غلوپژوهی
5.16K subscribers
413 photos
54 videos
258 files
816 links
- مطالعات حدیثی، تاریخی و فرقه‌شناسی
- موضوع کانال منحصر به غلو فرقه‌ای نیست.

مدیر اصلی: @amid3

مروری بر مطالب قدیم:
t.me/gholow2/1000
اینستا:
instagram.com/gholow2
کانالهای وابسته:
معرفة الرجال:
@Al_Rijal
میراث امامان:
@Al_Meerath
سایت:
deraayaat.ir
Download Telegram
غلوپژوهی
نگاهی_به_عرفان_مانوی_و_تطبیق_آن.pdf
اندیشه‌های_عرفانی_در_اعتقادات_مانوی،.pdf
152.7 KB
اندیشه‌های عرفانی در اعتقادات مانوی، امیر اکبری، فصلنامه تخصصی عرفان، سال چهارم، ش15، بهار87

بررسی شاخصه های عرفانی کیش مانوی و تأثیر گسترده آن بر عرفان و تصوف اسلامی
@gholow2
غلوپژوهی
🔸محدودیت معجزات انبیاء (4) 💠 #رد_بر_تفویض_خلق_و_رزق (4) در آیات شریفه در برابر درخواست مشرکان برای معجزه، به رسول اکرم ص دستور داده می شود که بگوید این به دست خداوند، و چنین نیست که امور همه به رسول الله ص تفویض شده باشد، و با هر درخواست معجزه و آیه خود آن…
🔸محدودیت معجزات انبیاء (5)
💠 #رد_بر_تفویض_خلق_و_رزق (5)

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع كَيْفَ كَانَ مَهْلَكُ قَوْمِ صَالِحٍ ع‏... فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ ع سَلُونِي مَا شِئْتُمْ فَقَالُوا تَقَدَّمْ بِنَا إِلَى هَذَا الْجَبَلِ وَ كَانَ الْجَبَلُ قَرِيباً مِنْهُمْ فَانْطَلَقَ مَعَهُمْ صَالِحٌ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْجَبَلِ قَالُوا يَا صَالِحُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِنْ هَذَا الْجَبَلِ السَّاعَةَ نَاقَةً حَمْرَاءَ شَقْرَاءَ وَبْرَاءَ عُشَرَاءَ بَيْنَ جَنْبَيْهَا مِيلٌ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ لَقَدْ سَأَلْتُمُونِي شَيْئاً يَعْظُمُ عَلَيَّ وَ يَهُونُ عَلَى رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَى صَالِحٌ ذَلِكَ فَانْصَدَعَ الْجَبَلُ صَدْعاً كَادَتْ تَطِيرُ مِنْهُ عُقُولُهُمْ لَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ ثُمَّ اضْطَرَبَ ذَلِكَ الْجَبَلُ اضْطِرَاباً شَدِيداً كَالْمَرْأَةِ إِذَا أَخَذَهَا الْمَخَاضُ ثُمَّ لَمْ يَفْجَأْهُمْ إِلَّا رَأْسُهَا قَدْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ ذَلِكَ الصَّدْعِ فَمَا اسْتُتِمَّتْ رَقَبَتُهَا حَتَّى اجْتَرَّتْ ثُمَّ خَرَجَ سَائِرُ جَسَدِهَا ثُمَّ اسْتَوَتْ قَائِمَةً عَلَى الْأَرْضِ فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَالُوا يَا صَالِحُ مَا أَسْرَعَ مَا أَجَابَكَ رَبُّك‏...

از امام باقر ع از رسول الله ص، ... صالح ع [به قومش] گفت: درخواست كنيد آنچه مى‏خواهيد. آنها گفتند: با ما نزديك اين كوه بيا- كوه در نزديكى آنها قرار داشت- صالح با آنها براه افتاد چون به كوه رسيدند گفتند: اى صالح! از پروردگارت بخواه تا هم اكنون از دل اين كوه براى ما يك ماده شتر سرخ مو و گلى رنگ و پر كرك و ده ماهه كه فاصله ميان دو پهلويش يك ميل باشد برآورد. صالح گفت: شما از من چيزى خواستيد كه بر من گران است ولى بر خداى من آسان. صالح اين تقاضا را از خداى خود درخواست كرد كه ناگاه كوه از هم بشكافت و بانگى كرد كه از صداى آن نزديك بود عقل از سر آنها بپرد، و سپس آن كوه پريشان و لرزان گشت چونان زنى كه درد زاييدن او را گرفته باشد، و ناگاه سر آن شتر بيرون آمد و هنوز همه گردنش بيرون نيامده بود كه شروع به نشخوار كردن نمود. آن گاه بقيه پيكر آن شتر بيرون آمد و سر پا ايستاد.

📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص186؛ و در تفسير العياشي، ج‏2، ص21 از محمد بن نصیر کشی به طریق محذوف از ابو حمزه ثمالی.

در این روایت با وجود تعبیر «سلونی» از صالح ع، در ادامه صالح می گوید آوردن شتر بر من سنگین و است، و این کار خدا است؛ و از خداوند در خواست می‌کند؛ نه اینکه خلق و رزق به این حجت الهی تفویض شده باشد.

این مضمون در روایات دیگری مثلاً ذیل آیهٔ مربوط به آصف بن برخیا نیز آمده، و یا مانند روایتی که نقش حضرت عیسی علیه‌السلام در احیاء میت را مستجاب الدعوة بودن و نه نفْسِ آفرینش عنوان می‌داند (نمونه: عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج۱، ص۱۰۰؛ الکافي، ج۸، ص۳۳۷)

به همین صورت به عنوان نمونه تعبیر «سلونی قبل ان تفقدونی» از امیرمؤمنان ع دلالتی بر تفویض علم نامحدود به حضرت ندارد. و قابل حمل بر «اذا شاء علم» و علم یافتن به مسائل با درخواست از خداوند است. بلکه چه بسا در فضای آن جلسه «سلونی» منصرف به ملاحم (به تناسب ظاهر خبر) و علم دین و احکام و قرآن و امثال آن بوده است. چنان‌که در خبر آمده همان‌جا جاهلی پرسید که تعداد موهای بدن من چقدر است. و حضرت جواب این سؤال نامربوط و بی فایده اش را ندادند. و به جایش مطلب مهمی با رنگ دینی از ملاحم و عاقبت خراب فرزندش فرمودند. (كامل الزيارات، ص74؛ امالی صدوق، ص134؛ الإرشاد، ص330؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏2، ص286 از الغارات) بنا بر این باز نمی توان از اطلاق «سلونی» علم غیب امام را مدعی شد.
تفویض خلق، رزق و #علم_غیب مجموعه ای از آرای غالیانه است که مفوضه به همگی باور داشته اند و به درستی که تفویض خلق مستلزم علم نامحدود است. چرا که اگر در علمِ خالق به خلقش محدودیت قائل شویم، چگونه آن خالق آن‌ها را ساخته؟ و چگونه تدبیرشان می کند؟ و اگر همه عالم را با همه جزئیات کسی خلق کرده، چگونه به همه چیز خلق آگاه نباشد؟ و لذا در چارچوب اندیشه تفویضی همگی اینها پذیرفته می شود. هرچند که در تقابل آشکار با خیل بسیاری از آیات و اخبار است. (دقت شود این تلازم در مورد علم و قدرت مطلق مطرح می‌شود؛ وگرنه علم محدود به چیزی با قدرت بر آن تلازم ندارد.)

غلوپژوهی
@gholow2
⚠️ تعبیر «مِنْهُ‏ السَّلَام» و استعمال غالیانه آن وبرخی از دیگر تعابیر

در منابع غالیان نصیریه استفاده از تعبیر «علیه السلام» برای امامان امر غریبی است. و عموماً به جای آن «منه السلام»، یا «منه الرحمة» به کار می برند.
در توضیح این روش گفتنی است که در تعبیر «علیه السلام» نوعی انفعال است که «منه السلام» آن را ندارد؛ تعبیر «منه السلام» در روایات ما تنها برای خداوند به کار می رود. مانند این خبر مشهور:
عن زرارة و حمران بن أعين و محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع قال: حدث أبو سعيد الخدري أن رسول الله ص قال إن جبرئيل قال لي ليلة أسري بي و حين رجعت فقلت: يا جبرئيل هل لك من حاجة فقال: حاجتي أن تقرأ على خديجة من الله و مني السلام- و حدثنا عند ذلك- أنها قالت حين لقيها نبي الله عليه و آله السلام فقال لها الذي قال جبرئيل، قالت: إن الله هو السلام، و منه السلام، و إليه السلام، و على جبرئيل السلام (تفسير العياشي، ج‏2، ص279؛ مشابه آن با تعابیر و سند دیگر: الكافي، ط-الإسلامية، ج‏1، ص282؛ الأمالي للصدوق، ص553)

جالب آن‌که غلات تعبیر علیه السلام را برای «ابواب» خود هم قدری محدود به کار می برند. و در موارد زیادی به جای آن «علینا سلامه» و «الیه التسلیم» می گویند. این نیز چه بسا به خاطر نگاه غالیانه ایشان است که حتی باب هم به سلام ما نیاز ندارد!
ایشان تعبیر «علیه السلام» و بیش از آن «قدس الله روحه» را برای مشایخ خود مانند خصیبی هم استفاده می کنند. هرچند که در خصوص خصیبی «نزه الله شخصه» را بیشتر می پسندند.

در ضمن تعبیر «منه السلام» در برخی از تراث غالیانه اسماعیلیه، و گزارش های منسوب به اسحاقیه هم هست. لذا معلوم نیست به تنهایی دلیلی بر نصیری بودن کتاب حاوی آن باشد.

به عنوان نمونه ای از تراث نصیریه، که با وجود اشارات نصیریِ بسیار آن، متأخران امامی -چنان‌که اقتضای ناآشنایی با فرق غلات است- از آن غفلت نموده‌اند، کتاب «الهدایة الکبری» اثر حسین بن حمدان خصیبی است، که بر خلاف کتب روایی ما در هشت موضع از آن پس از ذکر نام امام علیه السلام، از عبارت «مِنْهُ‏ السَّلَام‏» استفاده شده است.
علت اینکه تعبیر علیه السلام در چاپ الهداية الکبری زیاد است، این است که کتاب را برای عامه، یعنی غیر نصیریان نوشته اند. و لذا سعی کرده اند، در حد امکان تعبیر «منه السلام» را از آن حذف کنند. اما هشت مورد «منه السلام» که در الهداية باقی مانده، ظاهراً به خاطر سهو نصیریان بوده، که روش خصوصی خود را در اثری عمومی فاش کرده اند. شاهد مطلب، آنکه این موارد عموماً در سند خبر -که مظنه وجود تعبیر منه السلام در آن است- نیامده. بلکه در لابلای احادیث که گاه نام امام تکرار شده، تعبیر منه السلام آمده، و نصیریان از اصلاحش غفلت کرده اند. تنها دو مورد در اواخر کتاب است که در سند هم تعبیر «منه السلام» بر جامانده است. و البته محتمل است خود خصیبی هم بر خلاف دیگر آثارش، در الهداية ابتدا از روی تقیه و برای اهدا با سیف الدولة حمدانی (نک: طبرانی، الجواهر، ص31؛ الرسالة المصریه، ص442) تعبیر «علیه السلام» را به کار برده است. و بعداً نساخ نصیری پیرو او برای نسخه های شخصی خودشان آن را به صورت «منه السلام» ضبط کرده اند، و در نهایت دیگر بار برای نشر عمومی نسخه ها، تعبیر «علیه السلام» در اکثر مواضع جایگزین شده باشد. با عنایت به ترکیب عبارات «منه السلام» در الهدایه این احتمال شاید قوی تر از سهو خود خصیبی در این موارد باشد.

این گونه کاربردها را میتوان به نحو گسترده تر هم بررسی کرد. مثلاً برخی از متأخران ما غافل از آن‌که تعبیر «المعرفة بالنورانية» از مصطلحات به غایت رایج تراث غلات و نصیریه است، به تکلف خواسته‌اند خبر غالیانه و تناسخی نورانیت -که تنها در منابع متهمان به غلو است- را به خلقت نوری و امثاله ربط دهند. و به خیال خود در ارزشمندی یافته‌اند.

و یا تعبیر السید برای حضرت محمد ص یک تعبیر بسیار رایج در روایات و آثار غلات از نحله های مختلف است. در حالی که در روایاتی که رنگ و بوی غالیانه ندارد، این تعبیر دیده نمی شود. اما در الهدایة (ط-البلاغ) حداقل سه بار تعبیر السید محمد آمده است. (ص336، 402، 405)
در رجال کشی نیز نصر بن صباح غالی تعبیر السید محمد را به کار برده است. (کشی، ص521) و در عیون المعجزات چندین بار تعبیر السید محمد به کار رفته. و قرینه دیگری در کنار شواهد بسیار دیگر در نسبت به این اثر به فرقه ای از غلات (احتمالاً مخمسه) است.
بدیهی است که کاربرد السید برای رسول خدا ص به خودی خود، دربردارنده هیچ غلوّی نیست؛ امّا نکته آنکه با آشنایی با ادبیات فرق غلو، کاربرد چنین تعابیری می تواند ما را به احتمال غالیانه بودن یا اثرپذیری یک اثر از غلات رهنمون سازد.
@gholow2
غلوپژوهی
🔺ابن عربی و تشبیه بر خلاف ضرورت معارف نقلی و عقلی، ابن عربي و مقلدانش مانند صدرا بارها به تصویر و تشبیه خداوند میل نموده‌اند. ابن عربی زبان بسیار تند و صریح بر طعن بر تنزیه و مکتب اهل بیت ع می گشاید: «… و ليس إلا المشبهة خاصة فكل محب فلو لا التشبيه ما أحبه…
⚠️ بازخوانی نمونه‌ای از لاابالی گری سران تصوف و عرفان

#ابن_عربی در فصوص در ماجراي گوساله پرستي بني اسرائيل و عتاب حضرت موسي عليه السّلام به برادرش هارون عليه السلام مدّعي است که اين سرزنش و عتاب بدان جهت بوده که چرا هارون، گوساله پرستي را برنتافته و زشت شمرده و سعه صدر نداشته است.
«فكان موسى أعلم بالأمر من هارون لأنه علم ما عبده أصحاب العجل، لعلمه بأن الله قد قضى ألَّا يُعْبَد إلا إياه و ما حكم الله بشي‏ء إلا وقع. فكان عتب موسى أخاه هارون لِمَا وقع الأمر في إنكاره و عدم اتساعه. فإن العارف من يرى الحق في كل شي‏ء...» (فصوص الحكم، الزهراء، ص192)

در این عبارات چند تفسیر به رأی خطرناک وجود دارد، که نمی توان به راحتی و ساده انگارانه آن را بر خطایی علمی و ناشی از کم سوادی گوينده پنداشت:
1- ابن عربی مدعی است، نبی خدا هارون ع، به خاطر انکار و مقابله با گوساله پرستی سزاوار سرزنش حضرت موسی ع شد! گذشته از اینکه این مدعا شرک آشکار و خلاف مهم‌ترین ضرورت ادیان توحیدی است، از اساس در همین آیات و غیر آن هم صریحاً گوساله پرستی بنی اسرائیل مذمت بسیار شده است. (البقرة: 51، 54، 92، 93؛ النساء: 153؛ اعراف: 148-152؛ طه: 88 و92) و دستور قتل گوساله پرستان داده شده است. (بقره: 54) ابن عربی در مواضع دیگری نیز بر خلاف نص صریح آیات، در مقام دفاع از مشرکانی مانند قوم نوح و بتان ایشان بر آمده است. (فصوص، ج1، ص72) و بر انبیا طعن زده است. (همان، ص71 و ص181)

2- او قضای موجود در آیه «قضی ربك ألا تعبدوا إلا إياه» (اسراء: 23) را قضای تكوينى گرفته؛ و مدعی شده که خداوند چنان کرده که همه عبادت ها (مانند بت پرستی، عورت پرستی و...) عبادت او باشد! (و نیز نک: فصوص، ج1، ص72؛ شرح قیصری، ص524) و ناگزیر از ادامه آیه «و بالوالدین احساناً» چشم پوشیده است. چون معنا ندارد که بگوید خداوند تکویناً کاری کرده که به والدین نیکی شود! سیاق آیه به روشنی نشان می دهد که قضای در آن، به معنای قضای تشریعی است (نیز نک: صدوق التوحيد، ص382؛ تصحيح اعتقادات الإمامية، ص55؛ صحيح البخاري، ج‏7، ص282؛ تفسیر سفیان ثوری، ص60)

پیش‌تر گذشت که او آیه «لیس کمثله شیء» را نیز شاهدی بر تشبیه و همین دست عقاید انحرافی گرفته است. (t.me/gholow2/1005)

به راستی او در این موارد از تأویل به رأی فراتر رفته، و به نحوی آیات را به بازی گرفته است. متبادرترین وجه در این اظهارات این است که ابن عربی منتقد ادیان توحیدی بوده است، اما در فضای جامعه اسلامی، به جای تکذیب صریح آیات، ترجیح داده آن ها را به نفع پلوراليسم افراطی خود (نمونه: فصوص، ج1، ص113) تحریف کند. روشن است که جای این اشکال نیست که کسی بگوید، این وجه با عبارات ابن عربی در برخی دیگر از آثارش که همسو با اسلام گرایی اوست، سازگاری ندارد؛ چرا که تغییر حالات و روحیات مؤلفان در آثارشان امر غریبی نیست.

با این همه جای تعجب این است که برخی از معاصران شیعی، اصول ابتدایی فهم متن و آیات را نادیده گرفته، و در این نظر در پی ابن عربی صوفی افتاده اند. (حسن زاده، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص514؛ موسوی، تعليقات على شرح «فصوص الحكم» و «مصباح الأنس»، ص92)

غلوپژوهی
@gholow2
⚠️ ابن عربی و همه چیز پرستی!

آقای محمد حسن وکیلی رساله «وحدت وجود و عبادت تکوینی» را در دفاع از عبارات فص هارونی ابن عربی و شرح آقای حسن حسن‌زاده آملی در مورد گوساله پرستی بنی اسرائیل و منقصت حضرت هارون ع نگاشته است. اشتباهات بسیاری در رساله رخ داده است؛ از جمله آن‌که از همان ابتدا ابن عربی را «عالم و عارف بزرگ و شیعه» خوانده، و به مانند برخی از عبارات آقای حسن زاده و جوادی آملی چارچوب بحث تاریخی را به‌کلی نادیده گرفته و به جای توجه به قرائن بیشمار تسنن و تصوف ابن‌عربی، (نک: مرتضی، ابن عربی سنی متعصب و نیز: t.me/gholow2/482 و t.me/gholow2/277) به دلخواه خود و بی هیچ مدرک علمی برای شخص مورد علاقه‌شان مذهب حق تراشیده اند!
اصل جوابیه ایشان این است که مقصود ابن عربی از خداپرستیِ گوساله پرستان، عبادت تکوینی است، و نه عبادت تشریعی؛ و لذا مقصود او تأیید گوساله پرستی از منظر تشریعی نیست. (ص40) بنا بر این، گوساله پرست و مشرک و... «گرچه از صراط مستقیم خارج شده و نسبت به خود راه خطا می‌پیماید ولی بازهم از عموم «لله یسجد من فی السموات و الأرض»و «كل له قانتون» خارج نگشته است.» (ص41) ... «از همین رو در هنگامه قیامت که حقائق طلوع نموده و سراب توهمات و خیالات عالم کثرت به کنار می‌رود، وقتی از پرسند: «ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» در پاسخ میگویند «قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً» آنچه میپرستیم از دست ما رفت بلکه در حقیقت ما چیزى را نمی‌پرستیدیم.»... «آرى، قرآن کریم نه فقط تأکید میفرماید که بر و فاجر و مؤمن و کافر همگی عبد خداوند و ساجد وى میباشند، بلکه نسبت بندگی و عبادت را با غیر خداوند مطلقا نفی می‌فرماید و آن را امرى وهمی و پندارى شمرده که در عالم آخرت که ظهور حقائق است، محو می‌گردد.» (ص42)

پاسخ: نخست آن‌که پیشتر نشان دادیم که بنا بر سیاق آیات شریفه ادعای اطلاق ساجد و قانت بودن موجودات نسبت به انسان عاصی و کافر دلیلی ندارد. (t.me/gholow2/852)
اما این‌که ایشان به اقوال مشرکان در آیات شریفه استناد کرده، نیز عجیب است. روایت قول مشرکان چه دلالتی بر تأیید دارد؟ بلکه چرا ایشان آیه مشابه دیگر را در نظر نگرفته که صریحاً می گوید مشرکان در این دعاوی خود حتی در قیامت هم دروغ می‌گویند:
«ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ. انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ، وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُون»‏ (انعام23 و 24)

آقای وکیلی با رد توضیحات عالمان شیعه «چون شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی» در عدم اختلاف حضرت موسی و هارون، به اختلاف نظر آن دو نبی خدا اذعان می کند. (ص47 و48) و در تأیید ابن عربی می نویسد: «حضرت هارون غافل از این بوده که عالم همه تجلی خداوند است و هیچ موجودى از خود استقلال ندارد و هر عبادتی، نهایتا تکوینا به عبادت خداوند بر میگردد و گویا از حقیقت «لله یسجد من فی السموات و الأرض »و «ءاتی الرحمن عبدا» و «كل له قانتون» غافل شده بودند و فقط به ابعاد تشریعی این واقعه می‌اندیشیدند.» و لذا غضب حضرت موسی از «نقص معرفت حضرت هارون» بود. (ص49)
او مدعی است سخن ابن عربی موافق ظاهر آیه است. و روایتی ضعیف السند در مورد مشیت تکوینی را نیز شاهد مشیت خداوند بر گوساله پرستی گرفته است. (ص51)

پاسخ:
این عبارات تحریف اندر تحریف است!
اولاً از پاسخ حضرت هارون (اعراف: 150؛ طه: 94) کاملاً روشن است که وجه عتاب عدم ممانعت از گوساله پرستی قوم بود. لذا حضرت هارون جواب داده است که قوم مرا به ضعف کشاندند و می خواستند مرا بکشند و دو دستگی و تفرقه ایجاد می‌شد. روشن است که این پاسخ‌ها هیچ ربطی به تأویل ابن عربی و وکیلی ندارد. به راستی اگر غضب حضرت موسی به خاطر بی‌معرفتی حضرت هارون بود، پاسخ به اینکه می‌خواستند مرا بکشند و... چه ربطی می داشت؟
و دیگر این‌که مشیت تکوینی خداوند بر اختیار انسان‌ها و قدرت ایشان بر انجام کارهای بد، ربطی به ادعای ساجد و قانت بودن ایشان ندارد.
... ثانیاً ابن عربی در عبارات فص هارونی و غیر آن صریحاً می‌گوید امکان عبادت جز خدا نیست. (قضى ألَّا يُعْبَد إلا إياه: و ما حكم اللَّه بشي‏ء إلا وقع... فإن العارف من يرى الحق في كل شي‏ء، بل يراه كل شي‏ء: فصوص، ج1، ص192) لذا در این عبارات جایی برای تخطئه تشریعی گوساله‌پرستی باقی نمانده است. چرا که بنا بر نظر ابن عربی گوساله پرستان موضوعاً خدا را پرستیده اند و غیر خدا را نپرستیده اند. پس مگر می شود از خدا پرستی نهی کرد؟ چنان‌که او در مواضع دیگر مانند فص نوحی نیز تصریح کرده که اگر قوم نوح بتان خود را رها می کردند، از معرفت بخشی از حقیقت محروم می‌شدند. چرا که بتان و هرچیز دیگری صورت‌های حق هستند. (همان، ص72) او فقط تذکر می‌دهد که خود را محدود نکنید، و تنها بت پرست و گوساله پرست نباشید. بلکه همه چیز پرست باشید. و نه حتی مانند نوح و الیاس و هارون که فقط به «الله» دعوت می کردند. (همان، ص71 و 181 و 192) او فراتر از این می‌رود، و اساس خفای معارفش را «الله» می داند و در شرح آیه «انما حرم ربی الفواحش» می‌گوید خدا مانع شده که حقیقت معارفی را که من ذکر می‌کنم، بشناسید: «فلما حرم الفواحش أي منع أن تعرف حقيقة ما ذكرناه، و هي أنه عين الأشياء، فسترها بالغيرة» و می افزاید همه آیات قرآن تحدید حق است!! (همان، ص110) پس خداوند به هر حدی، محدود است! (فهو محدود بحد كل محدود: ص111) لذا [با این کم‌کاری انبیا و الله] ناگزیر خود ابن عربی حقیقت را معرفی می‌کند و می گوید همه چیز را خدای خود قرار بده. «خدا در اعتقادات [اشخاص] امری جعلی است!» (فالإله في الاعتقادات بالجعل‏) «پس مبادا عقیده ات را به چیز خاصی محدود کنی، و به غیر آن کفر بورزی، که خیر کثیری از دستت برود!» (ص113)

غلوپژوهی
@gholow2
غلوپژوهی
✍️ ملاصدرا و ادعای عصمت! گرچه مکتب فلسفه صدرایی در میان عموم به خردورزی شناخته می شود، اما در واقع «نوعی سنت عرفانی ـ فلسفی است که هم متکی به واردات قلبی و ترکیبی از آن با عقل بحثی بوده»، و هم نظر ورزی عقلی آن در سایه تأثیرگیری از آرای مکاتب و فرق مختلف بوده…
🔴 صدرا و طعن بر فقهای شیعه (5)

#ملاصدرا در موضعی دیگر از کتابش با خودستایی بسیار، شدیداً بر عالمان عصرش طعن زده، و آنان را شقی تر از جهال و کم شعور و اهل آموختن اباطیل می شمارد:

«...أن يرجع إلى طريقتنا في المعارف و العلوم الحاصلة لنا بالممازجة بين طريقة المتألهين من الحكماء و المليين من العرفاء فإن ما تيسر لنا بفضل الله و رحمته و ما وصلنا إليه بفضله و جوده من خلاصة أسرار المبدإ و المعاد، مما لست أظن أن قد وصل إليه أحد ممن أعرفه من شيعة المشائين و متأخريهم دون أئمتهم و متقدميهم، كأرسطو و من سبقه، و لا أزعم إن كان يقدر على إثباته بقوة البحث و البرهان شخص من المعروفين بالمكاشفة و العرفان من مشايخ الصوفية من سابقيهم و لاحقيهم،👈 و ظني أن هذه المزية إنما حصلت لهذا العبد المرحوم من أمة المرحومة، عن الواهب العظيم و الجواد الرحيم، لشدة اشتغاله بهذا المطلب العالي و كثرة احتماله عن الجهلة و الأرذال و قلة شفقة الناس في حقه و عدم التفاتهم إلى جانبه، حتى أنه كان في الدنيا مدة مديدة كئيبا حزينا ما كان له عند الناس رتبة أدنى من آحاد طلبة العلم 👈و لا عند علمائهم الذين أكثرهم أشقى من الجهال‏، قدر أقل من تلاميذهم، و ذلك لعدم معرفتهم بطريق التحصيل إلا من جهة القال و القيل و قلة شعورهم بالكمال و التكميل إلا من مدارسة الأباطيل، إلى أن تداركني الرحمة الأزلية و لحقتني الأضواء الأحدية و الألطاف القيومية فاستراحت نفسي من إقرارهم و إنكارهم، و خلصت من إضرارهم و أسرارهم، فأطلعني الله على أسرار و رموز لم أكن أطلع عليها إلى ذلك الزمان و انكشف لي حقائق لم يكن منكشفة هذا الانكشاف من الحجة و البرهان من المسائل الربوبية و المعارف الإلهية و تحقيق النفس الإنسانية التي هي سلم المعارف و مرقاة العلوم، و غيرها من أحوال المبدإ و أسرار المعاد، و خصوصا هذه المسألة التي نحن بصدد بيانها على وجه يسع له البحث و البرهان دون ما انكشف للضمير بقوة الإيمان، إذ ليس يحتمله الأذهان و لا يفي به العبارة و البيان لنمهد لبيانه أصولا.» (المبدأ و المعاد، ص382)

ملاصدرا در این جا نیز به مانند مواضع بسیار دیگر شدیداً بر عالمان شیعه طعن زده یا ایشان را تکفیر کرده است. (نمونه های دیگر: مفاتیح الغیب، ص604) و از کمی توجه ایشان به او گلایه کرده است. از جناب ملاصدرا می پرسیم:
وقتی شما علمای شیعه را کافر و گمراه می دانید، چه طور انتظار دارید ایشان در پی شما بیایند؟!
آخر عالمان شیعه چه کنند که در کتابتان دیده اند که ابلیس را در اوج فتوت نشانده اید، (مفاتيح الغيب، ص173) و به اعتقاد ایشان این خلاف ضرورت دین قرآن است.
و یا چه کنند وقتی مهم ترین مبانی الهیاتی شما مانند وحدت وجود را در تضاد با معارف دین می دانند؟
و یا چه کنند وقتی می بینند فصلی در مورد شاهدبازی در کتاب خود آورده اید؟ (الأسفار، ج7، ص171) و بدتر آن‌که بسیاری از این مطالب انتحال از آثار دیگران است. (نک: اسلامی، ملاصدرا و معضل انتحال، آينه پژوهش د22، ش131، ص23-16 یا t.me/gholow2/1205)
و آیا می بایست پیرو مطالب ضعیفتان در علوم حدیث و تأویلات نابه‌جای اخبار به نفع معتقدات صوفیه شوند؟ (نمونه نک: t.me/gholow2/416)
و یا...

به گمانم اگر توهم عصمت و خودبرتربینی نباشد، توقعات پایین‌تر می‌آید! اما چه کنیم که در دورانی واقع شده ایم که برخی هرچه بیشتر در حق خود غلو کنند، بیشتر باورشان می‌کنند. نه ملاصدرا و ابن عربی که مطالبی را گرد هم آورده اند، بلکه اگر در دیوان شاه نعمةاللهی خود به جز مدح و دعوی خدایی خود هیچ نداشته باشی، باز مریدانی یافت می شوند که خود را در آستانت قربانی کنند!

دیگر نمونه های طعن و لعن های تند و تیز صدرا بر عالمان امامی:
t.me/gholow2/427
t.me/gholow2/428
t.me/gholow2/855
t.me/gholow2/249

@gholow2
گزارش تأمل برانگیز سید مصطفی خمینی درباره ملاصدرا:
«ملاصدرا در نقل کلمات بزرگان صوفیه متهم است، و از پدرم، عارف جامع در عمل و علم شنیدم که ملاصدرا اهل این علم (تصوف) نیست؛ و جا ندارد که در کلمات ایشان تصرف کند. و لذا می بینید که بعضی از بدیهیات نزد صوفیه را انکار می کند؛ مانند قاعده «کل شیء فی کل شیء» که بر خردورزان مخفی است، و برای اهل شهود آشکار!» (کتاب تعلیقات اسفار، سید مصطفی خمینی، ص619)

*بی تردید این عبارات منافاتی با تاثیر گیری گسترده ملاصدرا از صوفیه ندارد. (چنانکه از آثار او مشهود است، و بسیاری بدان اذعان کرده اند؛ نمونه: جوادی، سرچشمه انديشه، ج3، ص420) بلکه در رد برخی نقدهای او به صوفیه است.

غلوپژوهی
@gholow2
Forwarded from غلوپژوهی
🔥دفاعیات صدرای شیرازی از ابلیس

صدرای شیرازی در کتاب مشهور خود، مفاتيح الغيب، ص: 173 گوید: «قال الحلاج ما صحت الفتوة إلا لأحمد و إبليس كأنه قال هذان المظهران كل منهما كامل في بابه متفرد في شأنه أحدهما مظهر أسماء المحبة و الآخر مظهر أسماء القهر...»
این سخن به غایت سطحی است؛ زیرا ابلیس در مقهوریت به غایت رسیده است نه در قاهریت و معلوم است که مقهور مظهر قهر نیست بلکه قاهر مظهر قهر است. اگر پادشاهی بر یکی از رعایا به شدت خشم بگیرد کسی نمی گوید که آن رعیت مظهر خشم پادشاه است ولی اگر یکی از ولات و عمال آن پادشاه بر کسی خشم بگیرد می گویند آن والی یا عامل مظهر خشم پادشاه است.
نزد اهل خرد مظهر قهر خداوند امیرالمؤمنین علیه السلام و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و مانند ایشان است. علی است که آسمان و زمین در مدح او می سراید لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی. اما قلمی فراموشکار نخامه ای را که از دهان مرتدی بیرون جهیده است؛ سردفتر خود می کند که ما صحّت الفتوة الا لابلیس!

و البته صدرا شروع بحثش را چنین می آورد: «اعلم أنه ما من شي‏ء في العالم إلا و أصله من حقيقة إلهية و سره من اسم إلهي و هذا لا يعرفه إلا الكاملون‏»
و گویا با این تعبیر می خواهد بگوید که خود از اولیاء کاملین است.

و در ادامه می نویسد گردن کشی ابلیس در برابر خداوند، حجتی بوده که خداوند به او آموخته: «فمن أمره ظاهرا بسجدة آدم في قوله اسْجُدُوا لِآدَمَ كان نهاه في السر عن سجدة غيره فألهمه و ألقنه الحجة بقوله أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً فافهم يا حبيبي هذه الكلمات و قد انتهت إلى ما يتبلد الأذهان عن دركها و يتحرك سلسلة الحمقى و المجانين عن سماعها و يشمئز قلوبهم عن روائحها كاشمئزاز المزكوم عن رائحة الورد الأحمر و المسك الأذفر و تنبه لما قيل إن نور إبليس من نار العزة لقوله تعالى خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ و لو أظهر نوره للخلائق لعبدوه‏»

صدرا که فراوان در تکفیر مخالفان افراط نموده، این بار بیش تر پای از گلیم فرانهاده و انکار شیطان ستایی اش را که همانا فعل انبیا و امامان معصومین ع است، حماقت و جنون می شمارد! آیا نمی داند در روایات بسیار زیادی مدعای ابلیس ملعون به شدت رد شده است؟
و صد افسوس که امروزه آن قدر دانش دین از میان برخی مقدس نمایان رخت بر بسته است که ترسم اگر مستندات را ذکر نکنم چنین پندارند که شاید این خرافات وجهی داشته باشد!! در آیات و روایات استدلال ابلیس به شدت تخطئه شده:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ‏ (البقرة: 34)
قالَ‏ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ، قالَ أَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ‏ (الأعراف‏: 13-18)
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ (الحجر: 34 و 35)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ‏ (الكهف:‏ 50)
فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ... قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ... قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِين ‏(ص: 73-82)

اما روایات در ذم قیاس ابلیس نیز که صدرا آن را حجت الهی می داند، بسیار زیاد و مشهور است. به عنوان نمونه، ر.ک به: علل الشرائع، ج‏1، ص: 60/ 1 المحاسن، ج‏1، ص: 211/ 80 و 81، تفسير القمي، ج‏1، ص: 42، ج‏2، ص: 245، الكافي، ج‏1، ص: 58/ 20 و...
@gholow2
⚠️روایت سندی ساختگی برای حدیث طولانی کساء

چنان که در تصویر زیر می بینیم؛ آقای سید صادق شیرازی حدیث کساء را با واسطه پدرش از شیخ عباس قمی رحمه الله از میرزا حسین نوری رحمه الله نقل کرده است!
t.me/gholow/145
آدرس سند در سایت آقای شیرازی:
persian.shirazi.ir/shownews.php?Code=2126

این در حالی است که شیخ عباس قمی رحمه الله در کتاب شریف منتهی الآمال می فرماید:

«و امّا حديث معروف به حديث كساء كه در زمان ما شايع است به اين كيفيّت در كتب معتبره معروفه و اصول حديث و مجامع متقنه محدّثين ديده نشده، مى ‏توان گفت از خصايص كتاب منتخب‏ است.» (منتهى الآمال، نشر دلیل ما، ج‏2، ص1018)

شیخ عباس قمی تصریح نموده که جز منتخب طریحی منبعی برای حدیث کساء به نحو متداول نمی شناسد! و حال آن که می دانیم در آن کتاب هم همه اخبار و از جمله این خبر بدون ذکر سند می آید.

شیخ عباس در پایان کتاب منتهی الآمال (نشر دلیل ما، ج‏3، ص2148) تاریخ اتمام تألیف کتاب را شب 23 ماه رمضان سال 1350 هجری قمری ثبت کرده است. وفات شیخ عباس قمی در سال 1359 هجری قمری بوده است. (مستدركات أعيان الشيعة، ج‏1، ص81) بنابراین ایشان در اواخر عمر شریف خود تصریح نموده که به جز منتخب طریحی، منبعی برای حدیث کساء نمی شناسد. منتهی الآمال در زمان حیات محدّث قمی چند بار به زیور طبع آراسته و کتاب نیز به وسیله ایشان تصحیح شده است. منتهی الآمال در حیات مؤلّف به طبع رسیده و چاپ دوم آن به خطّ طاهر خوشنویس توّسط خود مولف تصحیح شده.

حال اگر کسی بگوید از کجا معلوم که شیخ عباس در نه سال آخر عمر خود این سند را نیافته است؛ پاسخ می دهیم:

بنا بر سندی که آقای سید صادق شیرازی ادعا کرده، شیخ عباس حدیث کساء را از استادش میرزا حسین نوری نقل کرده است. میرزا حسین نوری به تصریح شاگردش آقابزرگ در سال 1320 هجری قمری از دنیا رفته است. (الذريعة، ج‏21، ص7) بنابراین در زمانی که شیخ عباس در کتاب منتهی الآمال می گوید جز منتخب طریحی منبعی برای حدیث کساء نمی شناسد؛ حدود سی سال از مرگ استادش گذشته بوده است!!

با این حساب بی تردید، سندی که آقای شیرازی ادعا کرده؛ ساختگی است و حتی قابل حمل بر «اجازه» هم نیست.

ضمن این که عادةً محال است که رجال نامبرده در این سند که همگی از مشاهیر و بزرگان اند؛ هیچ کدام این حدیث را در هیچ یک از کتب خود نقل نکرده باشند!! و هیچ شاهد و حتی اشاره ای پیش از این بر روایت خبر کساء توسط این اعلام نبوده باشد، و ناگهان همگی در این سند، راوی خبر شوند.
بنا بر این مطالب باید خاندان شیرازی توضیح دهند که چگونه چنین سندی را مستقیماً به شیخ عباس قمی نسبت می دهند؟! چه اینکه این مطلب حتی با برخی از مبانی نادرست امروزی در تعویض سند هم قابل توجیه نیست.

گفتنی است مرحوم محدث قمی این خبر را در مفاتیح الجنان نیز نیاورده است. و حتی در انتهای کتاب نیز شدیداً از اینکه دیگران چیزی بدان بیفزایند تحذیر داده است. با این حال برخی از کاتبان سفارش آن عالم را زیر پای گذاشته و خبر طولانی کساء را بعد از اتمام کلام شیخ عباس به نسخه افزوده اند. (مدارک آن ان شاء الله در ادامه می آید...)
@gholow2
⚠️ بی‌اعتباری خبر طولانی کساء و بررسی منابع آن

واقعه نزول آیه تطهیر در شأن پنج تن آل کساء ع روایات بسیاری در منابع کهن دارد. اما خبر داستان طولانی و رایج کساء متأخر است، و محققانی چون علامه عسکری، آقای ریشهری و شیخ حسین الراضی در بی‌اعتباریش نوشته‌اند. پژوهش نشرنیافته رسول جزینی نیز ابحاث نسخه‌شناسی مفیدی دارد که بسیاری از نکات زیر برگرفته از آن است.

📚 منابع خبر
از عجایب حدیث طولانی کساء آن‌که در همه منابعی که برایش شمرده‌اند، تنها در برخی نسخه‌های این کتب آمده و در برخی نیامده. بررسی مصادر:

1- غرر الاخبار
در نسخه دانشگاه طهران از این اثر فقط بخش بسیار کوتاهی از حدیث طولانی، و بدون ذکر هیچ سندی و بدون نسبت به هیچ معصومی آمده: «حتّى أنّهم ذكروا». و در نسخه سماوی از اساس نیامده (غرر، ص298، حاشیه) لذا نمی‌توان آن را مصدر خبر شمرد. البته مؤلف، محمد بن حسن دیلمی نزد امامیه شناخته نشده و بسیار به خصیبی توجه دارد. (ادعای نصیری بودن او: عاصی، العلویون، ص306)
2- منتخب طریحی(م1085) منبعی متأخر و ضعیف است، و حاوی متفردات بسیار که به هیچ وجه مصدرش مشخص نیست. (نقد ریحانه کربلا، ص23-37) و این خبر هم در آن هیچ سندی ندارد. (المنتخب، ص254) بلکه در الذریعه به اختلاف نُسَخ کتاب، و از جمله آن نبود خبر کساء در متن برخی نسخ، و روایت آن از نهج المهجه پسر شیخ احمد احسایی در حاشیه کتاب اشاره شده است. (الذريعة، ج‏22، ص420)
3- در سند خبر در حاشیه از نسخه‌ای از عوالم العلوم چند اشکال وجود دارد:
- برخلاف معمول اخبار عوالم، ازمصدر آن نام نبرده.
- در این سند سید هاشم بحرانی (م1107) از سید ماجد بحرانی (م1028) نقل می کند. سید ماجد از مشایخ سید هاشم نیست، و بین وفات آن دو حدود 80 سال فاصله است.
- با وجود ذکر عالمان سرشناس بسیار در سند ادعایی، آثار ایشان و دیگر عالمان روایت خبر را توسط ایشان تایید نمی‌کند. مثلاً سید هاشم بحرانی تألیفات متعددی دارد که با وجود شهرت و گستردگی آثارش، در هیچ یک از منقولات از او این حدیث نیامده؛ حتی در آثار مرتبط و مفصلی چون تفسیر البرهان و غایه المرام و… در البرهان بیش از 60 حدیث از منابع قریقین نقل کرده که اشاره به داستان نزول آیه تطهیر و داستان کساء دارد. در کتاب غایه المرام 73 حدیث آورده است؛ اما هیچ اشاره‌ای به این خبر ندارد. بحرانی با وسعت مشربش در نقل احادیث، اگر این حدیث در اختیارش بود حتماً ذکر می‌کرد.
- این مطلب حاشیه‌ای نسخه عوالم منسوب به مؤلف، با خطی دارای وجوه شباهت وتفاوت به نسخه افزوده شده، و اصالت آن جای تردید جدی دارد. (t.me/gholow/144)
- در سند غرائبی مانند روایت ابو بصیر از ابان بن تغلب، روایت ابوبصیر اسدی از ابوبصیر دیگر (مرادی؟) به چشم می‌خورد!
4- مفاتيح الجنان،
افزون بر آنچه که در نادرستی نسبت خبر به شیخ عباس قمی (م 1359ق) گذشت، این خبر در نسخه اصلی مفاتیح (تألیف: 1344ق؛ چاپ اول: تبریز، 1346ق) نبوده است. محدث قمی در چاپ دوم هشت مطلب بر مفاتیح می‌افزاید -که البته در آن خبر کسا نیست- ولی به علتی که خود می‌گوید آن را در آخر کتاب و به عنوان «ملحقات مفاتیح الجنان» قرارداده و می‌نویسد «… دیدم هرگاه این کار را کنم فتح بابى شود براى تصرّف در کتاب مفاتیح و بسا شود بعضى از فضولان بعد از این در آن کتاب ادعیه دیگر بیفزایند یا از آن کم کنند و به اسم مفاتیح الجنان در میان مردم رواج دهند چنانکه در مفتاح الجنان مشاهده مى‌شود لاجرم کتاب را به همان حال خود گذاشتم و این هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتیح ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قَهّار و نفرین رسول خدا و ائمه اطهار ع واگذار نمودم کسى را که در مفاتیح تصرّف کند…» (مفاتیح، نشر اسوه، ص571)
علی‌رغم نفرین مؤلف، در چاپ سوم مطالبی از جمله حدیث کساء به مفاتیح افزوده می‌شود. در یکی از نسخه‌های چاپ شده در سه سال قبل از وفات مرحوم قمی، در رجب 1356 بعد از اتمام کتاب، و اشاره به اینکه نسخه از روی نسخه مؤلف مقابله شده، تاریخ آمده؛ اما خبر کساء به صورت مجزا و در خارج از ابواب کتاب به آن افزوده شده است. (t.me/gholow/138) که «تصرف بی‌جا» بوده است. (مفاخر اسلام، ج11، ص658)
چاپ پنجم کتاب در تهران سال 1360ق انجام گرفته. در مقدمه این چاپ تصریح شده که کتاب «… از روی نسخه‌ای که به قلم مؤلف تصحیح شده بود مقابله و غلط گیری کرده‌اند…» کاتب (طاهر خوشنویس) در پایان کتاب می‌نویسد «با تأییدات حضرت باری... به نوشتن پنچمین نسخه مفاتیح الجنان موفق آمد در تاریخ روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان1359ق» 👈یعنی حدود 2 ماه قبل از رحلت مولف. در این چاپ از حدیث کساء و نه حتی ملحقات خبری نیست؛ بلکه با دعای مکارم‌الاخلاق تمام می‌شود. (t.me/gholow/140)
این مطلب موافق با صریح گفتار شیخ عباس در نبود حدیث کساء در «کتب معتبره معروفه» و اختصاصش به طریحی است. (منتهی الآمال، ج2، ص1018)
@gholow2
... نویسندگان بسیاری به نبود حدیث طولانی کساء در مفاتیح الجنان تصریح کرده‌اند. (نمونه: محمدحسین سجاد، مصحح مفاتیح با همکاری چند نفر و با مقابله با نسخه ای که توسط شیخ عباس قمی غلط گیری شده؛ مکارم، مفاتیح نوین، ص1197؛ مطهری، آشنایی با قرآن، ج11، ص 80 و افزوده: «به این ترتیب هیچ سند درستی ندارد»)
مرحوم آقای دوانی از نویسندگان مدقق، از میرزا محسن محدث زاده (فرزند شیخ عباسی قمی) نقل کرده که ایشان تصریح می کند ناشری بدون اجازه حدیث کساء را به کتاب افزوده است و شیخ عباس از این کار بشدت نارحت می شود و می گوید «... حدیث کساء را من در سندش تردید دارم و به همین جهت در مفاتیح نیاوردم» (مفاخر اسلام، ج11، بخش دوم، ص656-658؛ t.me/gholow/142) گرچه گزارش دیگری از آقای محدث زاده نیز بر خلاف این در دست است. (پژوهشی در حدیث کساء، ص56) ولی روشن شد که مدارک و شواهد کاملاً نادرستی نسبت حدیث کساء به مفاتیح را ثابت می کند.

🔍 دیگر آنکه متن خبر نیز از نظر زبان شناسی تاریخی تناسب روشنی با طبقه حضرت زهرا س ندارد، و عبارات تفصیلی آن متناسب با روایات آن دوران نیست. و البته بنا بر اخبار اصیل کساء، این جریان نه در منزل حضرت زهرا س، که در منزل ام سلمه واقع شده است. و این مطلب کاملاً مشهور است. (نمونه: الكافي، ط - الإسلامية، ج‏1، ص287؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج‏22، ص3-27)
نکته دیگر اینکه در فراز پایانی خبر «ما ذكر خبرنا هذا في محفل‏...» به سان بعضی از گزارش های متأخر (به ویژه اخبار جعلی) وعده منافع بسیار گسترده برای ناشران خبر داده شده است. می بینیم خیل زیادی از معاصران خبر طولانی کساء را بعد از بیش از ده قرن و با وجود مناقشات در مورد آن، با جدیت بسیار ترویج می دهند! (نک مقاله: بازخوانی دیدگاه ها و مناقشات در باب روایت شیخ طریحی از حدیث کساء، جعفریان-توحیدی‌نیا) و خبر در هر کوی و برزنی رواج یافته است. با این حال هیچ شاهدی نداریم که عالمان سرشناس موجود در سند ادعایی خبر، با وجود باقی ماندن صدها کتاب از ایشان و شاگردانشان، خبر حدیث طولانی و جدید کساء را روایت کرده باشند. بلکه ایشان و دیگر قدمای امامیه واقعه کساء را به نحو دیگری روایت کرده‌اند. این‌جا است که با اطمینان می شود گفت: «لوکان لظهر و بان!» اگر چنین سندی می بود، معلوم و آشکار می شد!

بنا بر این مطالب، ظاهراً روایت نوظهوری از واقعه کساء که در نسخه کتاب منتخب طریحی (قرن11) آمده، در دوران بعد سندی نیز پیدا کرده، و با توجه به مضمون خاصش، مجال نشر در فضای پرتسامح قرون اخیر یافته است.

غلوپژوهی
@gholow2
بازخوانی_دیدگاه_ها_و_مناقشات_در.pdf
477.7 KB
مقاله جالب «بازخوانی دیدگاه ها و مناقشات در باب روایت شیخ طریحی(م1087) از حدیث کساء»
رسول جعفریان، روح الله توحیدی‌نیا
مجله علوم حدیث

در این مقاله با اذعان به مورد اتفاق بودن اصل ماجرای کساء، به توصیف منازعات و مناقشات گسترده شخصیت های معاصر امامیه در مورد حدیث طولانی و جدید کساء پرداخته است.
@gholow2
برخی دیگر از اشکالات متنی حدیث طولانی کساء در نوشتار آیة الله سید محمد علی مبارکه ای
ایشان شواهدی از اضطراب متن خبر را ذکر کرده است؛ مانند تغییر راوی خبر در طول روایت آن.
در ادامه نیر به تفاوت معنای کساء با عباء در صدر اسلام، و نا معهود بودن جمع شدن پنج نفر زیر کساء اشاره کرده است.
هم چنین اثر گذاری های احتمالی خواندن حدیث را به خاطر اعتقاد افراد و یا تلقین دانسته اند. (نیز گفته شده عالمانی مانند آقای شبیری اثرات حدیث را بخاطر اصل توسل به خمسه طاهره ع علیهم السلام دانسته و آن را دلیل بر صحت حدیث مشهور نمی شمارند.)

(نشر تصویر دستخط توسط کانال بزم قدسیان)
@gholow2
برخی دیگر از اشکالات متنی حدیث طولانی کساء در نوشتار آیة الله سید محمد علی مبارکه ای
@gholow2
مکتوب محقّق سردار کابلی به آیة الله مرعشی و ذکر ایرادات سندی و ادبی حدیث کسای مشهور، و مطالبه دلیل بر ادعای عجیب ایشان که این حدیث را بتمامه در یکی از کتابهای اهل سنّت در سامراء دیده اند!

چنانچه بر محققین پوشیده نیست مرحوم آیة الله مرعشی دقت لازم را در این موارد به کار نمی بردند؛ از این رو بر کتاب افسانه مانند «جزیره خضراء و تطبیق آن بر مثلث برمودا» و نیز بر داستان ساختگی «کنگره علمای بغداد» مقدمه و تقریظ نوشته و باعث ترویج گسترده این دو متن ساختگی شدند.
(از آقای رحیم قاسمی)
غلوپژوهی
⚠️روایت سندی ساختگی برای حدیث طولانی کساء چنان که در تصویر زیر می بینیم؛ آقای سید صادق شیرازی حدیث کساء را با واسطه پدرش از شیخ عباس قمی رحمه الله از میرزا حسین نوری رحمه الله نقل کرده است! t.me/gholow/145 آدرس سند در سایت آقای شیرازی: persian.shirazi.ir…
🔺سوء استفاده وهابیت از سند ساختگی خاندان شیرازی

یکی از مهم ترین آسیبهای جعل حدیث و نشر آن دراز شدن زبان دشمنان مذهب است. به عنوان نمونه در حالی که بسیاری از شیعیان از مقابله با کذب و جعل غافل اند؛ وهابیت -که از جعلی بودن سند حدیث کساء به روایت آقای شیرازی باخبر شده اند- آن را علم کرده و مذهب شیعه را مذهب دروغ شمرده اند. (نمونه متنی از نویسنده‌ای وهابی: yon.ir/o1aJ)

گفتار مرحوم میرزا محمّد ارباب در باب مسامحه برخی روضه‌خوانان مانند طریحی در منتخب و زمینه سازی طعن بدخواهان بر شیعه بسیار جالب است. شیخ عباس قمی سخنانی از استاد خود میرزا محمد ارباب در کتاب اربعین الحسینیة نقل کرده که آوردن آن جهت تذکر فوائدی دارد:

«در مقدّمه كتاب اربعين الحسينيّه‏ نصيحت بالغه، و موعظت جامعه ذكر شده كه ايرادش در اينجا مناسب است فرموده: ... و هر عمل كه موجب فوايد دنيويّه شود؛ نااهلان توجّهى تامّ و هجومى عامّ در آن عمل خواهند نمود، مانند ذكر مصائب كه يكى از وسايل معتبره معاش شده، و جهت عبادت كمتر ملحوظ شود تا رفته رفته كار به جايى رسيده كه در مجامع علماى مذهب اكاذيب صريحه ذكر مى‏شود و نهى از اين منكر ميسّر نيست، و جمله‏اى از ذاكرين مصائب، باك از اختراع وقايع مبكيه‏ ندارند. بسا باشد كه اختراع سخنى كند و خود را مشمول حديث: من ابكى فله الجنّة مى‏داند، و به طول زمان همان حرف دروغ، شيوعى در تأليفات جديده پيدا كند. و هرگاه محدّث مطلع امين، منع از آن اكاذيب نمايد نسبت به كتابى مطبوع يا به كلامى مسموع دهد يا تمسّك به قاعده تسامح در ادلّه سنن نمايد. و دست آويز نقل‏هاى ضعيفه قرار دهد، موجب ملامت و توبيخ ملل خارجه خواهد شد، مانند جمله‏ اى از وقايع معروفه كه در كتب جديده مضبوط و نزد اهل علم و حديث عين و اثرى از آن وقايع نيست. مانند عروسى قاسم در كربلا كه در كتاب روضة الشّهداء تألیف فاضل كاشفى نقل شده. و شيخ طريحى- كه از اجلّه علماء و معتمدين است- از او نقل نموده، ولى در كتاب منتخب، مسامحات بسيارى نموده كه بر اهل بصيرت و اطلاع پوشيده نيست. انتهى.» (منتهى الآمال، نشر دلیل ما، ج‏2، ص1077 و 1078)

جعلی بودن سند آقایان شیرازی (در سایت ایشان و نک کتاب «من فقه الزهراء عليها السلام»، ج‌1، ص9 و 53) در پست زیر بحث شد:
t.me/gholow2/1625
غلوپژوهی
@gholow2
Forwarded from غلوپژوهی
⚠️ذيل دعاى عرفه

در مورد ذیل دعای عرفه فراوان نوشته اند و پایان نامه و مقالاتی هم به اصالت سنجی آن پرداخته اند.

ذکر این گفتار مختصر از فقیه شهیر، آقای شبیری زنجانی در این جا مفید است:

«شناخت متن حديث و اینکه از عبارات يك متن بتوان آن را به معصوم علیه السلام استناد داد، كار بسیار مشكلى است و شخصى مثل مرحوم مجلسى مى‏ تواند در اين ميدان اظهار نظر كند. آقاى خمينى چون با عرفان سروكار داشت و مضامين ذيل دعاى عرفه را بلند و والا يافته بود، معتقد بود كه اين ذيل حتماً از حضرت سيدالشهداء علیه السلام است... ولى بعداً معلوم شد كه اين ذيل از منشآت ابن عطاءالله‏ اسكندرانى از بزرگان صوفيه در قرن هفتم و اوائل قرن هشتم است كه شروح بسيارى بر كتابش نوشته‌اند. اين را مرحوم جلال همايى در مولوى‏ نامه‌اش (ج۲ ص۱۸) تذكّر داده است.

ابن عطاءالله‏ اسكندرانى در سال ۷۰۹ يعنى حدود ۴۵ سال پس از وفات ابن طاووس در سال (م ۶۶۴) از دنيا رفت. اين ذيل در نسخه‏ هاى قديمه اقبال وجود ندارد و بعداً به اقبال ملحق گرديده است.[1] مرحوم مجلسى در بحارالأنوار (ج۹۵ ص۲۲۷) تصريح كرده است كه اين عبارات از امامان نيست و با نوشته‏ هاى صوفيه مسانخ است. البته مجلسى اطلاع نداشت كه قائل اين عبارات كيست ولى آن را از صوفيه مى‏ دانست.

1⃣ شهيد اوّل هم در مجموعه‌اش (نسخه ش ۸۹۳۲ کتابخانۀ مجلس) دعاى عرفه را بدون ذيل از سيد بن طاووس نقل مى‏ كند و محال است شهيد كه تمايلات عرفانى هم داشته - چنان كه از اشعارش پيداست - ذيل را در كتاب سيّد ديده باشد و نقل نكند.»

📗جرعه ای از دریا، ج۳، ص۲۵۶

حاشیه: حتی مرحوم علامه مجلسی با گستردگی اطلاعاتی که در مورد احادیث امامیه داشته اند، و در عرصه فقه الحدیث از سرآمدان تاریخ امامیه هستند، در مواجهه با اخبار بعضی از فرق، تفسیرهایی ارائه کرده اند، که با خاستگاه آن فرق چندان همخوانی ندارد. و این نسبت به دوران علامه عجیب نیست؛ چرا که مضامین آن اخبار فرق امروزه در سایه دسترسی های گسترده جدید شناخته شده است.

غلوپژوهی
@gholow2