Satvica Holistic Academy
13K subscribers
3.88K photos
808 videos
213 files
2.85K links
ساتویکا کلمه ای است در زبان کهن سانسکریت،به معنای روشی که میتواند به پالایش جسم و ذهن یاری رساند.

داوود امین الرعایا (ساتوا)


آرشیو نتایج
T.me/savicagroup



جهت ثبت نام دوره ها و رزرو جلسات مشاوره و ماساژ
@davoodamin

صفحه اول کانال

T.me/satvica/2
Download Telegram
از استاد پرسیدم بزرگترین استادتان که بود
لبخندی زد و گفت
که بودن و چه کسی بودنش اصلا مهم نیست
مهم اموزش،درس و تکنیکی است که به من و ما اموخت
و نظارت کرد بر مهارت یابی در تکنیک

پرسیدم چه اموخت
گفت به من خشمگین نبودن از خشمم را اموخت
به من نگران نبودن از نگرانی هایم را اموخت
به من نترسیدن از ترسهایم را اموخت
به من متنفر نبودن از نفرتهایم و
شرمسار نبودن از بخل و حسد و شهوتهایم را اموخت

به من نظاره مهربانانه هر (اینچه) هستم را اموخت
نظاره هوشیارنه
نظاره اگاهانه
نظاره مهربانانه


دوستتان دارم
داوود امین الرعایا
تبریز

Reikividya.blogfa.com


https://telegram.me/satvica

satvica.org
ناما

در سفر بر کرانه رود مادر
به استادی رسیدیم که سیاهپوش بود
از مریم پرسیدم چرا این استاد برخلاف دیگر اساتید سیاهپوش است

گفت او اندوهگین ترین استاد این سرزمین است
سوالت را از خودش بپرس که پاسخش اگاهیت را فزون خواهد ساخت


از استاد پرسیدم
استاد نامت چیست
تو را به چه اسمی باید که خطاب کنم؟

چرا ردایت سیاه است؟

مرد سیاهپوش نگاهی خاص به افقهای دور دست انداخت
در نگاهش غم عمیقی را می توانستم لمس کنم
اندوهی به عمر زمان

اهی عمیق از سینه اش بیرون امد
اشکی ظریف از گوشه چشمانش جاری شد

به سویم چرخید، در عمق چشمانم نگریست و گفت
فرزندم
هزاران سال است که نامم را از یاد برده ام
هزاران سال است که مردمان مرا استاد خوانده اند
هزاران سال است که دیگر کسی نام مرا صدا نکرده است

من خودم را گم کردم
من خودم را فراموش کردم

من نامم را به فنا سپردم
و از جهان فانی به در امدم

از او پرسیدم
چرا؟
چرا نامت را فنا کردی و ترجیح دادی که به جهان نامیرایان بپیوندی؟

گفت فرزندم
نام تو نشانه ای از هویت کامل توست

و لقب تو نمادی از هویت دستچین و گلچین شده تو توسط خرد احمقانه جمعی
(استاد.مهندس.دکتر.پروفسور.متخصص.حکیم..رییس.کارمند..کارگر...معلم...)

نام من نشانه ای از من کامل بود
نشانه ای از من طبیعی،من زمینی

ولقب استاد نشانه ای از من خوب و عالی
نشانه ای از من رویایی،من اسمانی

مردمان خوبی را بهتر از کامل بودن می پندارند
اسمانی بودن را برتر از زمینی بودن می پندارند
رویایی بودن را زیباتر از واقعی بودن می پندارند

نام من نمادی از همه چیز بود
عشق و هوس
نیاز و بی نیازی
وفا و خیانت
تنش و ارامش
کفر و ایمان
صداقت و دروغ
گناه و ثواب
خساست و سخاوت
و .........

و نام استاد فقط نمادی از خوبیها و پاکیها بود

مردمان مرا،من کامل را طرد کردند و از شهر دلشان بیرون راندند

و من ماندم و حق انتخاب بین

کامل ماندن و تنها بودن
یا
خوب بودن و با جمع بودن

و من ماندم حق انتخاب بین
نامم و لقبم

تمام تلاشم را کردم تا نامم را حفظ کنم

تلاشی پیشاپیش
محکوم به شکست

مردمان استاذ را دوست داشتند
به او عشق می ورزیدند و احترام می گذاشتند
اما زمانی که به من ،من کامل،نامم

...نزدیک می شدند
کاخ رویاهایشان در هم می ریخت
اینه توقعاتشان در هم می شکست

دلشکسته و رنجور ،مرا،من کامل را ،من صادق را ترک می کردند
و ارزو می کردند که ای کاش هیچ گاه به من نزدیک نمی شدند

استاد گامی به سوی افق برداشت
نور خورشید در حال غروب هاله ای زیبا در اطرافش ساخته بود

ادامه داد
سالها رنج مردمان را دیدم
تحمل رنجشان سخت بود
دیدن دردشان سخت بود
دردشان را در سینه ام احساس می کردم
رنجشان را در ریشه ام احساس می کردم


روزی تصمیم گرفتم تا رها کنم نامم را
روزی تصمیم گرفتم فانی کنم هویت کاملم را

تا مردمان رنج بیشتری در حضورم نکشند
تا مردمان درد بیشتری از حضورم نبرند

روزی تصمیم گرفتم


تا قربانی کنم من کاملم را در پیشگاه لقبم
تا فانی کنم من کاملم را در پیشگاه شهرتم

تا قربانی کنم تمامیت و کمال را در پیشگاه خوبی و جمال

تا قربانی کنم سفیدی روحم را در پیشگاه رنگین کمان هفت رنک مردم پسند


و قربانی کردم خنده و شادی ام را در پای لبخند پرمعنای استاد

قربانی کردم پرحرفی کودکانه ام را در پای سکوت عمیق استاد

قربانی کردم گریه خالصانه ام را در پای تحمل بیمانند استاد

قربانی کردم هوس و شهوتم را در پای خونسردی و کف نفس استاد

و قربانی کردم
نامم را
نامم را
نامم را

و هیچکس
هیچوقت
چاقو را از دستم نگرفت

هیچکس
هیچوقت


دوستتان دارم

داوود امین الرعایا
مرداد نود و چهار..کرج


reikividya.blogfa.com

پی نوشت
از مریم پرسیدم ایا او از اندوهش رها خواهد شد
گفت.روزی کسی خواهد امد که به او همینگونه که هست (کامل) عشق خواهد ورزید
بوسه ان از راه رسیده او را رها خواهد ساخت
ازاد خواهد ساخت
انروز او نامش را به خاطر خواهد اورد انروز ردایش به سپیدی خواهد گرایید
برزخ بی عملی

برایتان گفتم که به سفر رفتم

سفری بر.کرانه رود مادر
تا دریابم راز رهایی از رنج را

و اینک ادامه داستان

همراه استاد بر بالای کوهی بلند ایستاده بودیم
در زیر پایمان در دشت بی کران روبرو

دو شهر دیده میشدند

برروی شهر سمت راست دودی سیاه مانند خفاشی عظیم خیمه زده بود
دودی سیاه و بدبو
مردمانی خسته و بیمار

مردمانش همه زخمهایی بدبو و چرک الود بر بدن داشتند
انها دندانهایی تیز و بیرون زده و چنگالهایی برنده و خون الود داشتند،
در چشمهایشان میشد ترس و خشم و وحشت را به وضوح میدیدم

با هر صدایی از جای میپریدند و فکر میکردند کسی قصد حمله به انان را دارد
دستهایشان را با وحشت به این سوی و ان سوی پرتاب میکردند
و.ناخنهای تیزشان گوشت و پوست متعفن اطرافیانشان را میدرید و چرک و خون جاری میشد
و سپس اطرافیانشان نیز در حمله ای متقابل دست به واکنش میزدند و ....
بوی چرک و خون
نوای ناله و زاری
بانگ نفرین و لعنت
همه جای را در بر گرفته بود

انها در توهم توطيه دست و پا میزدند

انها اسیر واکنشهای ناخوداگاه مبتنی بر خشم و ترس و نفرت بودند
هزاران سال بود که اینگونه بودند


و در شهر سمت چپ

ابرهای زیبای سفید اسمان ابی شهر را تزیین کرده بود

همه جا پر از گل و گلدانهای زیبا بود
رودی زیبا شهر را به دو قسمت تقسیم میکرد
در کناره رود مردمان نشسته بودند و از موسیقی و فلسفه و تاریخ سخن میگفتند

هر کس به کاری که دوست داشت مشغول بود
هر کس استعداد و توانایی خاص خود را یافته بود و به ان مشغول بود
انها به یاد اورده بودند مسیولیت یگانه خویش را و به ان مشغول بودند

در چشمانشان ارامش و شادی را میشد لمس کرد
بر لبهایشان لبخند خانه داشت
پوست و مویشان میدرخشید
خوشبختی را میتوانستی در کنارشان زندگی کنی
.
.
.
.در فاصله میان این دو شهر بیابانی بود بس دهشتناک و بی پایان
خشک و بی اب و علف
از هر سوی گردبادها شن و خاک داغ را به اسمان میبردند
گویی که اسمان بر روی هزاران ستون تفتیده استوار بود

مردمانی در میان این بیابان سرگردان بودند
برهنه و خسته
حیران و سرگشته

عفریتهایی ترسناک را میدیدم که از میان این قوم گم گشته تعدادی را انتخاب میکردند
انها را برسر نیزه سه شاخ خود میزدند و با خفت و خواری به شهر دودها میبردند
انها زاری میکردند و ضجه میزدند
التماس میکردند و تمنا میکردند
اما راه فراری نبود ...

و در کنار عفریتها فرشتگانی زیباروی و مهربان را نیز دیدم که از میان این قوم سرگردان تعدادی را انتخاب میکردند
مرهم مینهادند و اب میدادند
و با ملایمت و مهربانی انان را به سوی شهر شادی رهنمون میساختند


در حیرت بودم ازاین داستان
از استاد پرسیدم
داستان این دو شهر چیست و

حکایت این سرگشتگان چیست

استاد لبخندی زد و گفت
ان شهر دود الود
شهر مردمانی است که
زندگانیشان مملو است از واکنش های ناخود آگاه مبتنی بر ترس،خشم،نفرت،حسد،بخل،شهوت،حرص،آز و جهل و نادانی

و شهر پاکی شهر مردمانی است که زندگانیشان مملو است از کنشهای آگاهانه مبتنی بر خرد و شفقت

و اما ان بیابان وحشتناک را ما
برزخ بی عملی مینامیم

ان سرگشتگان و گم کشتگان را که میبینی اندکی از مردمان شهر دود اگاهتر و مقداری از مردمان شهر سپیدی ناهوشیارتر هستند

انان رنج را میبینند و درد را لمس میکنند و اگاهیشان به حدی رسیده که در واکنش های ناخوداگاه شان وقفه ای ایجاد شده

هوشیاریشان به مرحله ای رسیده که ریشه رنج را در درون خودشان دیده اند

اندکی ازحجم و شدت بیماری فرافکنی و توهم توطیه انان کم شده است

انان از وقفه اگاه شده اند
انان به وقفه هوشیار شده اند

تعدادی از انان از این وقفه (آن لحظه آگاهی) سود میجویند و کنش مبتنی بر خرد و شفقت را سرلوحه اعمال و گفتار و افکار خویش قرار میدهند
اینان میهمانان فرشتگانند و ساکنان جدید شهر دست چپ


و تعدادی دیگر که نمی توانند در وقفه (آن لحظه اگاهی) مستقر شوند و فریب (خاج) را خورده و دوباره غرق واکنش های ناخوداگاه میشوند
دوباره بر اساس الکوریتمهای خاج زندگی میکنند

نیز طعمه عفریتها شده و بر سر نیزه های سه شاخ به شهر دود برده میشوند

دلم برای مردم شهر دود میسوخت
دوست داشتم که به انان کمکی بکنم

از استاد پرسیدم ایا راهی برای رهایی هست
ایا راهی برای رهاییشان هست

لبخندی زد و گفت

رهایی امکان پذیر است
رهایی امکان پذیر است
رهایی امکان پذیر است

با نفست باش
هوشیار از نفست باش
اگاه به نفست باش
بیدار با نفست باش

در ان دو راهروی طولانی
در ان دو حفره سرد و گرم
و بر ان پل جاودانی
مستقر شو
مستقر شو
مستقر باش
مستقر بمان

تا رسوخ کنی در برزخ بی عملی
تا عبورکنی از برزخ بی عملی

تا وارد شوی به شهر فرشتگان
تا وارد شوی به شهر ستارگان

انجایی که همه به یاد دارند هدف زندگیشان را
انجایی که همه رها هستند از توهم مبهم خلسه خواب الوده
انجایی که همه ازاد هستند از چنگالهای گسترده خاج

(شامبالا،اگهارتا،الدورادو،جابلقا و ج
ابلسا،اتوپیا،مدینه فاضله)

دوستتان دارم
داوود امین الرعایا
ابان نودوچهار
تبریز

reikividya.blogfa.com

satvica.com
برزخ بی عملی قسمت دوم

از استاد پرسیدم راه عملی رهایی از برزخ بی عملی و مستقر شدن در جهان ستارگان
در جهان صلح و صفا
چیست

لبخندی زد و گفت
فرزندم

ایا به یا داری که تو را فرمان دادم
چهارزانو بنشینی
تنفست را نظاره کنی
در ان دو راهروی طولانی
در ان دو حفره سرد و گرم
و بر ان پل جاودانی مستقر گردی
پاسخ دادم اری

ولی ارتباط رهایی از برزخ بی عملی با تکنیک را نمی فهمیدم

گفت ایا به یاد داری که فرمان دادم
پاو دستانت،
دهان و چشمانت
را ببند و تاپایان زمان تمرین انها را باز نکن

پاسخ دادم اری
ولی ارتباط رهایی از برزخ بی عملی با تکنیک را نمی فهمیدم

گفت ایا به یاد داری که گفتم

درد پاهایت را نظاره کن ،به حس لمس بازگرد و سپس بی عملی را انتخاب کن

ایا به یاد داری که گفتم درد دستانت را حس کن ،به حس لمس بازگرد وسپس بی عملی را انتخاب کن

ایا به یاد داری که گفتم میل به سخن گفتن را نظاره کن ،به حس لمس بازگرد و سپس بی سخنی را انتخاب کن

ایا به یاد داری که کفتم میل به دیدن جهان را نظاره کن ، به حس لمس بازگرد و سپس نابینایی را انتخاب کن


پاسخ دادم اری به یاد دارم
اما ارتباط بین رهایی از برزخ بی عملی و تکنیک را نمی فهمیدم

گفت ایا به یاد داری که گفتم
درد و رنج و سردرگمی ناشی از

صاف بنشین و نه سفت
راست باش و نه خشک
درست باش و نه سخت
رها باش و نه شل
ازاد باش و نه ول

را نظاره کن
مهربانانه نظاره کن
هوشیارانه نظاره کن
آگاهانه نظاره کن
و دوباره به ان پل جاودانی بازگرد

پاسخ دادم اری
اما ارتباط بین رهایی از برزخ بی عملی و تکنیک را نمی فهمیدم

گفت ایا به یاد داری که گفتم
در چشمان دردت بنگر
در چشمان ترست بنگر
در چشمان رنجت بنگر
شجاعانه،مهربانانه
و رسوخ کن در ان حجم درد و رنج
و عبور کن از ان حجم درد و رنج

پاسخ دادم اری
اما ارتباط بین رهایی از برزخ بی عملی و تکنیک را نمی فهمیدم

گفت ایا به یاد داری که گفتم
دردت را حس کن
رنجت را حس کن
به کمال و به تمام
به ان پل جاودانی بازگرد
و سپس تصمیم بگیر
تصمیمی بر مبنای خرد و شفقت
تصمیمی بر مبنای مهربانی با همه موجودات زنده
تصمیمی بر مبنای صادقانه زیستن

پاسخ دادم اری
اما ارتباط بین رهایی از برزخ بی عملی و تکنیک را نمی فهمیدم

استاد لبخندی زد و گفت
فرزندم هر انچه نیاز داشتی برای رهایی از برزخ و رسیدن به
شهر فرشتگان (شامبالا،اگهارتا،جابلسا،جابلقا،مدینه فاضله،اتوپیا،الدورادو)

را اموخته ای

اکنوون میبایست که دوباره به جهان زندگان بازگردی و در وقایع روزمره زندگی تکنیک ناپایندگی را تمرین کنی

هنر تو تطبیق این جهان و ان جهان خواهد شد
هنر تو تلفیق این جهان و ان جهان خواهد شد

مداوم،باپشتکار،باخلاقیت،با نظم و ترتیب تمرین کن
به هر لحظه هوشیار باش
از هر اتفاق اگاه باش
به هر کنش و واکنش بیدار باش

رهایی امکان پذیر است
رهایی امکان پذیر است
رهایی امکان پذیر است

میخواستم سوالی دیگر بپرسم
میخواستم دقیقتر بدانم
میخواستم
میخواستم
میخواستم

نسیمی عطر الود موهایم را نوازش داد و در.گوشم زمزمه کرد

خواست هایت را نظاره کن
نیازهایت را نظاره کن
آزهایت را نظاره کن

بی سخنی را انتخاب کن
بی سخنی را انتخاب کن
بی عملی را انتخاب کن

وآگاهانه انتخاب کردم
بی عملی را
هوشیارانه انتخاب کردم بی عملی را
مهربانانه انتخاب کردم بی عملی را


و رها گشتم از درد و رنج واکنشهای ناخوداگاه
رها گشتم از ترس و خشم و نفرت و حرص و آآآززز

و غوطه ور شدم در حجم عظیم مهربانی
و رها گشتم در وسعت بی کرانه ذات وجودی جان جهان

استاد گفت
مقدمت را خوش امد میگویم به جهان ستارگان
به جهان بی مرگان

برای یادگیری تکنیک می توانید در کارگاههای یک روزه ساتویکا ری کی
satvica reiki
شرکت نمایید

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

ابان نود و چهار
تهران

satvica.org

reikividya.blogfa.com
بقراط کبیر
پدر علم پزشکی یونان جمله معروفی دارد

هیچ دارویی هرگز بیماری را درمان نمی کند
نتایج پایدار و دایمی زمانی به دست می اید که یک درمانگر دانا و ماهر(کل نگر) در مداوا شرکت داشته باشد و بتواند به نیروی شفابخش بدن کمک کند تا فرایندهای سلامتی بخش را سامان دهد

پی نوشت
برای کمک به نیروی حیاتی بدن سه مرحله را باید انجام داد
یک..شناسایی و حذف عادات اشتباه روزمره..حذف فشارهای جدید

دو..اموزش سبک زندگی سالم و همسو با طبیعت...افزایش سطح ارتعاش نیروی حیاتی

(این دو مرحله را در کلاسهای ساتوا به بیماران و درمانگران اموزش خواهیم داد)

سه..تقویت نیروی حیاتی و پاکسازی انسدادها توسط درمانگر

....ما این قسمت را با استفاده از ساتویکا ماساژ،
یو می هو،
شیاتسو،
تای ماساز،
ریکی،
ای اف تی،
رفلکسولوزی،
بادکش،
حجامت،
زالو و ......
انجام می دهیم


دوستتان دارم
داوود امین الرعایا
reikividya.blogfa.com

satvica.org
نوع مزاج خود را تشخیص دهید.


1- سردی و گرمی بدن را بررسی کنید
برای شروع باید سردی و گرمی بدن را بررسی کنید. به کمک این روش می توانید نخستین قدم را برای شناسایی گرمی یا سردی مزاج تان بردارید. تنها کافی است بخشی از بدن مانند ساعد فرد را لمس کنید و دقت کنید که با لمس آن چه احساسی را تجربه می کنید.
-در صورتی که با لمس بدن فرد مثلا لمس ساعد یا بازویش احساس گرما و حرارت کردید او دارای مزاج گرم است.
-اما اگر هنگام لمس بدن فرد احساس سرما کردید این امر یکی از نشانه های سردمزاجی در آن فرد است.


۲. بافت بدنی نرم دارید یا سفت؟
مرحله بعدی برای شناسایی نوع مزاج، بررسی میزان نرمی و سفتی بافت های بدن، عضلات و پوست فرد است. چرا که افراد مختلف در مقایسه با هم بافت های بدنی متفاوتی دارند که تشخیص و شناسایی دقیق آنها می تواند جزئیات کامل تری برای شناسایی نوع مزاج در اختیار فرد قرار دهد.


-در صورتی که با لمس بدن فرد گرما احساس کردید و علاوه بر گرما متوجه شدید بافت بدنی او نرم است و با فشار سرانگشتان بافت به راحتی فرو می رود این فرد علاوه بر گرمی مزاج دارای رطوبت نیز هست. بنابراین او ویژگی های مزاج گرم و مرطوب را دارد.


-اما در صورتی که با لمس کردن بدن فرد احساس گرما کردید اما خشکی و زبری خفیفی را زیر سرانگشتان دست تان احساس کردید او علاوه بر گرمی، خشکی مزاج نیز دارد. پس او یکی از علائم گرمی و خشکی مزاج که همان حس گرما و خشکی در بافت و پوست بدن است را دارد.


-ممکن است با لمس بدن فرد تجربه دیگری داشته باشید. در شرایطی که با لمس بدن فرد احساس سردی کردید اما این سردی با نرمی پوست و بافت گوشت آلود بدن نیز همراه بود او دارای یکی از علائم مزاج سرد و مرطوب است که در میان درمانگران طب سنتی با عنوان مزاج سرد و تر نیز معروف است.


-و اما در شرایطی که شما بدن فرد را لمس کردید و از آن سرما دریافت کردید و در عین حال با لمس بافت بدن با سختی و سفتی رو به رو شدید و احساس کردید بافت بدن او خشک است می توانید او را دارای ویژگی های مزاج سرد و خشک بدانید.


3- پوست شما چه رنگی است؟
بررسی رنگ پوست در کنار بررسی بافت بدن و سردی و گرمی آن می تواند سومین گام برای نزدیک شدن به نوع مزاج و طبع هر فرد باشد. درمانگران طب سنتی برای شناسایی نوع مزاج علاوه بر بافت بدن و استخوان بندی به رنگ پوست نیز برای شناسایی نوع مزاج افراد توجه می کنند. از دیدگاه این درمانگران رنگ پوست می تواند نشانه خوبی برای بررسی نوع مزاج و طبع باشد.


-در شرایطی که پوست فرد سفیدرنگ و مایل به سفید باشد می تواند نشانه خوبی برای تشخیص سردمزاجی فرد باشد. البته این رنگ علاوه بر این می تواند نشانه کم خونی او نیز باشد.


-افرادی که پوست بدن آنها قرمز رنگ یا مایل به قرمز است از جمله افرادی هستند که دارای مزاج گرم هستند. این افراد پوست مایل به صورتی و قرمز دارند و علاوه بر گرمی مزاج در گروه افراد پرخون نیز قرار دارند.


-کسانی که پوست بدن شان زرد رنگ یا مایل به زردی است از جمله افرادی هستند که علاوه بر گرمی مزاج با خشکی مزاج نیز رو به رو هستند. این افراد در طول زندگی با مشکلات ناشی از غلبه صفرا در بدن رو به رو می شوند.


-در افرادی که پوست بدن آنها تیره و کدر است و به اصطلاح رنگ لب آنها بادمجانی رنگ است نشانه های مزاج سرد و خشک وجود دارد. این افراد با غلبه سودا نیز در بدن روبه رو هستند.
مردان و زنانی که پوست آنها سفید رنگ و مایل به رنگ گچ است. در گروه مزاج های سرد و مرطوب یا سرد و تر قرار دارند. یکی از نشانه های بارز وجود این افراد غلبه بلغم است که بر زندگی روزانه آنها تاثیرگذار است.


۴. عضلانی هستید یا استخوانی؟
یکی دیگر از مواردی که درمانگران طب سنتی به کمک آن برای شناسایی مزاج افراد مختلف اقدام می کنند، بررسی ظاهر و شکل اندام، عضلات و میزان عضلانی بودن بدن است.
-افرادی که دارای بلاتنه ای فراخ و پهن هستند دارای گرمی مزاج اند.
-افرادی که اندام های بدن آنها بزرگ است و عروق برجسته و نبض قوی دارند هم اصطلاحا دارای گرمی مزاج هستند.


-در صورتی که فردی عضلات کلفت و بزرگ و تاندون های ظریف تر داشته باشد این امر نیز نشانه گرمی مزاج است.
-برخلاف موارد ذکر شده اگر فردی دارای اندام های کوچک و بلاتنه کوچک داشته باشد این امر نشانه سردی مزاج است.
-داشتن نبض ضعیف و عضلات ظریف نیز از دیگر علائم سردی مزاج در افراد است.


-درمانگران طب سنتی افرادی را که دارای چهره لاغر و پوست به استخوان چسبیده دارند، دارای مزاج خشک می دانند.
-افرادی که مفاصل قابل مشاهده و برجسته دارند و غضروف حنجره و بینی آنها نیز برجسته و واضح است در گروه افرادی که دارای مزاج خشک هستند، قرار می گیرند.


۵. چند ساعت در شبانه روز می خوابید؟
یکی دیگر از روش های شناسایی مزاج و طبع هر فرد بررسی ساعت، کیفیت و چگونگی خواب هر فرد است. درمانگران طب سنتی با بررسی