✳️ افراط و زیادهروی در انتشار افکار و اندیشههای مذهبی در عصر عباسیان، همواره عکسالعملهای نامطلوبی به دنبال داشته است؛ خاصه زمانی که خلفا شخصاً از مذهبی جانبداری و برای رواج آن، فرمانها و دستورهای حکومتی صادر میکردند و توش و توان دستگاه خلافت را در انتشار آن به کار میبستند. چنانکه پیش از این اشاره کردیم، مأمون و دو جانشین وی از مذهب معتزله حمایت کردند و آن را مذهب رسمی دولت دانستند؛ از این رو فقیهان، قاضیان، امیران و کارمندان دولت مجبور بودند باورهای معتزله -از جمله اصل مخلوقیت قرآن و عدم رؤیت خداوند در روز قیامت- را بپذیرند و در رواج آن بکوشند و در غیر این صورت، از کار برکنار و بسختی مجازات میشدند. تعصب و سختگیری در این باره به آنجا رسید که هنگام مبادله اسیران میان عباسیان و دولت بیزانس به سال ۲۳۱ ق، واثق فرمان داد تا مأموران تفتیش عقاید، همه اسیران مسلمان را به دو اصل مخلوقیت قرآن و عدم رؤیت خداوند امتحان کردند و به کسانی که به آن دو اصل اقرار نکردند، اجازه بازگشت ندادند و آنان را دوباره به روم بازگرداندند.
#سیداحمدرضا_خضری
#تاریخ_خلافت_عباسی_از_آغاز_تا_پایان_آل_بویه
انتشارات سمت
صص ۱۰۸ و ۱۰۹.
@Ab_o_Atash
#سیداحمدرضا_خضری
#تاریخ_خلافت_عباسی_از_آغاز_تا_پایان_آل_بویه
انتشارات سمت
صص ۱۰۸ و ۱۰۹.
@Ab_o_Atash
✳️ از همراهی با پدرش و رفتن به هیرفردشر نیز سرسختانه امتناع کرد، چون این سفری بود که بیمقدمه و به قصد اخراجِ کاترین سرهم بندی شده بود. بعد هم با پایمردیِ کامل اعلام کرد که از کاترین تقاضای ازدواج خواهد کرد. ژنرال چنان از کوره در رفت که از عصبانی هم عصبانیتر شد و پدر و پسر به حال قهر وحشتناکی از هم جدا شدند.
#نورثنگرابی
#جین_استین
#رضا_رضایی
نشر نی
صفحه ۲۷۱.
@Ab_o_Atash
#نورثنگرابی
#جین_استین
#رضا_رضایی
نشر نی
صفحه ۲۷۱.
@Ab_o_Atash
✳️ از نامههای شهید #مصطفی_چمران به دکتر صادق طباطبایی:
بگذار نکته دیگری را برایت فاش کنم تا عمق فشار و شکنجه ما را بدانی .. در اوایل جنگ [داخلی لبنان] بین مسیحیان و مسلمانان، [حزب] کتائب، قهرمان جنگ و آدمکشی بود و احرار، حزب کَمیل شمعون از جنگ برکنار بود و به مقدار زیاد جلوی اعمال افراطی کتائب را میگرفت. در این دوره چندماهه اول جنگ، مسیحیان علیه شیعیان کمتر کینه داشتند، فلسطینیها و دروزیها و سُنیها را میکشتند ولی شیعیان را اغلب آزاد میکردند.
یکباره وضع عوض شد. تماسهایی بین #شاه و شمعون برقرار گردید، قرارهایی بین این دو دوست قدیمی گذاشته شد، جنگندگان شمعون در ایران تعلیمات نظامی دیدند و اسلحه شاه به سوی آنها روان شد، و خونخواران شمعون با خشونت و وحشیگری شدید دست به کشتار شیعیان زدند؛ سنیها و دُروزیها را نمیکشتند بلکه لبه تیز حمله، ضد شیعیان قرار گرفت.
#صادق_طباطبایی
#خاطرات_سیاسی_اجتماعی_دکتر_صادق_طباطبایی
نشر عروج
جلد ۲، صفحات ۳۷۰ و ۳۷۱.
@Ab_o_Atash
بگذار نکته دیگری را برایت فاش کنم تا عمق فشار و شکنجه ما را بدانی .. در اوایل جنگ [داخلی لبنان] بین مسیحیان و مسلمانان، [حزب] کتائب، قهرمان جنگ و آدمکشی بود و احرار، حزب کَمیل شمعون از جنگ برکنار بود و به مقدار زیاد جلوی اعمال افراطی کتائب را میگرفت. در این دوره چندماهه اول جنگ، مسیحیان علیه شیعیان کمتر کینه داشتند، فلسطینیها و دروزیها و سُنیها را میکشتند ولی شیعیان را اغلب آزاد میکردند.
یکباره وضع عوض شد. تماسهایی بین #شاه و شمعون برقرار گردید، قرارهایی بین این دو دوست قدیمی گذاشته شد، جنگندگان شمعون در ایران تعلیمات نظامی دیدند و اسلحه شاه به سوی آنها روان شد، و خونخواران شمعون با خشونت و وحشیگری شدید دست به کشتار شیعیان زدند؛ سنیها و دُروزیها را نمیکشتند بلکه لبه تیز حمله، ضد شیعیان قرار گرفت.
#صادق_طباطبایی
#خاطرات_سیاسی_اجتماعی_دکتر_صادق_طباطبایی
نشر عروج
جلد ۲، صفحات ۳۷۰ و ۳۷۱.
@Ab_o_Atash
✳️ شيوه تدريس ويتگنشتاين [فيلسوف شهير اتريشى] اين بود كه در برابر دانشجويان با صداى بلند فكر مىكرد و نظريات بنيادى "رساله منطقى-فلسفى" خود را رد مىكرد و آراى جديدى به جاى آنها مىنشاند. در برابر دانشجويان با خود بحث مىكرد و گاهى فرياد مىزد: «امروز احمق شدهام!» گاهى به مدتى طولانى ساكت در جاى خود مىنشست و به تذكرات دانشجويان، پاسخهاى خردكننده مىداد.
اين سبك تدريس به مذاق خيلىها خوش نمىآمد، اما بر روى برخى چنان تأثير عميقى داشت كه پس از آن نمىتوانستند به شيوهاى جز شيوه ويتگنشتاين به مسائل فلسفى بينديشند.
#اى_سى_گريلينگ
#ويتگنشتاين
#ابوالفضل_حقيرى
انتشارات بصيرت
ص ٣٠.
@Ab_o_Atash
اين سبك تدريس به مذاق خيلىها خوش نمىآمد، اما بر روى برخى چنان تأثير عميقى داشت كه پس از آن نمىتوانستند به شيوهاى جز شيوه ويتگنشتاين به مسائل فلسفى بينديشند.
#اى_سى_گريلينگ
#ويتگنشتاين
#ابوالفضل_حقيرى
انتشارات بصيرت
ص ٣٠.
@Ab_o_Atash
✳️ خردآموزانِ باستان را در لوازم دیپلماسی سخن بسیار است. از آن جمله گفتهاند که:
«دیپلمات، از مادر دیپلمات زاییده میشود.»
میرزا پاچهوَرمالِ صلحِ کُلآبادی، در شرحِ این اشارت در رساله «نمیگنجد نامه» آورده است:
«این لطیفه غیبی، بدان معناست که اگر تُو را هوس دیپلمات شدن در سر است نِگر تا مادر را بیشتر دوست میداری یا پدر را، اگر تو را میلی به جانب پدر باشد، یقین میدان که سرسپور نیز نخواهی شد. دو دیگر اینکه اگر آینه به شباهتِ تو با پدرت گواهی دهد، از خود قطع امید کن که دیپلمات شدنِ چون تویی از محالاتِ قطعیه است.
سه دیگر اینکه اگر به همه عمر یک بار راست گفته باشی دیپلمات شدن تو خالی از خطر نیست، چونک بیم آن میرود که یک بار دیگر سخن راست بر زبان آری و قدرت و شوکت خود و یاران خویش را به خیره بر باد دهی.»
#یوسفعلی_میرشکاک
#دیپلمات_نامه
خواجه هربرتعلی درامالملک آجری
(چاپ پنجم، تهران: انتشارات کتاب نیستان، ۱۳۹۰)
صفحه ۴۳.
@Ab_o_Atash
«دیپلمات، از مادر دیپلمات زاییده میشود.»
میرزا پاچهوَرمالِ صلحِ کُلآبادی، در شرحِ این اشارت در رساله «نمیگنجد نامه» آورده است:
«این لطیفه غیبی، بدان معناست که اگر تُو را هوس دیپلمات شدن در سر است نِگر تا مادر را بیشتر دوست میداری یا پدر را، اگر تو را میلی به جانب پدر باشد، یقین میدان که سرسپور نیز نخواهی شد. دو دیگر اینکه اگر آینه به شباهتِ تو با پدرت گواهی دهد، از خود قطع امید کن که دیپلمات شدنِ چون تویی از محالاتِ قطعیه است.
سه دیگر اینکه اگر به همه عمر یک بار راست گفته باشی دیپلمات شدن تو خالی از خطر نیست، چونک بیم آن میرود که یک بار دیگر سخن راست بر زبان آری و قدرت و شوکت خود و یاران خویش را به خیره بر باد دهی.»
#یوسفعلی_میرشکاک
#دیپلمات_نامه
خواجه هربرتعلی درامالملک آجری
(چاپ پنجم، تهران: انتشارات کتاب نیستان، ۱۳۹۰)
صفحه ۴۳.
@Ab_o_Atash
✳️ وقتی خانم دکتر، ابراهيم هادی را بوسید!
در [عمليات] فتحالمبين وقتی ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل کرديم. در سالنی که مربوط به بهداری ارتش بود قرار دادیم. مجروحين زيادی در آنجا بستری بودند.
سالن بسیار شلوغ بود. مجروحين آه و ناله میکردند. هيچکس آرامش نداشت. بالاخره يک گوشهای را پيدا کرديم و ابراهيم را روی زمين خوابانديم.
پرستارها زخم گردن و پای ابراهيم را پانسمان کردند. در آن شرايط که اعصاب همه به هم ريخته بود و سر و صدای مجروحين بسيار زياد بود، ناگهان ابراهيم با صدایی رسا شروع به خواندن شعر زيبایی در وصف حضرت زهرا "س" کرد که رمز عمليات هم نام مقدس ايشان بود. برای چند دقيقه سکوت عجيبی سالن را فرا گرفت. هيچ مجروحی ناله نمیکرد. انگار همه چيز رديف و مرتب شده بود. به هر طرف که نگاه میکردی آرامش موج میزد و قطرات اشک بود که از چشمان مجروحين و پرستارها جاری میشد. همه آرام شده بودند.
خواندن ابراهيم کهدتمام شد، يکی از خانم دکترها که مسنتر از بقيه بود و حجاب درستی هم نداشت، جلو آمد. خيلی تحت تأثير قرار گرفته بود. آهسته گفت: "تو هم مثل پسرمی! فدای شما جوونها!" بعد نشست و سر ابراهیم را بوسید!
قيافه ابراهيم ديدنی بود؛ گوشهاش سرخ شده بود. بعد هم از خجالت ملافه را روی صورتش انداخت.
#سلام_بر_ابراهیم
زندگینامه و خاطرات
#شهید_ابراهیم_هادی
(چاپ چهل و هشتم، تهران: شهریورماه ۱۳۹۲)
صفحه ۱۶۵.
@Ab_o_Atash
در [عمليات] فتحالمبين وقتی ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل کرديم. در سالنی که مربوط به بهداری ارتش بود قرار دادیم. مجروحين زيادی در آنجا بستری بودند.
سالن بسیار شلوغ بود. مجروحين آه و ناله میکردند. هيچکس آرامش نداشت. بالاخره يک گوشهای را پيدا کرديم و ابراهيم را روی زمين خوابانديم.
پرستارها زخم گردن و پای ابراهيم را پانسمان کردند. در آن شرايط که اعصاب همه به هم ريخته بود و سر و صدای مجروحين بسيار زياد بود، ناگهان ابراهيم با صدایی رسا شروع به خواندن شعر زيبایی در وصف حضرت زهرا "س" کرد که رمز عمليات هم نام مقدس ايشان بود. برای چند دقيقه سکوت عجيبی سالن را فرا گرفت. هيچ مجروحی ناله نمیکرد. انگار همه چيز رديف و مرتب شده بود. به هر طرف که نگاه میکردی آرامش موج میزد و قطرات اشک بود که از چشمان مجروحين و پرستارها جاری میشد. همه آرام شده بودند.
خواندن ابراهيم کهدتمام شد، يکی از خانم دکترها که مسنتر از بقيه بود و حجاب درستی هم نداشت، جلو آمد. خيلی تحت تأثير قرار گرفته بود. آهسته گفت: "تو هم مثل پسرمی! فدای شما جوونها!" بعد نشست و سر ابراهیم را بوسید!
قيافه ابراهيم ديدنی بود؛ گوشهاش سرخ شده بود. بعد هم از خجالت ملافه را روی صورتش انداخت.
#سلام_بر_ابراهیم
زندگینامه و خاطرات
#شهید_ابراهیم_هادی
(چاپ چهل و هشتم، تهران: شهریورماه ۱۳۹۲)
صفحه ۱۶۵.
@Ab_o_Atash
✳ جلال با وجود انتقاداتی که به اکثریت روحانیتِ عرفی آنروز ایران داشت، بخش پیشرو و فعال روحانیت را بویژه بعد از واقعه ۱۵ خرداد استثنا میکرد، چون این بخش را در موضع اعتراض میدید و معتقد بود که این بخش از روحانیت، میتواند با اظهار وجود دربرابر مافیای نظامی- امنیتی به سرکردگی دربار و اعضای خانواده سلطنتی، منشأ اثر باشد و نهادهای غیردموکراتیک را مورد انتقاد و حمله قرار دهد...
شیفتگی #جلال نسبت به #امام_خمینی هم ناشی از همین برداشت بود و تا حدی که میتوانست، به اهداف این جریان کمک میکرد. به عنوان نمونه، آقاشمس میگفت که در اوایل دهه چهل، اعلامیههای آقای خمینی به توصیه جلال توسط انتشاراتی رواق تکثیر و توزیع میشد. سخنرانی ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ امام و وقایع ۱۵ خرداد، عقیده اولیه جلال نسبت به وجود رگههای قابل اعتنا در روحانیت را تقویت و تأیید کرد و مطمئن شد که هنوز میشود روی بخشی از روحانیت حساب کرد.
نامه مورخ ۲۱ فروردین ۱۳۴۲ جلال به امام گویای این قضیه است و در عین حال، نشان میدهد که جلال چگونه به روحانیتی که امام خمینی عضو شاخصش بود، نگاه میکند و برای چه منظوری به دنبال این قضیه افتاده است.
در واقع همان حرکت شجاعانه امام و نزدیکی آن واقعه به انتشار کتاب #غربزدگی، موجب شد که جلال به امکان برقراری پیوند بین این دو جریان حاضر در عرصه سیاسی ایران امیدوارتر شود و به همین علت هم تمایل زیادی برای ملاقات با امام پیدا کرد که ماجرای آن را قبلاً برایتان گفتهام.
#محمدحسین_دانایی
#دو_برادر
ناگفتههایی از زندگی و زمانه #جلال و #شمس_آل_احمد
خاطرات محمد حسین دانایی
به اهتمام:
#محمدرضا_کائینی
(چاپ سوم، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵)
صفحات ۲۵۲ و ۲۵۳.
#جلال_آل_احمد
@Ab_o_Atash
شیفتگی #جلال نسبت به #امام_خمینی هم ناشی از همین برداشت بود و تا حدی که میتوانست، به اهداف این جریان کمک میکرد. به عنوان نمونه، آقاشمس میگفت که در اوایل دهه چهل، اعلامیههای آقای خمینی به توصیه جلال توسط انتشاراتی رواق تکثیر و توزیع میشد. سخنرانی ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ امام و وقایع ۱۵ خرداد، عقیده اولیه جلال نسبت به وجود رگههای قابل اعتنا در روحانیت را تقویت و تأیید کرد و مطمئن شد که هنوز میشود روی بخشی از روحانیت حساب کرد.
نامه مورخ ۲۱ فروردین ۱۳۴۲ جلال به امام گویای این قضیه است و در عین حال، نشان میدهد که جلال چگونه به روحانیتی که امام خمینی عضو شاخصش بود، نگاه میکند و برای چه منظوری به دنبال این قضیه افتاده است.
در واقع همان حرکت شجاعانه امام و نزدیکی آن واقعه به انتشار کتاب #غربزدگی، موجب شد که جلال به امکان برقراری پیوند بین این دو جریان حاضر در عرصه سیاسی ایران امیدوارتر شود و به همین علت هم تمایل زیادی برای ملاقات با امام پیدا کرد که ماجرای آن را قبلاً برایتان گفتهام.
#محمدحسین_دانایی
#دو_برادر
ناگفتههایی از زندگی و زمانه #جلال و #شمس_آل_احمد
خاطرات محمد حسین دانایی
به اهتمام:
#محمدرضا_کائینی
(چاپ سوم، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵)
صفحات ۲۵۲ و ۲۵۳.
#جلال_آل_احمد
@Ab_o_Atash
✳ عصر نامهای برای تو نوشتم اما آن را نفرستادم. همچنان بر آن بودم که توانایی غلبه بر آن را دارم اما تمام مدت شب با چشمان خوابزده و عذاب و شکنجه به نوشتن پرداختم. دوکس در درون من هستند. یکی آنکه میخواهد برود و دیگری آنکه از رفتن بیم دارد. این دو، که هر دو پارههایی از وجود من و بیتردید هر دو دغلبازند، در اندرون من با هم در جدال بودند. صبح مثل بدترین اوقات زندگیام از خواب برخاستم. من توان لازم برای مسافرت را ندارم. تصور ایستادن فراروی تو را پیشاپیش نمیتوانم تحمل کنم. تاب فشار بر مغزم را ندارم.
نامهات از پیش حاکی از نومیدی تاب نیاوردنی و بیحد و حصر نسبت به من بود - و حالا هم چنین است. تو مینویسی که هیچ امیدی نداری اما تو این امید را داری که قادر باشی مرا کاملاً ترک کنی.
من برای تو یا هر کس دیگر نمیتوانم توضیح دهم که در درونم چه میگذرد. چطور میتوانم آن را برای دیگری روشن سازم در حالی که حتی نمیتوانم آن را برای خود روشن کنم. اما مطلب اصلی این نیست. این مطلب واضح است: امکان یک زندگی انسانی در پیرامون من وجود ندارد. تو این را میبینی اما نمیخواهی باور کنی.
#فرانتس_کافکا
#نامههایی_به_میلنا
#سیاوش_جمادی
نشر شادگان
صفحه ۲۱۷
@Ab_o_Atash
نامهات از پیش حاکی از نومیدی تاب نیاوردنی و بیحد و حصر نسبت به من بود - و حالا هم چنین است. تو مینویسی که هیچ امیدی نداری اما تو این امید را داری که قادر باشی مرا کاملاً ترک کنی.
من برای تو یا هر کس دیگر نمیتوانم توضیح دهم که در درونم چه میگذرد. چطور میتوانم آن را برای دیگری روشن سازم در حالی که حتی نمیتوانم آن را برای خود روشن کنم. اما مطلب اصلی این نیست. این مطلب واضح است: امکان یک زندگی انسانی در پیرامون من وجود ندارد. تو این را میبینی اما نمیخواهی باور کنی.
#فرانتس_کافکا
#نامههایی_به_میلنا
#سیاوش_جمادی
نشر شادگان
صفحه ۲۱۷
@Ab_o_Atash
✳ کلمات دروغند. اما حتی وقتی که میدانی فقط نقابند، آنقدر واقعی بهنظر میرسند که دلت میخواهد باورشان کنی. میخواهم بگویم این تو نبودی که کلمات را به کار میبردی، این کلمات بودند که تو را به کار میگرفتند و مصرفت میکردند تا برای خودشان چیزی بشوند که ارزش به ذهن ماندن داشته باشد.
#حسین_سناپور
#ویران_میآیی
صفحه ۶۷.
@Ab_o_Atash
#حسین_سناپور
#ویران_میآیی
صفحه ۶۷.
@Ab_o_Atash
✳ هیچی بدتر از نبودن نیست! بازم میگم از درد نمیترسم! درد با ما به دُنیا میاد، با ما قَد میکِشه و باهامون اُخت میشه! جوری که حِس میکُنیم مثِ دست و پا همیشه باید باهامون باشه! راستش رو بخوای من از مَرگ هم نمیترسم! وقتی یه نفر میمیره، معلومه که قبل از اون به دُنیا اومده بوده و همچین کسی یه روزی هیچ بوده! من از هیچوقت وجود نداشتن و از گُفتنِ این که هیچ وقت زنده نبودم میترسم!
ولی بگو هیچ بودن بهتره، یا درد کشیدن؟ من حتی وقتی واسه شکستا و دَردایی که تو زندگی داشتهام گریه میکردم، بازم اعتقادم این بوده که درد کشیدن از هیچ بودن بهتره! اگه نظرم رو درباره زندگی کردن یا به دُنیا اومدن بخوای باید خیلی قاطع بِهِت بگم که: به دُنیا اومدن خیلی بهتر از هرگز به دنیا نیومدنه! ولی من حق دارم درباره تو هم همچین تصمیمی بگیرم؟ همچین کاری این معنی رو نمیده که من تو رو فقط واسه خودم به دُنیا آوُردم؟ اصلاً دلم نمیخواد واسه خاطرِ من به دُنیا بیای چون هیچ احتیاجی بِهِت ندارم!
#اوریانا_فالاچی
#نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
#یغما_گلرویی
صفحات ۱۲ و ۱۳.
@Ab_o_Atash
ولی بگو هیچ بودن بهتره، یا درد کشیدن؟ من حتی وقتی واسه شکستا و دَردایی که تو زندگی داشتهام گریه میکردم، بازم اعتقادم این بوده که درد کشیدن از هیچ بودن بهتره! اگه نظرم رو درباره زندگی کردن یا به دُنیا اومدن بخوای باید خیلی قاطع بِهِت بگم که: به دُنیا اومدن خیلی بهتر از هرگز به دنیا نیومدنه! ولی من حق دارم درباره تو هم همچین تصمیمی بگیرم؟ همچین کاری این معنی رو نمیده که من تو رو فقط واسه خودم به دُنیا آوُردم؟ اصلاً دلم نمیخواد واسه خاطرِ من به دُنیا بیای چون هیچ احتیاجی بِهِت ندارم!
#اوریانا_فالاچی
#نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
#یغما_گلرویی
صفحات ۱۲ و ۱۳.
@Ab_o_Atash
✳ مسئول آموزشگاه موسیقی سرناد گفت: من یک سؤال دارم. تکلیف ما را یک بار برای همیشه روشن کنید. آیا موسیقی در این کشور حرام است یا حلال و آیا کسانی که به کار آموزش موسیقی اشتغال دارند، به کار نامشروع مشغولند؟
آزیتا بخشمند... با تعریف داستان سرقتی که توسط منشی آموزشگاهِ تحتِ مدیریت وی انجام و منجر به محکومیت سارق شده است، افزود: این پرونده به دادگاه تجدیدنظر رفت و قاضی که شخصی روحانی هم بود، شغل مرا نامشروع خواند و اعلام کرد که دزدی از شغل نامشروع، بلااشکال است. به همین خاطر وی را تبرئه کردند و به من گفت که شما به کار حرام اشتغال داری. در نتیجه دزد تبرئه شد و من متهم به اشتغال به فعل حرام شدم.
#روزنامه_صدای_زنجان
دوم مرداد ۱۳۹۵
صفحه ۴.
@Ab_o_Atash
آزیتا بخشمند... با تعریف داستان سرقتی که توسط منشی آموزشگاهِ تحتِ مدیریت وی انجام و منجر به محکومیت سارق شده است، افزود: این پرونده به دادگاه تجدیدنظر رفت و قاضی که شخصی روحانی هم بود، شغل مرا نامشروع خواند و اعلام کرد که دزدی از شغل نامشروع، بلااشکال است. به همین خاطر وی را تبرئه کردند و به من گفت که شما به کار حرام اشتغال داری. در نتیجه دزد تبرئه شد و من متهم به اشتغال به فعل حرام شدم.
#روزنامه_صدای_زنجان
دوم مرداد ۱۳۹۵
صفحه ۴.
@Ab_o_Atash
✳ اگر بیشعورها عاشق میشوند فقط به یک دلیل است:
میخواهند در هیچچیز کم نیاورند، از جمله عشق.
#خاویر_کرمنت
#بیشعوری
#محمود_فرجامی
انتشارات تیسا
ص۳۱.
@Ab_o_Atash
میخواهند در هیچچیز کم نیاورند، از جمله عشق.
#خاویر_کرمنت
#بیشعوری
#محمود_فرجامی
انتشارات تیسا
ص۳۱.
@Ab_o_Atash
✳ يكی از راههای خدا قوّهٔ لامسه است. قوّهٔ لامسه خودش يكی از درهای بهشت است. وقتی كه چشم و زبان نيست بايد از لامسه استفاده كرد.
لامسه، قرآن را به قلب میرساند... اگر بعضی اوقات حال قرآن خواندن نداری، وضو بگير و قرآن را مَس كن. يك دفعه شما را بيدار می كند. میفهمی عجب دری است كه تازه به رويم باز شده است. برای كسانی كه نمیتوانند قرآن را بخوانند، مَس افضل است.
#میرزااسماعیل_دولابی
#طوبای_محبت
انتشارات محبت
ج ۱، ص ٤٠.
@Ab_o_Atash
لامسه، قرآن را به قلب میرساند... اگر بعضی اوقات حال قرآن خواندن نداری، وضو بگير و قرآن را مَس كن. يك دفعه شما را بيدار می كند. میفهمی عجب دری است كه تازه به رويم باز شده است. برای كسانی كه نمیتوانند قرآن را بخوانند، مَس افضل است.
#میرزااسماعیل_دولابی
#طوبای_محبت
انتشارات محبت
ج ۱، ص ٤٠.
@Ab_o_Atash
✳ سنگ قبر شاه، سنگ مرمر سفیدی بود که چند خط که به نظر شکستگی میآمد در عرض و طول سنگ آشکار بود. خطها قرمز رنگ بود. انگار رگههایی از خون بر سنگ روان شده بود. در اتاق بغلی قبر ملک فاروق بود؛ آخرین شاه مصر. بازی سرنوشت این دو آخرین پادشاه مصر و ایران را سرانجام در هنگام مرگ در کنار یکدیگر قرار داده بود. این دو در زمان حیات خود براساس سیاست انگلیسی باهم پیوند پیدا کردند و ملک فاروق برادر زن شاه ایران شد.
مشکلی هم که بر سر راه بود، قانون اساسی ایران بود که با اشاره رضاشاه سریعاً حل شد! بر طبق اصل ۳۷ متمم قانون اساسی ایران، ولایتعهدی با پسر بزرگتر پادشاه که مادرش ایرانیالأصل باشد، خواهد بود. ولی #فوزیه ایرانیالأصل نبود، و مفسرین گفتند صفت ایرانیالأصل بودن را میتوان به خانم فوزیه اهدا کرد و مجلس شورای ملی در ۸ آذر ۱۳۱۷ این را تصویب کرد!
#جمیله_کدیور
#مصر_از_زاویهای_دیگر
انتشارات اطلاعات
ص ۶۶.
@Ab_o_Atash
مشکلی هم که بر سر راه بود، قانون اساسی ایران بود که با اشاره رضاشاه سریعاً حل شد! بر طبق اصل ۳۷ متمم قانون اساسی ایران، ولایتعهدی با پسر بزرگتر پادشاه که مادرش ایرانیالأصل باشد، خواهد بود. ولی #فوزیه ایرانیالأصل نبود، و مفسرین گفتند صفت ایرانیالأصل بودن را میتوان به خانم فوزیه اهدا کرد و مجلس شورای ملی در ۸ آذر ۱۳۱۷ این را تصویب کرد!
#جمیله_کدیور
#مصر_از_زاویهای_دیگر
انتشارات اطلاعات
ص ۶۶.
@Ab_o_Atash
✳ نمیدانم چرا اینگونه است؟ وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما، دلت بسته به مهر دیگری است. بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری که دلش پیش تو نیست!
#میلاد_تهرانی
#گیلاس_آبی
نشر شانی
ص۴۱.
@Ab_o_Atash
#میلاد_تهرانی
#گیلاس_آبی
نشر شانی
ص۴۱.
@Ab_o_Atash
✳بارتلبی محرّر
گزارش از این قرار بود که «بارتلبی» در واشنگتون کارمند جزئی در «دایره مرسولات باطله» بوده که غفلتاً متعاقب یک تغییر و تحول اداری از کار برکنار شده است. وقتی به این شایعه فکر میکنم، نمیتوانم احساسی را که به من دست میدهد بخوبی بیان کنم. مرسولات باطله! آیا شبیه آدمهای مُرده به نظر نمیرسد؟ مردی را مجسم کنید از بداقبالی و بالذاته مستعد یأس و کسالت. برای این خُلقیات آیا مشغلهای تشدیدکنندهتر از کار با نامههای باطله و دستهبندی آنها برای سوزاندن هست؟ زیرا گاری گاری از آنها را به طور سنواتی میسوزانند. گاهی کارمند رنگپریده در میان تای کاغذی حلقه انگشتری مییابد. شاید انگشتی که مقصد آن بوده اکنون در گور پوسیده باشد. اسکناسی که به قصد اعانت در اسرع وقت ارسال شده، در حالی که نیازمندش دیگر نه میخورد و نه گرسنه میشود. رحمت خدا بر آنان که مأیوس مُردند. استدعای امید برای آنان که ناامید مُردند. اخبار مسرتبخش برای آنان که از رنجهای تسکین نیافته نفسبریده مُردند. در مأموریتهای زندگی، این نامهها به سوی مرگ میشتابند.
آه، بارتلبی! آه، انسان.
#هرمان_ملویل
#یک_درخت_یک_صخره_یک_ابر
مجموعه برجستهترین داستانهای کوتاه
#بارتلبی_محرر
صفحات ۱۴۶ و ۱۴۷.
@Ab_o_Atash
گزارش از این قرار بود که «بارتلبی» در واشنگتون کارمند جزئی در «دایره مرسولات باطله» بوده که غفلتاً متعاقب یک تغییر و تحول اداری از کار برکنار شده است. وقتی به این شایعه فکر میکنم، نمیتوانم احساسی را که به من دست میدهد بخوبی بیان کنم. مرسولات باطله! آیا شبیه آدمهای مُرده به نظر نمیرسد؟ مردی را مجسم کنید از بداقبالی و بالذاته مستعد یأس و کسالت. برای این خُلقیات آیا مشغلهای تشدیدکنندهتر از کار با نامههای باطله و دستهبندی آنها برای سوزاندن هست؟ زیرا گاری گاری از آنها را به طور سنواتی میسوزانند. گاهی کارمند رنگپریده در میان تای کاغذی حلقه انگشتری مییابد. شاید انگشتی که مقصد آن بوده اکنون در گور پوسیده باشد. اسکناسی که به قصد اعانت در اسرع وقت ارسال شده، در حالی که نیازمندش دیگر نه میخورد و نه گرسنه میشود. رحمت خدا بر آنان که مأیوس مُردند. استدعای امید برای آنان که ناامید مُردند. اخبار مسرتبخش برای آنان که از رنجهای تسکین نیافته نفسبریده مُردند. در مأموریتهای زندگی، این نامهها به سوی مرگ میشتابند.
آه، بارتلبی! آه، انسان.
#هرمان_ملویل
#یک_درخت_یک_صخره_یک_ابر
مجموعه برجستهترین داستانهای کوتاه
#بارتلبی_محرر
صفحات ۱۴۶ و ۱۴۷.
@Ab_o_Atash
✳️ این کدخدای روستای عدسکار بسیار دهنبین و حالیبهحالی است. ازیکطرف میگوید این ساعت بزرگ برای این روستا خیلی خوب است، برای آن آبرو میآورد، روستا مشهور میشود، صدای زنگ ساعت توی تمام روستاهای دوروبر میپیچد و تا ۱۵ فرسخی یعنی ۸۴ کیلومتر میرود. همه میآیند به دیدن آن و پول خرج میکنند... ازطرف دیگر میگوید این ساعت برای روستای کوچکی مثل این خیلی بزرگ است... نصف شب مردم را بیدار میکند، تا صبح خوابشان نمیبَرَد. بیدار که باشند دست به هزار کار ناباب میزنند. فکرهای بد به کلّهشان میافتد و پشت سر هم حرف میزنند و پشت سر من و ایل و تبارم غیبت میکنند و حرفهای مفت میزنند... زنها بلند میشوند و قهر میکنند که بروند خانه مادرشان، توی تاریکی پایشان میخورد به کاسهوکوزه و آنها را میشکنند یا بچهها را که خوابند لگد میکنند...
#هوشنگ_مرادی_کرمانی
#نازبالش
نشرمعین
صفحه ۸۱.
@Ab_o_Atash
#هوشنگ_مرادی_کرمانی
#نازبالش
نشرمعین
صفحه ۸۱.
@Ab_o_Atash
✳️ به طرف مسجد گوهرشاد میروم. روی یکی از نیمکتهای سنگی بست شیخ بهایی، شهاب را میبینم که با دختری حرف میزند. عینک آفتابی به چشم دارد و مثل همیشه کت وشلوار پوشیده. از سرعت قدمهایم کم میکنم تا بتوانم به صورت دختر نگاه کنم و ببینم میشناسمش یا نه...
مریم است!
آنقدر در طول سفر آرام و کمحرف ظاهر شده که به ذهن کسی خطور نمیکند بتواند بنشیند و با شهاب حرف بزند. شاید هم دارند در مورد مسائل درسی صحبت میکنند.
بالاخره یک بار توانستم یک قضاوت خوب از ماجرا داشته باشم! اصلا به من چه ربطی دارد که آنها برای چه با هم حرف میزنند! هزار و یک دلیل میتواند داشته باشد که من از آنها بیخبرم...
به به... از فکرهای خودم خوشم میآید. کمکم دارم آدم میشوم.
#سارا_عرفانی
#پنجشنبه_فیروزهاى
انتشارات کتاب نیستان
ص ۲۰۲.
@Ab_o_Atash
مریم است!
آنقدر در طول سفر آرام و کمحرف ظاهر شده که به ذهن کسی خطور نمیکند بتواند بنشیند و با شهاب حرف بزند. شاید هم دارند در مورد مسائل درسی صحبت میکنند.
بالاخره یک بار توانستم یک قضاوت خوب از ماجرا داشته باشم! اصلا به من چه ربطی دارد که آنها برای چه با هم حرف میزنند! هزار و یک دلیل میتواند داشته باشد که من از آنها بیخبرم...
به به... از فکرهای خودم خوشم میآید. کمکم دارم آدم میشوم.
#سارا_عرفانی
#پنجشنبه_فیروزهاى
انتشارات کتاب نیستان
ص ۲۰۲.
@Ab_o_Atash
✳ «بتتراش» نادر نادرپور
پیکر تراش پیرم و با تیشهٔ خیال
یک شب تو را ز مَرمَر شعر آفریدهام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نَهم
ناز هزار چَشم سیه را خریدهام
#احمد_یوسف_زاده
#آن_بیست_و_سه_نفر
انتشارات سوره مهر
ص ۲۴.
@Ab_o_Atash
پیکر تراش پیرم و با تیشهٔ خیال
یک شب تو را ز مَرمَر شعر آفریدهام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نَهم
ناز هزار چَشم سیه را خریدهام
#احمد_یوسف_زاده
#آن_بیست_و_سه_نفر
انتشارات سوره مهر
ص ۲۴.
@Ab_o_Atash
✳️ من به شما رفقا با صراحت عرض کنم حدود سی و سه سال است تلاشگری دارم و در این سى و سه سال حدود سی و یک سالش کار دسته جمعی داشتهام. میدانید بزرگترین فقر کارهای ما چه بوده؟ آیا فقر پولی بوده؟ آ یا فقر امکانات اجتماعی بوده؟ بله، این فقرها بوده، اذیتمان هم کرده و میکند اما اینها بزرگترین فقر نبوده، بزرگترین فقر ما، فقر انسانی بوده است یعنی همیشه هر کاری را خواستیم انجام بدهیم در درجه اول، آدم آن کار را کم داشتیم...
#سیدمحمد_حسینی_بهشتی
#سه_گونه_اسلام
به انضمام: مراحل اساسی یک نهضت
نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی
ص۳۱.
@Ab_o_Atash
#سیدمحمد_حسینی_بهشتی
#سه_گونه_اسلام
به انضمام: مراحل اساسی یک نهضت
نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی
ص۳۱.
@Ab_o_Atash