رفت. آخرین کسی که به صحّافباشی شهرت داشت میرزا محمدتقی صحّافباشی است.
هنر مجلدگری و صحّافی چندان معتبر بود و وسعت داشت که در بعضی از شهرها نام «بازار صحّافان» همتراز با نام بازارهایی بود که صاحبان پیشه‌های مهم‌تر در آنها کسب و کار داشتند.
نسخ خطی در قدیم دیریاب بود و به دشواری تهیه می‌شد. ناچار گرانقدر و بر نسبت خود گرانبها بود. همگان سعی می‌کردند کتاب حفظ بشود و ناچار در راه حفاظت آنها به تجلید می‌کوشیدند. جلد کردن و وصّالی کردن کتب کهنه چندان اهمیت داشت که بعضی از ارباب خیر موقوفاتی هم برای وصّالی و تجلید کتب مساجد معین می‌کردند.
قطعه‌ شعری هم که به طنز و شوخی از علی ‌تاج حلوایی می‌شناسیم خود بازگوی کار و هنر صحّافان اصیل است و طبعاً در سخرۀ صحّافانی است که کارشان باطل‌کنندۀ کتاب بوده است. نقل آن قطعه در اینجا لازم است:

در مجلّدگری مرا هنری‌ست
که کتابی به ده مدد سازم

کار یک‌روزه را ز چستیِ دست
به نود روز یا به صد سازم

جز مقوا و جلد و شیرازه
هرچه سازم به دست خود سازم

تا شود کارِ یک کتاب تمام
همه اوراق آن نمد سازم

با همه زیرکیّ و استادی
دیر سازم ولیک بد سازم

«صحّافی از نگاه فرهنگ و تاریخ»، ایرج افشار
در:
[صحّافی سنّتی: مجموعۀ پانزده گفتار و کتابشناسی دربارۀ ورّاقی، صحّافی، وصّالی، مجلّدگری از یادگارهای هنر ایرانی و اسلامی، گردآوری ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۷۷-۸۳]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
هجدهم اسفندماه سالروز درگذشت سید عبدالله انوار، منتخب بیست‌ و نهمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار

همتی مردانه


سید عبدالله انوار‌‌، از فضلاى جوان که با مباحث مربوط به علوم اسلامى آشنا و مخصوصاً در رشتۀ فلسفه و منطق متتبّع بود‌‌، ... به تصدّى امور مربوط به نسخ خطى انتخاب شده بود و در کتابخانه یک سر و گردن در فضل و دانایى علمى از دیگران برتر بود. در جلسات شورا که موضوع نسخ خطى مطرح بود ایشان هم بالطبع شرکت مى‌کرد. نخستین کارى که براى فهرست‌نگارى در نظر گرفته شد تهیۀ برگه‌اى بود حاوى اطلاعات اصلى که مى‌بایست از هر نسخۀ خطى استخراج کرد. طرحى که بر اساس ملاحظه و دقت در فهرست‌هاى اروپایى (مانند ریو و پرچ و اِته) و فهرست‌هاى معروف ایرانى (مانند آنچه ابن‌یوسف براى مجلس و مسجد سپهسالار و محمدتقى دانش‌پژوه براى دانشگاه تهران تألیف کرده بودند) آماده ساخته بودم و حاوى دو اصل اساسى کتاب‌شناسى و نسخه‌شناسى بود‌‌، با جرح و تعدیل مورد قبول شورا قرار گرفت و بر روى برگه‌هاى نیم‌ورقى (یک رو کتاب‌شناسى و یک رو نسخه‌شناسى) چاپ شد و از انوار خواسته شد بى‌درنگ به کار بپردازد. ایشان با همتى مردانه و دلسوزانه به فهرست‌نگارى پرداخت و با شوقى وافر مى‌خواست که هرچه زودتر به چاپ رسانیده شود. من در [دی‌ماه ۱۳۴۱] از کتابخانه رفتم و جلد اول فهرست در سال [۱۳۴۳] منتشر شد. انوار به صفت انسانى خود در مقدمۀ کتاب بى‌هیچ‌گونه ملاحظه‌اى تمام حقیقت را دربارۀ آغاز شدن این خدمت برگفته است.

ایرج افشار

این دفتر بى‌معنى‌‌، یادگارنماى فرهنگى از ایرج افشار‌‌، به کوشش بهرام، کوشیار و آرش افشار، تهران: سخن‌‌، ۱۴۰۲، ص ۱۱۹-۱۲۰.

به نقل از:
[دفترچۀ بیست‌ و نهمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به سید عبداﷲ انوار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۲۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
به مناسبت نوروز باستانی و آغاز سال نو از دوازدهم تا بیستم اسفندماه کتاب‌های انتشارات دکتر محمود افشار با ۳۰٪ تخفیف عرضه خواهد شد.

علاقه‌مندان می‌توانند با مراجعه به دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یا سفارش تلفنی کتاب‌های انتشارات این بنیاد را با تخفیف ویژۀ نوروز تهیه کنند.

سفارش کتاب از طریق ارسال پیام مستقیم (دایرکت) به صفحۀ اینستاگرام بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار نیز امکان‌پذیر است.

فهرست تازه‌ترین انتشارات دکتر محمود افشار را از طریق پیوند زیر ملاحظه بفرمایید:

B2n.ir/m96086

برای سفارش‌های بیش از سیصد هزار تومان ارسال رایگان است.

نشانی: تهران، خیابان ولی‌‌عصر، سه‌راه زعفرانیه، خیابان عارف‌نسب، کوی دبیرسیاقی (لادن)، پلاک ۶

تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۷۱۱۴-۲۲۷۱۶۸۳۲

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
فهرست انتشارات _ اسفند 1402.pdf
1.9 MB
فهرست انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اسفندماه ۱۴۰۲

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
بیژن و منیژه

روزی بیژن به‌همراه گرگین برای تاراندن گرازهایی که باغ‏های کشاورزان را ویران کرده بودند، تا ایرمان نزدیکی مرز توران می‏تازد. گرگین که به‌ سبب دلیری بیژن در مبارزه با گرازها به او حسادت می‏ورزد، برای پهلوان ماجراجو از جشنی می‏گوید که هرساله هنگام بهار در توران‌زمین برپا می‏شود و بدین‌گونه او را به سرزمین پرخطر دشمن می‏کشانَد. این جشن مخصوص بانوان است. پیشنهاد گرگین برای ربودن چند دختر زیباروی، حس ماجراجویانۀ بیژن را برمی‌انگیزد. در نزدیکی محل جشن، بیژن گرگین را جا می‌گذارد، خود به تنهایی به آنجا می‏رود و در زیر درختی به تماشا می‏پردازد. و اما منیژه نیز که مجذوب زیبایی بیژن شده است، دایۀ خود را می‏فرستد تا بداند او کیست. بیژن خود را معرفی می‏کند و از دایه می‏خواهد که او را نزد منیژه ببرد. دایه بازمی‏گردد و برای منیژه با شگفتی از زیبایی بیژن می‏گوید. منیژه دایه را به‌سوی بیژن باز می‌فرستد و او را نزد خویش دعوت می‏کند. بیژن و منیژه سه شبانه‏روز با هم سپری می‏کنند تا سرانجام زمان رفتن منیژه فرامی‏رسد. منیژه اطمینان دارد که بیژن هرگز تن به خطر همسفر شدن با او را نمی‏دهد. او بیژن را شبانه بیهوش به درون کاخ خود می‏برد. وقتی بیژن چشم می‏گشاید، منیژه را کنار خویش می‏بیند و با شگفتی درمی‏یابد که در کاخ افراسیاب است. ولی همۀ کارها طبق نقشۀ منیژه پیش نمی‏رود. دربان جریان را به پادشاه خبر می‏دهد. پادشاهِ تندخو و زودخشم کرسیوز را برای دستگیری مرد بیگانه می‏فرستد. باری، بیژن را دستگیر می‌کنند و در زنجیر به چاهی ژرف می‏افکنند و روی چاه را با سنگ بزرگی می‏پوشانند، سنگی که تنها یک فیل می‏توانست آن را از جای بردارد. سپس منیژه را که از کاخ خود رانده‏اند، از حال دلدار آگاه می‏سازند. ازاین‌پس دختر پادشاه زاری‏کنان هرروز از هر دری نانی فراهم می‏کند و برای بیژن از سوراخ چاه به درون می‏اندازد.
در ایران گرگین همه را از سرنوشت بیژن آگاه می‏کند. رستم به‌ همراه هفت پهلوان که همگی جامۀ بازرگانان بر تن کرده‏اند، برای رهایی بیژن به توران‌زمین می‏آید. منیژه از ورود بازرگانان ایرانی به شهر خبردار می‏شود، شتابان خود را به نزد آنان می‏رساند و با گریه و زاری از آنان می‏پرسد که آیا در ایران کسی از ناپدید شدن بیژن چیزی می‏داند و آیا کاری برای نجات او انجام می‏دهند.
رستم از او می‏خواهد که ماجرا را نقل کند. منیژه سرگذشت خود و بیژن را برای او بازگو می‏کند. رستم منیژه را به نزد بیژن بازمی‌‌فرستد و به او سفارش می‏کند که شب‌هنگام آتشی بر پا کند تا رستم با دیدن آتش جای آن چاه را بشناسد. نیروی رستم به‌تنهایی برای برداشتن آن سنگ عظیم کافی است. بعد از آزادی بیژن، کاخ افراسیاب مورد حمله قرار می‏گیرد، پادشاه خود را نجات می‏دهد ولی زنانِ او را به غنیمت می‏برند. هنگام بازگشت پهلوانان به ایران، استقبال باشکوهی از آنان می‏کنند و کیخسرو بیژن را به مراقبت منیژه توصیه می‏کند. پس از آنکه منیژه به همسری بیژن در می‏آید، دیگر چیزی از او نمی‏شنویم.

[زن در شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، برگردان از آلمانی: مریم رضایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۹۷-۱۰۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ رسالۀ پیروزی و مقالۀ نوروزی

در طول تاریخ ادب فارسی، کتاب‌های متعدّدی به فارسی و عربی در زمینۀ بلاغت نوشته شده که مخاطبان با اغلب آن‌ها کم و بیش آشنا هستند. یکی از این منابع، که اخیراً از پردۀ گمنامی به در آمده و به زیور طبع آراسته شده، کتاب مهم و ارزشمند رسالۀ پیروزی و مقالۀ نوروزی است که به قلم محمود بن عمر نجاتی، عالم و ادیب معروف قرن هشتم هجری، نوشته شده و با تحقیق و تصحیح بهروز ایمانی، به بازار نشر عرضه شده است. این رساله درواقع شرحی بر قصیدۀ بدایع الاسحار فی صنایع الاشعار قوامی مطرّزی گنجوی، شاعر قرن ششم، است. دیوان او اکنون در دسترس نیست و جز اشعار پراکنده‌ای از او در برخی تذکره‌ها و جُنگ‌های ادبی، شعری از او در اختیار نداریم. بنابراین، باقی ماندن همین «قصیدۀ بدیعیۀ» وی، که با عنوان بدایع الاسحار فی صنایع الاشعار شناخته می‌شود، برای اهل ادب بسیار مغتنم است. این قصیده مشتمل است بر «بعضی از علوم بدیع».
به دلیل اهمیتی که این قصیده داشته، چند شرح و تفسیر بر آن نوشته شده که قدیم‌ترین و مهم‌ترین آن‌ها همین رسالۀ پیروزی و مقالۀ نوروزی از نجاتی نیشابوری است.

دکتر مهدی رحیم‌پور
نامۀ فرهنگستان، دورۀ ۲۲، شمارۀ ۲، تیرماه ۱۴۰۲، ص ۱۹۵-۱۹۷

[رسالۀ پیروزی و مقالۀ نوروزی: شرح قصیدۀ بدایع‌الاسحار فی صنایع الاشعار قوامی مطرّزی گنجوی، محمود بن عمر نجاتی نیشابوری (سدۀ هشتم هجری)، تحقیق و تصحیح دکتر بهروز ایمانی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
به بانوی فرزانه دکتر ژاله آموزگار که صدای پر از مهربانی و امیدش همچنان به گوش می‌رسد: «ایران دوست‌داشتنی و نازنین ما داد می‌زند: کجایید محمود افشارها؟»

«کجایید محمود افشارها؟»
که دارد وطن با شما کارها

کجایید مردان ایران‌پژوه؟
چه شد آن‌همه درس و گفتارها؟

کجایید مردان تاریخ‌ساز؟
کجایید مردان معیارها؟

کجایید آموزگاران مهر؟
کجایید از عشق سرشارها؟

کجایید مردان قول و غزل؟
کجایید پیوسته هشیارها؟

به ایران قسم، روزگار بدی‌ست
رسیدیم هر سو به دشوارها

به‌جز درد و داغی که هر سو پُر است
متاعی نمانده به بازارها

کجایید مردان فرهنگ‌وَرز؟
بگیرید از دوش هم بارها

به دورِ وطن با دلی بی‌قرار
بگردید مانند پرگارها

نمانده‌ست شوری در آوازها
دیار است خالی ز دیّارها

کجایید لبخندتان آفتاب؟
کجایید ماهِ شبِ تارها؟

چه رفته‌ست بر واقفان وطن؟
کجایید مردان ایثارها؟

بخوانید، تاریخمان روشن است
بخوانید تاریخ را بارها

بخوانید تاریخ را بی‌دروغ
نیفتیم دیگر به تکرارها

خوشا دوره‌هایی که اصلاً نرُست
علف‌های هرزه به دیوارها

خوشا مثل یعقوب در سیستان
بمانیم در سلکِ عیّارها

ز گفتار و کردار و پندار نیک
بگیریم درسی ز هنجارها

خوشا دوره‌هایی که خورشید علم
عیان گشت از پشت کهسارها

چه بر آهوی کوهی ما گذشت
رها ماند در دشت کفتارها

خوشا رودکی‌وار چنگی زدن
به گیسوی یکدست دلدارها

کنار بتی، بر لب مولیان
بخوانیم با لهجۀ تارها

خوشا پیر فرزانۀ توس‌وار
عجم زنده داریم در کارها

نه سی سال بل بیشتر تا ابد
چنین بادمان مشی و رفتارها

به شهنامه جان را چراغان کنیم
نباشیم از خویش بیزارها

زبان من و توست میراثِ ما
همین بادمان اصل و معیارها

همه دست در دست هم ما شویم
نکوشیم در طرد و انکارها

پر از زندگانی‌ست تاریخ ما
نباشیم در بند مردارها

چنان فرّخی جز خوشی‌های عمر
نداریم رنگی به رخسارها

منوچهری شعر خویشیم ما
پر از طرح و تصویرِ گلزارها

بیا تا به مستی بخوانیم شعر
همه صبح در پای گلنارها

اگر عنصری، یا اگر عسجدی
پر از سرخوشی باد پندارها

وطن‌دوستی حجّتِ خوبِ ماست
به این کار کردیم اقرارها

چه رفته‌ست بر جان تاریخ ما؟
کجایید ای بیهقی‌وارها؟

چرا سوخت عین‌القضات شریف؟
چرا رفت حلاج بر دارها؟

خوشا بوسعید و خوشا بایزید
رسیدند از کم به بسیارها

بسانِ سنایی و عطارها
فراوان بود دُرِّ شهوارها

بهین کارِ ما حفظ فرهنگ ماست
بهل هرچه جز این بود کارها

وطن‌دوستی بخشی از دین ماست
ز حبّ الوطن زنده شو، بارها

ز ملّا بخوان درس آزادگی
ز سعدی برو تا به فرخارها

برو حافظانه به دیدار عشق
بزن دست بر طرّۀ یارها

ز جامی اگر جام گیری خوش است
ببر چشم را سمت دیدارها

خوشا سوزِ دل را روایت کنیم
بسوزیم چون نی به نیزارها

کجایید فخرآورانِ وطن؟
نمانیم در ورطۀ عارها

طلسمی اگر هست باطل کنید
نشسته‌ست با گنج‌ها، مارها

درین سختی سال و ماهی که هست
کجایید مردان دشوارها؟

کجایید مردانِ دارالفنون؟
«کجایید محمود افشارها؟»

شعبان کرم‌دخت
بابلسر، دی‌ماه ۱۳۹۹


«لازم به ذکر است که من این شعر را تحت تأثیر سخنرانی دکتر آموزگار در مراسم حضرت محمود افشار سرودم. درواقع این شعر در مدح اندیشه‌های والا و ایران‌دوستانۀ بانوی فرزانه است».

به نقل از کانال تلگرام تماشا

https://t.me/karamdokht/1355

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
آرمان‌شهر نظامی

نظامی همۀ آنچه را در آثار خود دربارۀ اخلاق نیکو تبلیغ کرده است، در توصیف یک شهرِ آرمانی یا مدینۀ فاضله، که نیست، ولی باید می‌بود، یکجا گرد آورده است. چکیدۀ سخن نظامی چنین است: اسکندر پس از ساختن سدّ اسکندری به شهری می‌رسد «که بسیار کس جُست و آن را نیافت»، یعنی به ناکجاآباد. شهری پر از باغ و آب روان و کشت و درود و گله‌های فراوان، ولی شهر بی پاسبان و گلۀ بی نگهبان. چون یکی از همراهان اسکندر دست به سوی شاخی دراز می‌کند تا میو‌ه‌ای بچیند، در دم تن او چون چوب کمان می‌خشکد. اسکندر به درون شهر می‌رود، شهری می‌بیند آراسته و پُرخواسته، از بس ایمنی بی دروازه، مردمانی مهربان و مهمان‌نواز. و چون اسکندر سبب آن امنیت و آبادانی را می‌پرسد، بدو پاسخ چنین می‌دهند که کار آنها جز بر مدار راستی و درستی نگردد، به دادۀ خداوند خرسند و خشنودند، در غم و شادی و هنگام نیاز، یار و یاور یکدیگرند، هرکس از آنان که زیانی بیند، دیگران آن زیان را از او بردارند، چنان‌که همه در مال و خواسته برابرند. در آن دیار از هر دانه‌ای که بکارند، هفتصد برمی‌گیرند، توکّل به خدا دارند، از سخن‌چینی و غیبت و عیب جستن و خون ریختن و زر و سیم اندوختن و تجسّس کردن در زندگی دیگران به‌دورند. به جانوران آزاری نمی‌رسانند و جز به ‌اندازۀ خوردِ خود شکار نمی‌کنند و از‌این‌رو دد و دام از مردم نمی‌رمند. از بسیارخواری برکنارند، ولی گرسنگی نیز نمی‌کشند. کسی از آنها در جوانی نمی‌میرد، مگر آنکه پیری دررسد که داروی آن جز مرگ نیست. هرکس که از روش آنها برگردد، او را از شهر می‌رانند. اسکندر از کار آنها به شگفتی می‌افتد و با خود می‌گوید که تا آن زمان حکایتی خوب‌تر از آن نشنیده بود و «نه در نامۀ خسروان دیده بود» و می‌اندیشد که اگر پیش از این به دیدار چنین مردمانی رسیده بود، دیگر به گرد جهان نمی‌گشت.

[نظامی گنجه‌ای، دکتر جلال خالقی مطلق، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۷۶-۷۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ ‍چهارشنبه‌سورى

آتش‌افروزى ايرانيان در پيشبازى نوروز از آيين ديرين است و همۀ جشن‌هاى باستانى با آتش كه فروغ ايزدى است، پيشباز می‌شود. آن‌چنان‌كه در اوستا آمده، فروردين (جشن نوروز) هنگامى است كه فرورهاى نياكان از براى سركشى بازماندگان از آسمان فرود آيند و ده شبانه‌روز در خانمان پيشين خود به سر برند. اين ده روز، همان آخرين پنج روز از آخرين ماه سال و پنج روزى است كه به سال مى‌افزودند تا سال خورشيدى، درست داراى ۳۶۵ روز باشد. ناگزير روزهايى كه از براى پيشامد آغاز سال آتش مى‌افروختند و شادمانى مى‌كردند، بيرون از اين ده روز نبود. شک نيست كه افتادن اين آتش‌افروزی به شب آخرين چهارشنبۀ سال، پس از اسلام است؛ چه ايرانيان شنبه و آدينه نداشتند. هر يک از دوازده ماه نزد آنان بی‌كم‌وبيش سى روز بود و هر روز به نام يكى از ايزدان خوانده مى‌شد، چون هرمزروز، بهمن‌روز، ارديبهشت‌روز و جز اينها. روز چهارشنبه يا يوم الارباع نزد عرب‌ها روز شوم و نحسى است. جاحظ در المحاسن و الاضداد آورده «و الاربعاء يوم ضنک و نحس». شعر منوچهرى گوياى همين روز تنگى (ضنک) و سختى و شومى است:

چهارشنبه كه روز بلاست باده بخور
به ساتكين مى خور تا به عافيت گذرد

اين است كه ايرانيان آيين آتش‌افروزى پايان سال خود را به شب آخرين چهارشنبه انداختند تا با پيشامد سال نو از آسيب روز پليدى چون چهارشنبه بركنار مانند.
كهن‌ترين جايى كه از آتش‌افروزى سورى ياد شده، در تاريخ بخاراست، تأليف ابوجعفر نرشخى (۲۴۸-۲۶۸ق). اين كتاب را ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوى در سال ۵۷۲ق از عربى به فارسى گردانيده است.
دربارۀ جشن سورى گويد:
«و چون امير سديد منصور بن نوح به ملک بنشست، اندر ماه شوال، به سال سيصد و پنجاه، به جوى موليان، فرمود تا آن سرای‌ها را ديگر بار عمارت كردند و هرچه هلاک و ضايع شده بود، بهتر از آن به حاصل كردند. آنگاه امير سديد به سراى بنشست. هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب ‌سورى- چنان‌كه عادت قديم است- آتشى عظيم افروختند، پارۀ آتش بجست و سقف سراى درگرفت و ديگر باره جمله سراى بسوخت و امير سديد هم در شب به جوى موليان رفت...».
چنان‌كه ديده می‌شود، در سخن از آتش‌افروزى شب‌ سورى گفته شده «عادت قديم است» ديگر اينكه گفته شده «شب سورى» بدون چهارشنبه. شک نيست كه اين آتش‌افروزى در پايان سال، همان جشن چهارشنبه‌سورى كنونى است.
اينكه اين جشن در سه‌شنبه‌‌شب گرفته مى‌شود، از‌اين‌روست كه نزد ايرانيان شب پيش از روز به شمار مى‌رود. بسا در اوستا گفته شده: «در هنگام سه شب يا در هنگام نُه شب به جاى سه روز و نُه روز.»
در فروردين‌يشت، پارۀ ۴۹ آمده:
«فرورهاى نيک تواناى پاكان در هنگام (جشن گهنبار) همسپتمدم از آرامگاهان خود به سوى زمين فرود آيند و ده شب پى‌درپى از براى آگاهى يافتن از بازماندگان در اينجا به سر برند».

شنبه يا شنبد

به فال نيک و به روز مبارک شنبد
نبيذ گير و مده روزگار خويش به بد
منوچهری

یک واژۀ بابلى است که به دستيارى تازيان به ايران رسيده است. آن‌چنان‌كه در آغاز گفتم، نزد ايرانيان، ماه به چهار هفته بخش نمى‌شده. شباتو Shabbatu كه در عربى، سبت شده، روز پانزدهم (پرماه) و روز آسايش بود.
اما سورى كه به جاى جشن به كار رفته، به اين واژه چندين بار در اوستا برمى‌خوريم: سوئيريه Suirya و به معنى چاشت به كار رفته، در پهلوى و پارسى به معنى مهمانى بزرگ گرفته شده:

در سور جهان شدم وليكن
بس لاغر بازگشتم از سور

زين سور ز من بسى بتر رفت
اسكندر و اردشير و شاپور

گر تو سوى سور مى‌روى رو
روزت خوش باد و سعى مشكور

ناصرخسرو

سورناى، نايى است كه در مهمانى و عروسى نوازند.
در پايان بايد يادآور شد: در جشن چهارشنبه‌سورى از روى شعلۀ آتش جستن و ناسزايى چون «سرخى تو از من و زردى من از تو» گفتن از روزگارانى است كه ديگر ايرانيان مانند نياكان خود، آتش را نمايندۀ فروغ ايزدى نمى‌دانستند، آن‌چنان‌كه در آتش‌افروزى جشن سده كه به گفتۀ گروهى از پيشينيان، پرندگان و چارپايان را به قير و نفت اندوده، آتش مى‌زدند، از روزگاران پس از اسلام است.

ابراهيم پورداود

آناهیتا، تهران، ۱۳۱۲، صص ۱۰۰-۱۰۲.

@AfsharFoundation
‍ بیست و سوم اسفندماه سالروز درگذشت ادیب برومند

در سال ۱۳۷۲ برای آگاهی دادن و تشویق‌ هم‌میهنان خارج از کشور و به منظور حفظ اصالتهای ملی و قومی این قصیده سروده شد:

به یاد ایران باش

ای آن که رفتی از ایران به یاد ایران باش
به یاد کشور دیرینه‌سالِ ساسان باش

گرت جلای وطن از درِ ضرورت بود
ممان هماره به غربت، به‌سان مهمان باش

خجسته‌میهن ما بُنگَه اصالتهاست
اصیل‌وار هوادار اصل و بنیان باش

به هرکجا که نشانی ز برتری یابی
ز بهر بوم و برِ خویش طالب آن باش

بسی مپای به هر باغ و هر چمن گذری
بیا و بلبل خوشگوی این گلستان باش

حریم حرمت ملّیّت و اصالت را
ز دستبرد هوسکامگی نگهبان باش

ز هرکجا هنر و علم و حکمت اندوزی
بیا و معرفت‌آموزِ این دبستان باش

ز مهر هموطنان هیچ‌گه مبُر پیوند
درین زمینه وفادار عهد و پیمان باش

ستوده سنّت و آیین باستانی را
عزیز دار و گراینده از دل و جان باش

ز دیرباز نیاکانْت اهل دین بودند
تو نیز مؤمن و مخلص به دین و ایمان باش

به زادگانِ خود آدابِ میهنی آموز
وگرنه شاهد بیگانگی در اینان باش

بکوش تا به زبان دری سخن گویند
به جان مشوّقشان با دلیل و برهان باش

به سوی میهن خود فکر بازگشتن را
به مغزشان چو نشاندی ز کرده شادان باش

مَهِل که صبغۀ فرهنگ خارجی گیرند
درین مجاهده کوشا به قدر امکان باش

به شعر پارسی و خطّ و نقش و موسیقی
علاقه در دلشان بشکفان و خندان باش

به بی‌هویّتی آخر مده گریبان را
ازین مسیرِ حقارت کشیده‌دامان باش

ز شعر نغز هرکجا گلی رویید
به پای آن گل بویا هزاردستان باش

زبان پارسی از بهر ماست گنجِ مراد
به پاسداریِ آن سرفرازِ دوران باش

وظیفه نیک شناساندن است ایران را
تو شهره‌پورِ وظیفت‌شناسِ ایران باش

به دستگیری هم‌میهنان حاجتمند
به هرکجا که روی پایبند احسان باش

دریغ باد که ایرانی اجنبی گردد
تو بر کنار ازین ننگ محض عنوان باش

تهی شدن ز اصالت «ادیب» عارضه‌ای‌ست
که ساری است، خدا را به فکر درمان باش

ادیب برومند

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ بیست و پنجم اسفندماه زادروز پروین اعتصامی

پروین این شعر را برای جشن فارغ‌التحصیلی خود سروده است:

ای نهالِ آرزو، خوش زی که بار آورده‌ای
غنچه بی بادِ صبا، گل بی بهار آورده‌ای

باغبانان تو را، امسال سالِ خرّمی‌ست
زین همایون‌میوه، کز هر شاخسار آورده‌ای

شاخ و برگت نیکنامی، بیخ و بارت سعی و علم
این هنرها، جمله از آموزگار آورده‌ای

خرّم آنکو وقتِ حاصل ارمغانی از تو بُرد
برگِ دولت، زادِ هستی، توشِ کار آورده‌ای

غنچه‌ای زین شاخه، ما را زیبِ دست و دامن است
همّتی، ای خواهران، تا فرصتِ کوشیدن است

پستیِ نسوانِ ایران، جمله از بی‌دانشی‌ست
مرد یا زن، برتری و رتبت از دانستن است

زین چراغِ معرفت کامروز اندر دستِ ماست
شاهراهِ سعی و اقلیمِ سعادت، روشن است

بِهْ که هر دختر بداند قدر علم آموختن
تا نگوید کس، پسر هشیار و دختر کودن است

زن ز تحصیل هنر شد شهره در هر کشوری
بر نکرد از ما کسی زین خوابِ بی‌دردی، سری

از چه نسوان از حقوق خویشتن بی‌بهره‌اند؟
نام این قوم از چه دور افتاده از هر دفتری؟

دامن مادر، نخست‌آموزگارِ کودک است
طفل دانشور، کجا پرورده نادان‌مادری؟

با چنین درماندگی، از ماه و پروین بگذریم
گر که ما را باشد از فضل و ادب، بال و پری

پروین اعتصامی (متولد ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز - درگذشتۀ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در تهران و مدفون در قم)، فرزند میرزا یوسف‌خان آشتیانی (اعتصام‌الملک)، در کالج آمریکایی تدریس می‌کرد و کتابدار کتابخانۀ دانشسرای عالی بود.
او یکی از دو بانوی بزرگ شعر فارسی و احیاکنندۀ نوع ادبی مناظره است. اشعار پروین آمیزه‌ای است از حکمت و اندرز در حدود سنّت و متمایل به اصلاحات اخلاقی با گام‌هایی در راه تجدّد به لحاظ فرم، همراه با طرحی تازه‌ از مسائل اجتماعی و انسانی. دیوان اشعار او با دیباچۀ ملک‌الشعراء بهار نخستین بار در سال ۱۳۱۴ در تهران به چاپ رسید.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
توصیف در شاهنامه

مهمترین توصیف‌ها در شاهنامه توصیف نبردها، زیبایی انسان و طبیعت است. گرچه فردوسی خودش احتمالاً در رزمی شرکت نکرده بود، ولی وصف او از صحنه‌های پیکار، توصیف‌های خیال‌انگیز و مؤثری هستند. این صحنه‌ها خیلی متنوع بیان شده و با چنان شور و حرارت و هیجانی وصف شده‌اند که علی‌رغم موجز بودنشان تأثیری عمیق بر خواننده می‌گذارند، چنان‌که گویی خواننده آن صحنه‌ها را در پیش چشم خود می‌بیند. داستان دوازده رخ مثال مناسبی است. فردوسی پهلوانانش را خشک و ساده معرفی نمی‌کند، بلکه گویی با آنها زندگی کرده و در غم و شادی‌شان شریک است. با اینکه از جان باختن پهلوانان ایرانی اندوهگین می‌شود، ولی از کشته شدن دشمنان ایران نیز شادی نمی‌کند. صدق و صفای فردوسی احساسات وی را به خواننده منتقل می‌کنند. وقتی زیبایی انسان‌ها را به تصویر می‌کشد، اگر موضوع، توصیف یک زن باشد، او در اوج شکوفایی هنر خویش است. فردوسی به عنوان یک دهقان ارتباط نزدیکی با طبیعت داشته و به همین سبب توصیفات وی از یک طبیعت واقعی است، برخلاف توصیف طبیعت خیالی و تزئینی در شعر نظامی. از جمله توصیفات جالب وی از طبیعت وصف طلوع و غروب خورشید و ماه در آغاز بسیاری از بخش‌های داستان‌ها و توصیف فصول سال به‌ویژه بهار در خطبۀ داستان‌هاست.

[شاهنامه و فرهنگ ایران: مجموعه مقالات جلال خالقی مطلق در دانشنامۀ ایرانیکا، ترجمۀ فرهاد اصلانی و معصومه تقی‌پور، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۱، ص ۱۳۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ ‍ بیست و هفتم اسفندماه زادروز عبدالحسین‌ زرّین‌کوب، ⁠⁣منتخب دهمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

بدون‌شک آن امری که در ادبیات گذشتۀ ما می‌تواند با طرز فکر و زندگی امروز سنخیت و تناسب داشته باشد، بُعد انسانی فوق‌العاده‌ای است که آثار امثال خیام، سعدی، حافظ و مولوی را برای تمام نسل‌های انسانی- حتی برای دنیای غرب هم جالب و شوق‌انگیز می‌کند و البته برای حفظ اعتلای آن اگر قسمتی از جنبه‌های ضعیف و کم‌اهمّیت یا نسبی و موقعی میراث گذشته هم نادیده- فقط در برنامۀ درسی- گرفته آید باک نیست.
باز با همان تفسیر تاریخی و لغوی معمول دانشگاه‌ها نیز می‌توان آن‌گونه آثاری را که در ادب فارسی دارای بُعد انسانی است برای جوان خوشایند و دلپذیر کرد؛ چراکه در این‌گونه آثار مخاطب انسان است و تا وقتی انسان- انسان همۀ قرن‌ها- با همین شور و هیجان و با همین حیرت‌ها و دلهره‌ها در دنیا هست، خود را طرف صحبت و مخاطب این آثار خواهد یافت. وقتی سرپنجۀ سحار این آفرینندگان آثار انسانی توانسته است در گذشته تار دل‌های امثال گوته، لافونتن، ژید و امرسون را به نوا درآورد، در آینده هم با دنیایی که در آن توسعۀ تکنولوژی فاصلۀ شرق و غرب را اندک‌اندک کم خواهد کرد، این موسیقی سحرآمیز انسانی برای تمام دل‌های حساس پیام تسکین و تسلیت خواهد آورد. بدین‌گونه، استادانی، بی آنکه بگذارند ارتباط دانشجوی جوان ما با ادب گذشته‌اش به‌کلّی قطع شود، خواهند توانست این احساس را هم در جوانان برانگیزند که حتی به میراث ادبی خود ببالند و بدان شوق و ایمان نشان دهند.
فقط لازمۀ این توفیق آن است که در برنامۀ تدریس به جای عرضه کردن آنچه مشکل و نامأنوس و آکنده از چاپلوسی و خودنمایی است، چیزهایی عرضه شود که جنبۀ انسانی آن امکان گفت‌وشنود بیشتری بین استاد و شاگرد به وجود آورد و لغات مهجور و تعبیرات ناهموار- هرچند که در آثار انسانی هم به‌کلّی نایاب نیست- مانع و حجابی بین دریافت دانشجو و استاد نباشد. درحقیقت، درست است که در این‌گونه آثار انسانی- از حافظ و مثنوی گرفته تا عطار و شاهنامه- موارد مشکل و تعبیرات و تلمیحاتی که کشف و درک آنها آسان نیست وجود دارد؛ لیکن در این موارد دانشجو احساس می‌کند که تأمل و صرف وقت لااقل اجر خواننده را ضایع نمی‌گذارد و آنچه از تأمل و تحقیق در یک عبارت یا شعر حافظ و عطار حاصل می‌شود باری حظ روحانی است نه حالت اعجاب و تحیر از مایۀ تبحر و قدرت مهارتی که شاعر و نویسنده در پیدا کردن مناسبات دور از ذهن داشته‌اند.

«تدریس ادبیات و مسئلۀ پدران و فرزندان»، عبدالحسین زرّین‌کوب

در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۱۳۸۲-۱۳۸۶]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ ‍ بیست و هفتم اسفندماه زادروز مهدی آذر یزدی

سرور ارجمند، آقای افشار


عرض سلام امید است همواره قرین سلامت و عافیت خواهید بود. ... بنده در خرمشاه یزد بزرگ شدم و از بچگی در نظر بچه‌های محل یک نمونۀ منفی بودم که مرا آشیخ صدا می‌کردند، چون‌که پدرم را بی آنکه معمّم باشد حاجی شیخ صدا می‌کردند و مرا از بازی با بچه‌ها پرهیز می‌داد.
بعد در بازار یزد شاگرد شدم و بچه‌های بازار ریخت دهاتی و لهجۀ خرمشاهی‌ام را مسخره می‌کردند. از وقتی در کتابفروشی با آدم‌های باسواد محشور شدم خود را از همه کمتر دیدم و هرچه سعی کردم خودم را بسازم نشد. بعد در تهران لهجۀ یزدی و سادگی ولایتی‌ام مایۀ آزارم بود. چون عادت کرده بودم که سرم توی کتاب باشد، از همۀ چیزهای دیگر بی‌توجه می‌گذشتم. تربیت پدرم در زندگی به دردم نخورد و عادت کتاب از سرم نیفتاد و مرد زندگی نشدم.
از قضا کاری که دوست می‌داشتم نیز گیرم نیامد و نیامده است و دیگر هم فرصتی برای تجدید تربیت نمانده است. خود را در عین بی‌گناهی با همۀ جان‌کندن‌ها مغبون و محروم از همه چیز می‌بینم که ریشۀ همۀ آنها در گذشته‌ای دور و دراز است. این است که هر نوع حشر و نشری با مردم در نظرم نوعی اعمال شاقّه یا بیجا جلوه می‌کند و خود را زیادی، غیراجتماعی، بی‌خبر از هر نوع آداب زندگی می‌بینم.
آن روز که به محل موقوفات آمدم و یادداشت‌ها را دادم بعداً رفتم و دفتر آینده را یاد گرفتم؛ ولی شاید اگر هم بی‌موقع نبود و در باز بود، وارد‌نشده برمی‌گشتم. کاری که صد بار در موارد مختلف کرده‌ام و بعد هم خودم را ملامت کرده‌ام و اثری در رفتارم نبخشیده و حالا که حرف به اینجا کشید می‌توانم قدری هم درد دل کنم. غالباً در همۀ کارهایم مغبون و مظلوم شده‌ام که نمی‌دانم معلول آن حالت ساخت ذهنی است یا علّت آن؟ مثلاً می‌دانم که سواد درست و حسابی ندارم، می‌دانم که اهل هیچ فنّی و مطّلع از اصطلاحات هیچ هنری نیستم.
امّا این را هم می‌دانم که در میان همۀ آنچه برای کودکان این مملکت سر هم کرده‌اند چیزی مناسب‌تر و سالم‌تر و مفیدتر از همین قصّه‌های خوب کسی نساخته است؛ به استثنای دو کتاب از یارشاطر دیگر هرچه بازنویسی کرده‌اند بدتر بوده است. با وجود این هیچ‌وقت هیچ‌کدام از ناشرین حقوق آن را نشناختند و ندادند.
از این درد دل که بگذریم ... امسال هم یک کار کوچکی کردم که دارد آمادۀ چاپ می‌شود و خودم از آن خوشم می‌آید و قصۀ ماهی دریادل است. تا حالا سه تا قصۀ ماهی داشتیم: یکی ترجمۀ ماهی سویمی بود و یکی ماهی سیاه کوچولو و یکی نبرد ماهیها و وقتی ماهی دریادل از کار درآید، اگر کسی هیچ‌کدام را نخوانده باشد، خواهد گفت یک تقلید از ماهی‌نویسی است. ولی اگر به ترتیب آنها را خوانده باشد و پیام آنها را مقایسه کند، شاید که خوشش بیاید و به یاد «ماه من تا ماه گردون» هم بیفتد.

با آرزوی همۀ خوبیها برای شما، ارادتمند، مهدی آذر

۶۴/۷/۲۸

نامه‌های خاموشان: نامه‌های ناموران فرهنگی و ادبی به ایرج افشار، به کوشش محمد افشین‌وفایی و شهریار شاهین‌دژی، تهران: سخن، ۱۳۹۰، ج ۱، ص ۷۳-۷۸.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
دختران آریانا

مجلۀ شریفۀ آریانا، چاپ کابل یک سلسله مقالات تحت عنوان بالا راجع به شاعره‌ها و زنان نثرنویسی که در افغانستان نشو و نما یافته‌اند به قلم آقای عبدالرئوف بینوا انتشار می‌دهد که بسیار جالب توجه می‌باشد.
یکی از شاعره‌های افغانستان یا دختران آریانا مهروی هروی می‌باشد که نام او مهرالنساء است و در زمان شاهرخ‌میرزا می‌زیسته و همدم گوهرشاد (شاه‌خانم آن وقت) بوده است.

غزل مهروی هروی

حلّ هر نکته که از پیرِ خرد مشکل بود
آزمودیم، به یک جرعۀ می حاصل بود

گفتم از مدرسه پرسم سبب حرمتِ می
درِ هرکس که زدم بی‌خود و لایعقل بود

خواستم سوزِ دل خویش بگویم با شمع
داشت او خود به زبان آنچه مرا در دل بود

در چمن صبحدم از گریه و زاریّ دلم
لالۀ سوخته خون در دل و پا در گل بود

آنچه از بابل و هاروت روایت کردند
سِحرِ چشم تو بدیدم همه را شامل بود

دولتی بود تماشای رخت «مهری» را
حیف، صد حیف که این دولت مستعجل بود

از مقالۀ «دختران آریانا»، به قلم دکتر محمود افشار

[آینده: سال سوم (مهر ۱۳۲۳- اسفند ۱۳۲۴)، مؤسس و مدیر مسئول دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۶۹۲-۶۹۳ (شماره‌های ۱۴، ۱۵ و ۱۶، بهمن و اسفند ۱۳۲۴)]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
بیست و نهم اسفند زادروز دکتر پرویز ناتل خانلری

⁠⁣زبان فارسی و سهم مشترک همۀ اقوام ایرانی


وجود لهجه‌های مختلف نزدیک به هم از یک زبان در میان اقوام هم‌نژاد امری است که اختصاص به این سرزمین ندارد و در همه جای دنیا نمونۀ آن را می‌توان یافت. در کشور فرانسه از روزگار قدیم دو لهجۀ اصلی وجود داشته که یکی از آنها از قرن یازدهم تفوق یافته و زبان رسمی کشور قرار گرفته و آن دیگری به صورت لهجه‌های محلی هنوز باقی است.
غرض این است که بدانیم این حال تنها در کشور ما رخ نداده است. اقوامی که قرابت نژادی و زبانی با هم دارند برای تفهیم و تفاهم محتاج وسیلۀ مشترکی هستند و به این سبب اگر لهجه‌های ایشان با هم نزدیک و از یک اصل باشد، به طبع یکی از آن لهجه‌ها را رجحان می‌نهند و به عنوان زبان مشترک برمی‌گزینند. این زبان البته در اصل به یکی از نواحی آن سرزمین اختصاص داشته است، اما پس از آنکه به این طریق توسعه و کمال یافت دیگر به ناحیۀ خاصی تعلق ندارد بلکه زبان مشترک همۀ مردمان آن سرزمین محسوب می‌شود. اما سیاست‌های خارجی که از چندی پیش در کشور ما نفوذ یافته است یکی از وسایل پیشرفت و غلبۀ خود را در ایجاد تفرقه و نفاق میان اقوام ایرانی دیده و در این راه کوشش‌ها کرده است یک جا غرور قومیت را تقویت کرده و استقلال زبان را وسیلۀ ایجاد یا تحکیم استقلال سیاسی نشان داده و جای دیگر مردم ساده‌لوح را برانگیخته تا میان خود و برادران خویش اختلاف جزئی و نادرست بیابند و خود را به سبب آنکه لهجۀ محلی ایشان عیناً همان زبان رسمی کشور نیست مظلوم بپندارند و دندان کینه بر هم بفشارند.
عجبا مگر زبان فصیح و ادبی فارسی امروز زبان کدام ناحیۀ خاص است تا نواحی دیگر از آن اعراض کنند و بخواهند لهجۀ محلی خود را به جای آن بنشانند؟ همۀ اقوام ایرانی در تشکیل و تکمیل زبان فارسی سهیم بود‌ه‌اند و مشکل می‌توان گفت سهم کدام ناحیه بزرگ‌تر است.

«فرهنگ مشترک»، دکتر پرویز ناتل خانلری

در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۲، ص ۵۸۲- ۵۸۴]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
بیست‌ و‌ نهم اسفندماه سالروز ملی‌ شدن صنعت نفت

من چون در دورۀ پانزدهم تقنینیه دربارۀ انتخابات اقدامی کرده بودم ولی نتیجه‌ای نداده بود، مایل به شرکت در انتخابات دورۀ شانزدهم نبودم و میل نداشتم که خود را وارد سیاست کنم. اما پس از فکر زیاد دیدم اگر ساکت بنشینم، گناه کرده‌ام. این بود که دو سه روز قبل از انتخابات تهران دعوتی از مدیران جراید کردم. علت این بود که حزب متشکلی در مملکت نبود و فقط به‌وسیلۀ جراید ممکن بود اقداماتی کرد.
جلسۀ مزبور در خانۀ من تشکیل شد و هفت نفر از مدیران جراید برای همکاری انتخاب شدند. اعلانی هم به امضای این‌جانب در جراید منتشر شد و از مردم روشنفکر و خیرخواه مملکت دعوت کردم که دو ساعت قبل از ظهر روز جمعه (تاریخ آن اکنون نظرم نیست) در خیابان کاخ، مقابل کاخ سلطنتی، حاضر شوند تا شکایت از وضع انتخابات به پیشگاه اعلی‌حضرت تقدیم شود. وقتی این اعلان در جراید منتشر شد بلافاصله اعلانات تهدیدآمیزی از طرف ادارۀ شهربانی انتشار یافت. مضمون آن این بود که عده‌ای اخلالگر می‌خواهند در امور مملکت ایجاد اختلال کنند. این‌جانب به هیچ‌وجه توجهی به اعلان مذکور نکردم و با حال ناتوانی و کسالت سه ساعت قبل از ظهر از منزل خود برای رفتن مقابل کاخ سلطنتی حاضر شدم.
ساعت حرکت رسید. این‌جانب با عده‌ای از همکارانم از خانه خارج شدیم. به‌وسیلۀ بلندگو به جمعیت زیادی که در تمام خیابانهای اطراف تجمع کرده بودند گفته می‌شد: «کاری نکنید که بهانه‌ای به دست بهانه‌جویان دولت بیفتد.» واقعاً مردم از خود شایستگی بسیار نشان دادند. در آن موقع از کسی صدایی درنیامد که موجب دخالت‌های قوای پلیس بشود. فقط یک نفر که شهربانی تحریک کرده بود مردم محاصره‌اش کردند و از ادامۀ شعارهای او جلوگیری کردند.
بالأخره شکایت ما به توسط یکی از افسران گارد سلطنتی به شاه داده شد و نتیجه آن شد که آقای عبدالحسین هژیر، وزیر دربار از دربار خارج شد و با ما مشغول مذاکره شد. گفت: «چون دربار محلی ندارد که بتوان از جمعیت زیاد پذیرایی کرد فقط از ۲۰ نفر پذیرایی می‌شود». آن ۲۰ نفری که در خیابان کاخ برای تحصن در دربار تعیین شدند همان‌هایی هستند که جبهۀ ملی را تشکیل دادند.
نتیجۀ فداکاری مردم تهران این شد که یک عده‌ای انتخاب شوند که بتوانند در مجلس از حقوق ملت دفاع کنند. روی همین اصل ما به وظیفۀ خود عمل کردیم و کار به جایی رسید که مجلس شورای ملی دورۀ شانزدهم کمیسیونی برای مطالعۀ کار نفت انتخاب کرد.

[تقریرات مصدّق در زندان دربارۀ حوادث زندگی خویش، یادداشت‌شده به اهتمام جلیل بزرگمهر، تنظیم‌شده به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۱۴۶-۱۴۹]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ ⁠روز آخر سال

نه خنده کرد و نه گریید بل به خنده گریست
به روز آخر هر سال چون دلم نگریست

کسی شناسد حال مرا به آخر سال
که یار او ز سفر آمده‌ست و او سفری‌ست

درین که سال نو آمد، پیام زندگی است
درین که سالِ کهن شد، نشان رهسپَری‌ست

پس این پیام نشان‌دار خنده‌‌ای‌ست ز مرگ
پس این کلام ز دیو است و در دهان پری‌ست

ازان همیشه چو هنگام این پیام رسد،
مرا دلی‌ست پر از عیش و رنج و زین دو بری‌ست

چگونه‌ام؟ نتوان گفت! وین کسی داند
که زارزار بخندید و قاه‌قاه گریست

بمُرد دلبر و جان من‌‌ است و من ماندم
ولیک گاهی خالی شدن بعینه پُری‌ست

چه بود اگر به مَثَل او بمانْد و من رفتم
گذشتن از غم دنیا نه عادت بشری‌ست؟

دوام هستی مولود آرزوی بقاست
چو اصل این سپری شد، اساس آن سپری‌ست

بهانه‌هاست بر این زیستن که مسخره است
بنای عمر جهان بر پیِ بهانه‌گری‌ست

هنوز خانه خراب‌ است و کودکان خُردند
هنوز بار به جای‌ است و وقت باربری‌‌ست

هنوز آن یک ناگفته است و این نشده
هنوز این یک ننوشته است و آن نظری‌ست

طلاق گفتن عمر و فنای فکرِ بزرگ
بر این یتیم که دنیاست، ظلم بی‌پدری‌ست

کسی که این‌همه بذر هنر نکِشته برفت
کُشندهٔ هنر از چشم مردم هنری‌ست

بلاست، روشنِ تیره‌ست، مهرِ منکسف‌ است
گهی به پرده نشستن بتر ز پرده‌دری‌ست

بهانه‌هاست به ماندن مرا چو خلق و ازان
یکی که مردنِ من مردنِ کلامِ دری‌ست

بسا سخن که شناسم به لطف چون پریان
کزان ز فرط لطافت جهان به بی‌خبری‌ست

هنوز مریمِ اندیشه را ز سحرِ سروش
به دلربایی بکری امیدِ باروری‌ست

طلوع جان من از پشت وزن و قافیه‌ها
طلوع صبح نشابور و بامداد هری‌ست

درین خیال کجم وآن زمان به خویش آیم
که گونه‌ام ز دو سو غرق بوسهٔ دو پری‌ست

زنم به شادی گوید: بیا که سفرهٔ عید
چنان‌که خواسته‌‌ای پر بنفشهٔ طبری‌ست

مهدی حمیدی

@AfsharFoundation
به خجستگی و فرّخی نوروز، به سرفرازی و پایندگی ایران، به یاد آنان که همزبانی را با همدلی نیکو دانسته‌اند. بازآمدن بهار و نوروز باستانی را به ایران‌دوستانی که فرهنگ ملّی را گرامی می‌دارند و نگاهبانی از مآثر گرانبار پیشینیان را ارج می‌گذارند شاد باش می‌گوییم و از همراهان ادب‌پرور گرامی که یار و یاور ما بودند سپاس‌ها داریم.

پس زبانِ محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی بهتر است

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
⁠⁣یکم فروردین‌ماه زادروز دکتر قاسم غنی

تحصیلات ایرانی او در مدرسۀ دارالفنون انجام پذیرفت و تحصیل و تکمیل طب جدید را در بیروت دنبال کرد. چون درجۀ دکترای طب گرفت به سال ۱۲۹۹ شمسی به سبزوار بازگشت.
پس از سه سال به پاریس رفت، چه تصمیم گرفت علم پزشکی را در اروپا مطالعه کند. هنگامی که به ایران بازآمد به کار طبابت پرداخت.
دکتر غنی از دورۀ دهم تا سیزدهم سمت نمایندگی سبزوار را داشت. چندی هم وزیر بهداری و از آن پس سفیر ایران در مصر و ترکیه بود.
سالیانی در دانشکدۀ طب تدریس کرد. نیز در دانشکدۀ معقول و منقول مدرس روان‌شناسی بود. در فرهنگستان از اعضای پیوسته به شمار می‌رفت.
مرحوم غنی از دوستان نزدیک مرحوم علّامه قزوینی بود و با او در تصحیح دیوان حافظ همکاری کرد. در انتشار مجلۀ نفیس یادگار با عباس اقبال پایمردی و یاوری فرمود و مقالاتی که در مجلۀ مذکور نوشت از سر تحقیق و فاضلانه بود. از آثار دکتر غنی کتبی که به چاپ رسیده است اینهاست:
ابن‌سینا، معرفة النفس، تاریخ عصر حافظ، تاریخ تصوّف، بحثی در تصوّف، بحث در سیاست، تصحیح تاریخ بیهقی به مشارکت دکتر فیاض.
جز اینها دکتر غنی سه کتاب طائیس، عصیان فرشتگان، بریان‌پزی ملکۀ سبا از آثار آناتول فرانسیس را از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه و نشر کرد.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۱۷-۱۱۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation