زندانی سیاسی نداریم
t.me/baznegari
مسئولین نظام جمهوری اسلامی در برابر اعتراض به وجود زندانیان سیاسی در زندانهای کشور میگویند: زندانی سیاسی نداریم و اگر کسی هست زندانی امنیّتی است و نه سیاسی.
پاسخ آنها دقیقاً برخاسته از محتوای فقه هزارسالۀ سنتی است زیرا از یکسو فرد سیاسی به کسی گفته میشود که در "چارچوب قوانین" به فعالیت و مخالفت میپردازد و احیاناً با تضعیف وضعیت موجود، خواهان تغییرات در سیاستها و مدیریتها و انتصابات و... میشود ولی از سوی دیگر در فقهِ مبنا (که معادل شریعت خوانده شده و مطابق قانون اساسی باید کشور بر مدار آن تنظیم و اداره شود) نه تنها هیچکس حقّ فعالیّت و مخالفت بر علیه امامالمسلمین (رهبر حکومت اسلامی) را ندارد بلکه هرکس که از دایرۀ اطاعت او بیرون رود باغی شمرده شده و باید برعلیه چنین افراد سرکش و تشکلاتِ مخالفی اعلام جهادِ نظامی کرد تا مجبور به تغییر رفتار شده و به اطاعتِ محض از حاکم/رهبر بازگردند و به عبارت دیگر از جمله حقوقی که حاکم بر گردن مردم (که رعیّت میخوانندش) دارد یکی همین اطاعتپذیری و عدم مخالفت با وی است.
بنابراین هیچ فعالیّتی برخلاف سیاستها ، تصمیمات و ابلاغیههای ولیّ امر مسلمین، روا و در چارچوب قانون نبوده و به علتِ تضعیف سازوکارهای اصلیِ حکومت اسلامی اقدامی شدیداً ضدّ امنیتی به شمار میآید.
پس این گفتۀ فقهای قضایی که در ایران زندانی سیاسی نداریم و آنهایی که مورد نظرند زندانی امنیتیاند و نه سیاسی، حرفی برگرفته از متون فقهی است و برخورد با مخالفان رهبری و سیاستهای جاریِ تحت رهبری او در 38 سال گذشته به همین منطق بازمیگردد. نمونۀ روشنِ آن مخالفت میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همکاران و هوادارانشان نسبت به نتیجۀ انتخاباتِ تأییدشده از سوی رهبر و نهادهای نظام بود که منجر به برخورد و زندانیشدنِ جمعی از آنان شد.
شاید حالا پی به این رازِ سربهمُهر برده باشید که چرا از آغاز پیروزی انقلاب تاکنون، هیچگاه رسانهها به انتقاد از رهبری نظام نپرداخته و با سیاستهای وی مخالفت نکردهاند زیرا اساساً چنین حقی وجود ندارد و هرچه هست فقط اطاعتپذیری است و بس. نه فقط مردم بلکه حتی رئیسجمهور!! نیز باید مطیع محض رهبری باشد و اگر رهبر در انتخاب ارشدترین همکاران او دخالت کرد باید اطاعتپذیری نشان دهد (تحمیل نخستوزیریِ میرحسین موسوی به رئیسجمهور وقت در عهد رهبر قبلی؛ و تحمیل عدم انتخاب مشائی به عنوان معاون اول به رئیسجمهور وقت در عهد رهبر کنونی).
سخن محمدعلی موحدی کرمانی در مراتب اطاعتپذیریِ رئیسجمهور (که با اینهمه دنگوفنگ و توسط اکثریتِ مطلق مردم! انتخاب میشود) را ببینید:
«باید رئیس جمهوری انتخاب کنیم که صددرصد مطیع رهبری باشد»
پس با این وصف باید تصدیق کرد که در کشور، زندانی سیاسی نداریم و پاسخ مسئولین قضایی را حمل بر دروغگویی آنها نباید کرد چه آنها بر مُرّ شریعت رسمی تکیه دارند هرچند برداشتشان از آن را سراپا غلط و نادرست بدانیم.
سی و یکم فروردین 1396
امیر ترکاشوند
telegram.me/baznegari/140
.
.
t.me/baznegari
مسئولین نظام جمهوری اسلامی در برابر اعتراض به وجود زندانیان سیاسی در زندانهای کشور میگویند: زندانی سیاسی نداریم و اگر کسی هست زندانی امنیّتی است و نه سیاسی.
پاسخ آنها دقیقاً برخاسته از محتوای فقه هزارسالۀ سنتی است زیرا از یکسو فرد سیاسی به کسی گفته میشود که در "چارچوب قوانین" به فعالیت و مخالفت میپردازد و احیاناً با تضعیف وضعیت موجود، خواهان تغییرات در سیاستها و مدیریتها و انتصابات و... میشود ولی از سوی دیگر در فقهِ مبنا (که معادل شریعت خوانده شده و مطابق قانون اساسی باید کشور بر مدار آن تنظیم و اداره شود) نه تنها هیچکس حقّ فعالیّت و مخالفت بر علیه امامالمسلمین (رهبر حکومت اسلامی) را ندارد بلکه هرکس که از دایرۀ اطاعت او بیرون رود باغی شمرده شده و باید برعلیه چنین افراد سرکش و تشکلاتِ مخالفی اعلام جهادِ نظامی کرد تا مجبور به تغییر رفتار شده و به اطاعتِ محض از حاکم/رهبر بازگردند و به عبارت دیگر از جمله حقوقی که حاکم بر گردن مردم (که رعیّت میخوانندش) دارد یکی همین اطاعتپذیری و عدم مخالفت با وی است.
بنابراین هیچ فعالیّتی برخلاف سیاستها ، تصمیمات و ابلاغیههای ولیّ امر مسلمین، روا و در چارچوب قانون نبوده و به علتِ تضعیف سازوکارهای اصلیِ حکومت اسلامی اقدامی شدیداً ضدّ امنیتی به شمار میآید.
پس این گفتۀ فقهای قضایی که در ایران زندانی سیاسی نداریم و آنهایی که مورد نظرند زندانی امنیتیاند و نه سیاسی، حرفی برگرفته از متون فقهی است و برخورد با مخالفان رهبری و سیاستهای جاریِ تحت رهبری او در 38 سال گذشته به همین منطق بازمیگردد. نمونۀ روشنِ آن مخالفت میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همکاران و هوادارانشان نسبت به نتیجۀ انتخاباتِ تأییدشده از سوی رهبر و نهادهای نظام بود که منجر به برخورد و زندانیشدنِ جمعی از آنان شد.
شاید حالا پی به این رازِ سربهمُهر برده باشید که چرا از آغاز پیروزی انقلاب تاکنون، هیچگاه رسانهها به انتقاد از رهبری نظام نپرداخته و با سیاستهای وی مخالفت نکردهاند زیرا اساساً چنین حقی وجود ندارد و هرچه هست فقط اطاعتپذیری است و بس. نه فقط مردم بلکه حتی رئیسجمهور!! نیز باید مطیع محض رهبری باشد و اگر رهبر در انتخاب ارشدترین همکاران او دخالت کرد باید اطاعتپذیری نشان دهد (تحمیل نخستوزیریِ میرحسین موسوی به رئیسجمهور وقت در عهد رهبر قبلی؛ و تحمیل عدم انتخاب مشائی به عنوان معاون اول به رئیسجمهور وقت در عهد رهبر کنونی).
سخن محمدعلی موحدی کرمانی در مراتب اطاعتپذیریِ رئیسجمهور (که با اینهمه دنگوفنگ و توسط اکثریتِ مطلق مردم! انتخاب میشود) را ببینید:
«باید رئیس جمهوری انتخاب کنیم که صددرصد مطیع رهبری باشد»
پس با این وصف باید تصدیق کرد که در کشور، زندانی سیاسی نداریم و پاسخ مسئولین قضایی را حمل بر دروغگویی آنها نباید کرد چه آنها بر مُرّ شریعت رسمی تکیه دارند هرچند برداشتشان از آن را سراپا غلط و نادرست بدانیم.
سی و یکم فروردین 1396
امیر ترکاشوند
telegram.me/baznegari/140
.
.
Telegram
کانال بازنگری
بازنگری
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4
• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314
• فهرست موضوعیِ یادداشتهای کانال:
T.me/baznegari/1162
.
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4
• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314
• فهرست موضوعیِ یادداشتهای کانال:
T.me/baznegari/1162
.
ردّ صلاحیت همۀ رؤسای جمهورِ قبلی (از بهمن ۵۷ تا فروردین ۹۶)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
@baznegari
سرانجام پریروز آخرین رئیسجمهورِ قبلی دکتر محمود احمدینژاد نیز فاقد صلاحیّت شناخته شد تا حلقۀ ردّ صلاحیتِ تمام رؤسای جمهور (و رؤسای دولتِ) قبلی در عمر ۳۸ سالۀ نظام جمهوری اسلامی تکمیل گردد و بدان وسیله با صدای بلند اعلام شود که هیچ رئیس قبلی دولت جمهوری اسلامی، واجد صلاحیت برای احراز دوبارۀ همان مسئولیت نیست!.
به فهرست رؤسای دولت (رئیسجمهور ، نخستوزیر) از آغاز پیروزی انقلاب تاکنون بنگرید:
یک- مهدی بازرگان
🔸وی از بهمن ۱۳۵۷ تا آبان ۱۳۵۸ به مدت نُه ماه نخستوزیر و رئیس دولت موقت بود و سپس کنارهگیری کرد (تا سه ماه پس از آن، کشور را شورای انقلاب اداره میکرد).
▪️او در سال ۱۳۶۴ در چهارمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کرد اما صلاحیتش رد شد.
دو- سیدابوالحسن بنیصدر
🔸وی از بهمن ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰ به مدت شانزده ماه رئیس جمهور (اولین رئیس جمهور) بود و سپس استیضاح شد و از ریاست برکنار گردید.
▪️بیگمان اگر وی بار دیگر در انتخابات ثبتنام میکرد صلاحیتش رد میشد.
سه- محمدعلی رجایی
🔸وی از مرداد ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۰ به مدت یک ماه رئیسجمهور (و پیش از آن از مرداد ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۰ به مدت یک سال نخست وزیر و رئیس دولت) بود و در هشتم شهریور در حادثۀ انفجار نخستوزیری کشته شد.
▪️او در حینِ ریاستش شهید شد و امکانِ اینکه دوباره بعدها به عنوان رئیسجمهورِ سابق ثبتنام کند (و تأیید یا رد شدنِ صلاحیتش به دست آید) از میان رفت و در نتیجه اساساً در این آمار قرار نمیگیرد.
توجه- محمدجواد باهنر که از مرداد ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۰ کمتر از یکماه نخستوزیر بود و همراه رجایی کشته شد را نیز نمیتوان به (همان دلیل بالا) در این آمار گنجاند
چهار- میرحسین موسوی
🔸وی از آبان ۱۳۶۰ تا مرداد ۱۳۶۸ نزدیک به هشت سال نخستوزیر و رئیس دولت بود و کشور را در دوران جنگ تحمیلی اداره میکرد.
▪️او چند سالی است جزو سران فتنه (و بلکه رأس فتنه) نامیده میشود و به علت ارتکاب جرایم سنگین امنیتی و از جمله شوراندن مردم (با چند درجه تخفیف) در زندان خانگی بسر میبرَد و پُر واضح است که به طریق اُولی صلاحیتش برای کاندیداتوری ریاست جمهوری تأیید نمیشود.
پنج- اکبر هاشمی رفسنجانی
🔸وی از مرداد ۱۳۶۸ تا مرداد ۱۳۷۶ به مدت هشت سال رئیس جمهور بود.
▪️او در سال ۱۳۹۲ بار دیگر برای انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کرد ولی صلاحیتش رد شد.
شش- سیدمحمد خاتمی
🔸وی از مرداد ۱۳۷۶ تا مرداد ۱۳۸۴ به مدت هشت سال رئیسجمهور بود.
▪️او چند سالی است جزو سران فتنه معرفی شده و برای جلوگیری از تأثیرات مخرّبش ابتدا به علتِ ارتکاب جرایم امنیّتی سایت وی فیلتر گردید و سپس ممنوعالخبر و ممنوعالتصویر شد. طبیعی است که وی به طریق اُولی صلاحیتش برای کاندیداتوری ریاستجمهوری تأیید نمیشود.
هفت- محمود احمدینژاد
🔸وی از مرداد ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۹۲ به مدت هشت سال رئیس جمهور بود.
▪️او هم اینک در فروردین ۱۳۹۶ بار دیگر برای ریاست جمهوری ثبتنام کرد ولی صلاحیتش رد شد.
معلوم نیست این چه خورهای است که به جان کشور افتاده که همه را بدنام به جامعه برمیگردانَد! این چه ظرفِ مدیریتیای است که صالح وارد آن میشوند و ناصالح از آن بیرون میآیند. علت این امر عجیبغریب و قابل ثبت در کتاب رکوردها چیست؟
از نظر من علتِ این مسئله به آن بخش از "صلاحیت" برمیگردد که مربوط به پیشینۀ رابطۀ آنها با رهبری/ولیّامر در دوران ریاست قبلیشان است زیرا از یکسو رئیسجمهور با انتخابشدن از سوی مردم و نیز اختصاص اصول فراوانی به وی در قانون اساسی، قانوناً در خود احساس "شخصیّت" و در مواردی احساس استقلال کرده و پیگیری بسیاری از مطالبات مردمی و قانونی را حقِ خود میداند ولی از سوی دیگر مطابق برداشت رسمی و سنتی از اسلام، ولیّامر بر همه ولایت مطلقه داشته و هیچکس حتی رئیسجمهور در برابر وی هیچ شخصیّتی (شخصیتی مستقل) برای عرض اندام ندارد! و چون در موضوعات عمده میان این دو اختلاف پیش آید و کار به سرکشی و خروج از اطاعتِ ولیامر انجامَد، همین! موجب مردودی وی در نزد سنتیها و نیز ردّ صلاحیتش در ادوار بعد میگردد. در این میان نه ولیفقیه مقصر است زیرا تفسیر رسمی از اسلام و قانون اساسی چنین انتظاری را برای وی به وجود آورده و نه رؤسای جمهور مقصرند زیرا مردم و فصولی از قانون اساسی، هویتی فراتر از فردی مطیع ، سربزیر و بیشخصیت را از وی انتظار دارند.
امید که متولیان نظام با بررسی موضوع و إعمال تغییرات انسانی، جلوی این رسوایی را بگیرند و بیش از این اسبابِ طعن را دودستی فراهم نکنند و یا اگر لازم است فواید بازگشت به دنیای قدیم را جا بیندازند و خردمندان را در لزوم اطاعتمحوری اقناع کنند.
telegram.me/baznegari/141
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
@baznegari
سرانجام پریروز آخرین رئیسجمهورِ قبلی دکتر محمود احمدینژاد نیز فاقد صلاحیّت شناخته شد تا حلقۀ ردّ صلاحیتِ تمام رؤسای جمهور (و رؤسای دولتِ) قبلی در عمر ۳۸ سالۀ نظام جمهوری اسلامی تکمیل گردد و بدان وسیله با صدای بلند اعلام شود که هیچ رئیس قبلی دولت جمهوری اسلامی، واجد صلاحیت برای احراز دوبارۀ همان مسئولیت نیست!.
به فهرست رؤسای دولت (رئیسجمهور ، نخستوزیر) از آغاز پیروزی انقلاب تاکنون بنگرید:
یک- مهدی بازرگان
🔸وی از بهمن ۱۳۵۷ تا آبان ۱۳۵۸ به مدت نُه ماه نخستوزیر و رئیس دولت موقت بود و سپس کنارهگیری کرد (تا سه ماه پس از آن، کشور را شورای انقلاب اداره میکرد).
▪️او در سال ۱۳۶۴ در چهارمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کرد اما صلاحیتش رد شد.
دو- سیدابوالحسن بنیصدر
🔸وی از بهمن ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰ به مدت شانزده ماه رئیس جمهور (اولین رئیس جمهور) بود و سپس استیضاح شد و از ریاست برکنار گردید.
▪️بیگمان اگر وی بار دیگر در انتخابات ثبتنام میکرد صلاحیتش رد میشد.
سه- محمدعلی رجایی
🔸وی از مرداد ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۰ به مدت یک ماه رئیسجمهور (و پیش از آن از مرداد ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۰ به مدت یک سال نخست وزیر و رئیس دولت) بود و در هشتم شهریور در حادثۀ انفجار نخستوزیری کشته شد.
▪️او در حینِ ریاستش شهید شد و امکانِ اینکه دوباره بعدها به عنوان رئیسجمهورِ سابق ثبتنام کند (و تأیید یا رد شدنِ صلاحیتش به دست آید) از میان رفت و در نتیجه اساساً در این آمار قرار نمیگیرد.
توجه- محمدجواد باهنر که از مرداد ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۰ کمتر از یکماه نخستوزیر بود و همراه رجایی کشته شد را نیز نمیتوان به (همان دلیل بالا) در این آمار گنجاند
چهار- میرحسین موسوی
🔸وی از آبان ۱۳۶۰ تا مرداد ۱۳۶۸ نزدیک به هشت سال نخستوزیر و رئیس دولت بود و کشور را در دوران جنگ تحمیلی اداره میکرد.
▪️او چند سالی است جزو سران فتنه (و بلکه رأس فتنه) نامیده میشود و به علت ارتکاب جرایم سنگین امنیتی و از جمله شوراندن مردم (با چند درجه تخفیف) در زندان خانگی بسر میبرَد و پُر واضح است که به طریق اُولی صلاحیتش برای کاندیداتوری ریاست جمهوری تأیید نمیشود.
پنج- اکبر هاشمی رفسنجانی
🔸وی از مرداد ۱۳۶۸ تا مرداد ۱۳۷۶ به مدت هشت سال رئیس جمهور بود.
▪️او در سال ۱۳۹۲ بار دیگر برای انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کرد ولی صلاحیتش رد شد.
شش- سیدمحمد خاتمی
🔸وی از مرداد ۱۳۷۶ تا مرداد ۱۳۸۴ به مدت هشت سال رئیسجمهور بود.
▪️او چند سالی است جزو سران فتنه معرفی شده و برای جلوگیری از تأثیرات مخرّبش ابتدا به علتِ ارتکاب جرایم امنیّتی سایت وی فیلتر گردید و سپس ممنوعالخبر و ممنوعالتصویر شد. طبیعی است که وی به طریق اُولی صلاحیتش برای کاندیداتوری ریاستجمهوری تأیید نمیشود.
هفت- محمود احمدینژاد
🔸وی از مرداد ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۹۲ به مدت هشت سال رئیس جمهور بود.
▪️او هم اینک در فروردین ۱۳۹۶ بار دیگر برای ریاست جمهوری ثبتنام کرد ولی صلاحیتش رد شد.
معلوم نیست این چه خورهای است که به جان کشور افتاده که همه را بدنام به جامعه برمیگردانَد! این چه ظرفِ مدیریتیای است که صالح وارد آن میشوند و ناصالح از آن بیرون میآیند. علت این امر عجیبغریب و قابل ثبت در کتاب رکوردها چیست؟
از نظر من علتِ این مسئله به آن بخش از "صلاحیت" برمیگردد که مربوط به پیشینۀ رابطۀ آنها با رهبری/ولیّامر در دوران ریاست قبلیشان است زیرا از یکسو رئیسجمهور با انتخابشدن از سوی مردم و نیز اختصاص اصول فراوانی به وی در قانون اساسی، قانوناً در خود احساس "شخصیّت" و در مواردی احساس استقلال کرده و پیگیری بسیاری از مطالبات مردمی و قانونی را حقِ خود میداند ولی از سوی دیگر مطابق برداشت رسمی و سنتی از اسلام، ولیّامر بر همه ولایت مطلقه داشته و هیچکس حتی رئیسجمهور در برابر وی هیچ شخصیّتی (شخصیتی مستقل) برای عرض اندام ندارد! و چون در موضوعات عمده میان این دو اختلاف پیش آید و کار به سرکشی و خروج از اطاعتِ ولیامر انجامَد، همین! موجب مردودی وی در نزد سنتیها و نیز ردّ صلاحیتش در ادوار بعد میگردد. در این میان نه ولیفقیه مقصر است زیرا تفسیر رسمی از اسلام و قانون اساسی چنین انتظاری را برای وی به وجود آورده و نه رؤسای جمهور مقصرند زیرا مردم و فصولی از قانون اساسی، هویتی فراتر از فردی مطیع ، سربزیر و بیشخصیت را از وی انتظار دارند.
امید که متولیان نظام با بررسی موضوع و إعمال تغییرات انسانی، جلوی این رسوایی را بگیرند و بیش از این اسبابِ طعن را دودستی فراهم نکنند و یا اگر لازم است فواید بازگشت به دنیای قدیم را جا بیندازند و خردمندان را در لزوم اطاعتمحوری اقناع کنند.
telegram.me/baznegari/141
Telegram
کانال بازنگری
ردّ صلاحیت همۀ رؤسای جمهورِ قبلی (از بهمن ۵۷ تا فروردین ۹۶)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
@baznegari
سرانجام پریروز آخرین رئیسجمهورِ قبلی دکتر محمود احمدینژاد نیز فاقد صلاحیّت شناخته شد تا حلقۀ ردّ صلاحیتِ تمام رؤسای جمهور (و رؤسای دولتِ) قبلی در عمر ۳۸…
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
@baznegari
سرانجام پریروز آخرین رئیسجمهورِ قبلی دکتر محمود احمدینژاد نیز فاقد صلاحیّت شناخته شد تا حلقۀ ردّ صلاحیتِ تمام رؤسای جمهور (و رؤسای دولتِ) قبلی در عمر ۳۸…
سطح مخاطبِ قرآن بودنِ ما
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۵
@baznegari
ما امروز در سرزمینی دیگر و با قرنها فاصله از عصر نزولِ قرآن بهسر میبریم پس هم از جهت مکانی و هم بهویژه زمانی در بُعد قرار داریم. قرآن نه به زبانِ ماست که بفهمیم چه میگوید و نه واقعیّات و پدیدههای مذکور در آن، با زندگیمان مأنوس و آشنا مینماید که مطابقت با نیازهایمان داشته باشد. تقسیمبندی انسانها در آن ، سطحِ «فرهنگ، معرفت، بهداشت، غذا و آمالشان» به شدت متفاوت از ما و انسان امروزی است.
با این وجود قرآن حاصل اتصالِ انسان با ذات متعال و تشرّفش به حضرت اوست؛ رویدادی بیسابقه که معلوم نیست اینچنین شفّاف، مفصّل و درازمدت، چندبار در تاریخ رخ داده باشد؟ قرآن دستنوشتِ خدای جهان، و نسخهای منحصربهفرد از سوی او برای انسان است.
با توجه به دو نکتۀ بالا، پرسش این است که ما چگونه و در چه سطحی مخاطبِ قرآنیم، و این خطاب چه نوع درگیری، دغدغه و توجهی برای ما پدید میآورد؟
در این باره چهار پاسخ را معرفی میکنم:
۱- مسئولیتِ موبهمو:
هر آنچه در قرآن آمده را باید موبهمو (طابق النعل بالنعل) در همۀ قرون و قارّهها پیاده کرد. راز سعادت انسان در همین عملِ عیناً مطابق است و هرگونه فاصله گرفتن از عینِ متن، انحراف از مسیر سعادت و از خواستِ خدا است. در این نگاه، انگار زمان و انسانیت را باید در عصر بعثت (و واقعیّات و محدودیتهای عصر جاهلیتِ عربی) قفل کرد!. فقه رسمیِ فریقین، چنین سطحی را خواستار است و ترویج میکند.
۲- روزآمدسازی و الگوبرداری:
در این نگاه باوجودِ حجّت دانستنِ احکام و آموزههای قرآن برای همۀ قرون و قارّهها، اما به علّت پیشرفتها و تفاوتهای برجستهای که در زندگی بشر به وجود آمده، معتقد است که اصول و محتوا و اهداف را باید در وضعیت جدید حفظ کرد، هرچند ظواهر، ابزار و قالبها نادیده گرفته شود. مشکل این نگاه، یکی چیزهای نوپدیدی است که اساساً مابهإزایی در قرآن و واقعیات عصر نزول ندارد (مسائل مستحدثه چنان جدید است که نمیتوان اصلی برای آن پیدا کرد تا بر این فرع بار شود و انطباق یابد) و دیگری چیزهای ازبینرفته است که امروز واقعیّتی در زندگی بشر ندارد.
۳- درسگیری:
تغییرات اساسی در زندگی بشر و افکار و اندیشههای وی از یکسو، و نامأنوس بودنِ محتوای قرآن برای بشرِ امروزی از سوی دیگر، موجب پدید آمدنِ سطحِ دیگری از مسئولیّتپذیری و دغدغهمندی در مواجهه با قرآن شده است: درس گرفتن از آن، و بسنده کردن به همین!. لازمۀ این کار، مرور دقیق قرآن با بهرهگیری از دانش متن و متنپژوهی است. او باید با دقت بر واقعیات عصر نزول، و نوع زندگی آنان، و اندیشه و آمالشان واقف شده و ارتباط تنگاتنگِ آیات نازلشده به آن ظرف را لمس کند و سپس «روح و نکاتِ» آیات مربوطه را از کمّوکیف ورودِ قرآن به مسئله، استخراج کند و در زندگیِ امروزش تأثیر دهد.
۴- وحیشناسی:
مهمترین پرسشی که در اذهان آزاد، هنگام مواجهه با کتب آسمانی و موضوع نبوت پیش میآید این است که مگر خدا با بشر سخن گفته؟! قرآن، پاسخِ آری میدهد و خود را کتاب خدا معرفی میکند! بنابراین مطالعۀ قرآن برای نو شدنِ تلکسی است که گویند از سوی خدا برای بشر مخابره شده است. این بررسی برای ما که در زمان آورندۀ قرآن نیستیم بسی سختتر است زیرا محمّد (ص) را نمیبینیم (و بخشی از ابزارِ تست فراهم نیست) و فقط با متن کتابی روبروییم که گفته میشود پدیدآورندهاش خدا و ناشرش محمد است. این احتمال با اینکه در ظاهر کمسطحترین انتظار و تکلیف را تداعی میکند امّا چهبسا در باطن بیشترین درگیری را در فردِ دغدغهمند پدید آورَد چه، بزرگترین دغدغۀ متفکرانْ همین پیبردن به سخن گفتن یا نگفتنِ خدا با بشر است. و نیز در این نگاه است که "متن/کتاب" با خوانندهای حقیقتجو و غیرمتعبد روبروست و در نتیجه باید برای اثبات خود از عهدۀ نقد محتوایی او برآید و اگر نتواند با توسل به انحاء ظرفیتها (تفسیر فرهنگی ، بازاندیشی و...) دلِ این خوانندۀ مستعد را جذب کند انگیزه برای وحیانی شمردنش در نزد وی از دست میرود. پس ما به مطالعۀ قرآن و بررسی انتساب آن به خدای جهان میپردازیم:
تا مگر از این راه، دعوت، نو شود
تا مگر از این راه، ببینیم آیا خدا! روزی روزگاری در ۱۴۰۰ سال پیش، در گوشهای از جهان، بر تنۀ درختِ مکه، آیا از خود یادگاری به جا گذاشته!
تا مگر از این راه، نشانی از خودِ او هم بگیریم.
🌸مبعث! این شکوهمندترین آنات و لحظات هستی فرخنده باد🌸
«کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ جرسی میآید»
T.me/Baznegari/143
.
.
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۵
@baznegari
ما امروز در سرزمینی دیگر و با قرنها فاصله از عصر نزولِ قرآن بهسر میبریم پس هم از جهت مکانی و هم بهویژه زمانی در بُعد قرار داریم. قرآن نه به زبانِ ماست که بفهمیم چه میگوید و نه واقعیّات و پدیدههای مذکور در آن، با زندگیمان مأنوس و آشنا مینماید که مطابقت با نیازهایمان داشته باشد. تقسیمبندی انسانها در آن ، سطحِ «فرهنگ، معرفت، بهداشت، غذا و آمالشان» به شدت متفاوت از ما و انسان امروزی است.
با این وجود قرآن حاصل اتصالِ انسان با ذات متعال و تشرّفش به حضرت اوست؛ رویدادی بیسابقه که معلوم نیست اینچنین شفّاف، مفصّل و درازمدت، چندبار در تاریخ رخ داده باشد؟ قرآن دستنوشتِ خدای جهان، و نسخهای منحصربهفرد از سوی او برای انسان است.
با توجه به دو نکتۀ بالا، پرسش این است که ما چگونه و در چه سطحی مخاطبِ قرآنیم، و این خطاب چه نوع درگیری، دغدغه و توجهی برای ما پدید میآورد؟
در این باره چهار پاسخ را معرفی میکنم:
۱- مسئولیتِ موبهمو:
هر آنچه در قرآن آمده را باید موبهمو (طابق النعل بالنعل) در همۀ قرون و قارّهها پیاده کرد. راز سعادت انسان در همین عملِ عیناً مطابق است و هرگونه فاصله گرفتن از عینِ متن، انحراف از مسیر سعادت و از خواستِ خدا است. در این نگاه، انگار زمان و انسانیت را باید در عصر بعثت (و واقعیّات و محدودیتهای عصر جاهلیتِ عربی) قفل کرد!. فقه رسمیِ فریقین، چنین سطحی را خواستار است و ترویج میکند.
۲- روزآمدسازی و الگوبرداری:
در این نگاه باوجودِ حجّت دانستنِ احکام و آموزههای قرآن برای همۀ قرون و قارّهها، اما به علّت پیشرفتها و تفاوتهای برجستهای که در زندگی بشر به وجود آمده، معتقد است که اصول و محتوا و اهداف را باید در وضعیت جدید حفظ کرد، هرچند ظواهر، ابزار و قالبها نادیده گرفته شود. مشکل این نگاه، یکی چیزهای نوپدیدی است که اساساً مابهإزایی در قرآن و واقعیات عصر نزول ندارد (مسائل مستحدثه چنان جدید است که نمیتوان اصلی برای آن پیدا کرد تا بر این فرع بار شود و انطباق یابد) و دیگری چیزهای ازبینرفته است که امروز واقعیّتی در زندگی بشر ندارد.
۳- درسگیری:
تغییرات اساسی در زندگی بشر و افکار و اندیشههای وی از یکسو، و نامأنوس بودنِ محتوای قرآن برای بشرِ امروزی از سوی دیگر، موجب پدید آمدنِ سطحِ دیگری از مسئولیّتپذیری و دغدغهمندی در مواجهه با قرآن شده است: درس گرفتن از آن، و بسنده کردن به همین!. لازمۀ این کار، مرور دقیق قرآن با بهرهگیری از دانش متن و متنپژوهی است. او باید با دقت بر واقعیات عصر نزول، و نوع زندگی آنان، و اندیشه و آمالشان واقف شده و ارتباط تنگاتنگِ آیات نازلشده به آن ظرف را لمس کند و سپس «روح و نکاتِ» آیات مربوطه را از کمّوکیف ورودِ قرآن به مسئله، استخراج کند و در زندگیِ امروزش تأثیر دهد.
۴- وحیشناسی:
مهمترین پرسشی که در اذهان آزاد، هنگام مواجهه با کتب آسمانی و موضوع نبوت پیش میآید این است که مگر خدا با بشر سخن گفته؟! قرآن، پاسخِ آری میدهد و خود را کتاب خدا معرفی میکند! بنابراین مطالعۀ قرآن برای نو شدنِ تلکسی است که گویند از سوی خدا برای بشر مخابره شده است. این بررسی برای ما که در زمان آورندۀ قرآن نیستیم بسی سختتر است زیرا محمّد (ص) را نمیبینیم (و بخشی از ابزارِ تست فراهم نیست) و فقط با متن کتابی روبروییم که گفته میشود پدیدآورندهاش خدا و ناشرش محمد است. این احتمال با اینکه در ظاهر کمسطحترین انتظار و تکلیف را تداعی میکند امّا چهبسا در باطن بیشترین درگیری را در فردِ دغدغهمند پدید آورَد چه، بزرگترین دغدغۀ متفکرانْ همین پیبردن به سخن گفتن یا نگفتنِ خدا با بشر است. و نیز در این نگاه است که "متن/کتاب" با خوانندهای حقیقتجو و غیرمتعبد روبروست و در نتیجه باید برای اثبات خود از عهدۀ نقد محتوایی او برآید و اگر نتواند با توسل به انحاء ظرفیتها (تفسیر فرهنگی ، بازاندیشی و...) دلِ این خوانندۀ مستعد را جذب کند انگیزه برای وحیانی شمردنش در نزد وی از دست میرود. پس ما به مطالعۀ قرآن و بررسی انتساب آن به خدای جهان میپردازیم:
تا مگر از این راه، دعوت، نو شود
تا مگر از این راه، ببینیم آیا خدا! روزی روزگاری در ۱۴۰۰ سال پیش، در گوشهای از جهان، بر تنۀ درختِ مکه، آیا از خود یادگاری به جا گذاشته!
تا مگر از این راه، نشانی از خودِ او هم بگیریم.
🌸مبعث! این شکوهمندترین آنات و لحظات هستی فرخنده باد🌸
«کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ جرسی میآید»
T.me/Baznegari/143
.
.
Telegram
کانال بازنگری
سطح مخاطبِ قرآن بودنِ ما
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۵
T.me/Baznegari
ما امروز در سرزمینی دیگر و با قرنها فاصله از عصر نزولِ قرآن بهسر میبریم پس هم از جهت مکانی و هم بهویژه زمانی در بُعد قرار داریم. قرآن نه به زبانِ ماست که بفهمیم چه میگوید و نه واقعیّات…
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۵
T.me/Baznegari
ما امروز در سرزمینی دیگر و با قرنها فاصله از عصر نزولِ قرآن بهسر میبریم پس هم از جهت مکانی و هم بهویژه زمانی در بُعد قرار داریم. قرآن نه به زبانِ ماست که بفهمیم چه میگوید و نه واقعیّات…
با کدامیک باید متولیان را سنجید:
با زبان روزه و اثرِ مُهرشان بر پیشانی یا با راستگویی در سیاست و امانتداری از آرای انتخاباتی؟
(پاسخ امامجعفرصادق)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۱۲
@baznegari
متولیان را به اثر مُهر و زبانِ روزه باید سنجید یا با راستگویی در سیاست و امانتداری از آرای مردم؟
(به بهانۀ حال و هوای انتخاباتیِ کشور).
کدام شاخص در ارزیابیهای اجتماعی مهمتر است: نماز و روزه یا راستگویی و امانتداری؟ مردم را با چه محکی باید سنجید که اگر از آن سربلند بیرون آمدند، بتوان با ایشان طرح دوستی ریخت و یا بر تختِ قدرت نشاندشان.
در این بارهها امام صادق میگوید: گولِ نماز و روزۀ آنها را نخورید زیرا چه بسا نماز و روزه چنان برایشان از روی «عادت» انجام شود که اگر آن را به جا نیاورند دچار تشویش میشوند! به جای نماز و روزه، آنها را با (دو معیارِ) راستگویی (و پرهیز از دروغ گفتن) و ادای امانت (و عدم خیانت) بیازمایید:
«عن أبيعبدالله قال: لا تغتروا بصلاتهم ولا بصيامهم، فإن الرجل ربما لهج بالصلاة و الصوم حتى لو تركه استوحش، ولكن اختبروهم عند صدق الحديث وأداء الأمانة» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۴ ح ۲ باب الصدق وأداء الأمانة)
همو میگوید: به رکوع و سجودِ طولانیِ نمازگزاران ننگرید، زیرا بدان عادت و اعتیاد پیدا کردهاند، آنچنانکه اگر آن را ترک کنند وحشت فرا میگیردشان؛ لکن شما باید به صداقتشان در سخن و به امانتداریشان توجه نشان دهید:
«قال أبوعبدالله: لا تنظروا إلى طول ركوع الرجل وسجوده، فإن ذلك شئ اعتاده، فلو تركه استوحش لذلك ولكن انظروا إلى صدق حديثه وأداء أمانته» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۵ ح ۱۲ باب الصدق وأداء الأمانة).
شاید برخی قائلان به تبعیض!!، رعایت فضایلِ راستگویی و امانتداری را در قِبال همه لازم ندانند و آن را اختصاصیِ قبیلۀ سراپاجهلِ خود بدانند، حال آنکه این امام عظیمالشأن با صراحت بیان میکند که راستگویی و عدم خیانت را باید در قِبال همه رعایت کرد: خدای عزّوجلّ هیچ پیامبری را نفرستاد مگر با «راستگویی و امانتداری» نسبت به همه چه نیکان چه بدان و فاجران:
«عن أبيعبدالله قال: إن الله عزوجل لم يبعث نبيا إلا بصدق الحديث وأداء الأمانة إلى البر والفاجر» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۴ ح ۱ باب الصدق وأداء الأمانة).
روشن است که مصادیق این فضایل در آن روزگار، متفاوت از اکنون بوده است.
نتیجه:
در ارزیابیهای اجتماعی: «شاخصِ راستگویی و امانتداریِ» متولیان، از شاخصِ تقیّد آنها به نماز و روزه و رکوع و سجودِ طولانی و پیشانی پینهبسته و هفتهای دو روز روزهگرفتن و... مهمتر است و بلکه اینها در این مقوله اساساً شاخص نباشند.
هنگامی که داشتم در کافی کلینی به احادیث این باب (باب الصدق وأداء الأمانة) مینگریستم، چشمم افتاد به این حدیث معروف از همان امام: دعوتگرِ مردم به خیر و خوبی باشید اما نه با زبان (و شعار)، تا مردم وجودِ راستگویی و پارسایی و تلاش را (عیناً) در شما ببینند:
«عن أبيعبدالله قال: كونوا دعاة للناس بالخير بغير ألسنتكم ليروا منك الاجتهاد والصدق والورع» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۵ ح ۱۰ باب الصدق وأداء الأمانة).
گمانم مسئولانمان خیلی سخنرانی کرده و حرف زدهاند، بسیار با زبان دعوت به فضایل میکنند! گویا خسته شده و باید کمی استراحت کنند تا گوش ما نیز دمی بیاساید.
🌷روز معلم گرامی باد🌷
Telegram.me/baznegari/146
.........
یادداشت دو سال بعد در "اینجا"
.
با زبان روزه و اثرِ مُهرشان بر پیشانی یا با راستگویی در سیاست و امانتداری از آرای انتخاباتی؟
(پاسخ امامجعفرصادق)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۱۲
@baznegari
متولیان را به اثر مُهر و زبانِ روزه باید سنجید یا با راستگویی در سیاست و امانتداری از آرای مردم؟
(به بهانۀ حال و هوای انتخاباتیِ کشور).
کدام شاخص در ارزیابیهای اجتماعی مهمتر است: نماز و روزه یا راستگویی و امانتداری؟ مردم را با چه محکی باید سنجید که اگر از آن سربلند بیرون آمدند، بتوان با ایشان طرح دوستی ریخت و یا بر تختِ قدرت نشاندشان.
در این بارهها امام صادق میگوید: گولِ نماز و روزۀ آنها را نخورید زیرا چه بسا نماز و روزه چنان برایشان از روی «عادت» انجام شود که اگر آن را به جا نیاورند دچار تشویش میشوند! به جای نماز و روزه، آنها را با (دو معیارِ) راستگویی (و پرهیز از دروغ گفتن) و ادای امانت (و عدم خیانت) بیازمایید:
«عن أبيعبدالله قال: لا تغتروا بصلاتهم ولا بصيامهم، فإن الرجل ربما لهج بالصلاة و الصوم حتى لو تركه استوحش، ولكن اختبروهم عند صدق الحديث وأداء الأمانة» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۴ ح ۲ باب الصدق وأداء الأمانة)
همو میگوید: به رکوع و سجودِ طولانیِ نمازگزاران ننگرید، زیرا بدان عادت و اعتیاد پیدا کردهاند، آنچنانکه اگر آن را ترک کنند وحشت فرا میگیردشان؛ لکن شما باید به صداقتشان در سخن و به امانتداریشان توجه نشان دهید:
«قال أبوعبدالله: لا تنظروا إلى طول ركوع الرجل وسجوده، فإن ذلك شئ اعتاده، فلو تركه استوحش لذلك ولكن انظروا إلى صدق حديثه وأداء أمانته» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۵ ح ۱۲ باب الصدق وأداء الأمانة).
شاید برخی قائلان به تبعیض!!، رعایت فضایلِ راستگویی و امانتداری را در قِبال همه لازم ندانند و آن را اختصاصیِ قبیلۀ سراپاجهلِ خود بدانند، حال آنکه این امام عظیمالشأن با صراحت بیان میکند که راستگویی و عدم خیانت را باید در قِبال همه رعایت کرد: خدای عزّوجلّ هیچ پیامبری را نفرستاد مگر با «راستگویی و امانتداری» نسبت به همه چه نیکان چه بدان و فاجران:
«عن أبيعبدالله قال: إن الله عزوجل لم يبعث نبيا إلا بصدق الحديث وأداء الأمانة إلى البر والفاجر» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۴ ح ۱ باب الصدق وأداء الأمانة).
روشن است که مصادیق این فضایل در آن روزگار، متفاوت از اکنون بوده است.
نتیجه:
در ارزیابیهای اجتماعی: «شاخصِ راستگویی و امانتداریِ» متولیان، از شاخصِ تقیّد آنها به نماز و روزه و رکوع و سجودِ طولانی و پیشانی پینهبسته و هفتهای دو روز روزهگرفتن و... مهمتر است و بلکه اینها در این مقوله اساساً شاخص نباشند.
هنگامی که داشتم در کافی کلینی به احادیث این باب (باب الصدق وأداء الأمانة) مینگریستم، چشمم افتاد به این حدیث معروف از همان امام: دعوتگرِ مردم به خیر و خوبی باشید اما نه با زبان (و شعار)، تا مردم وجودِ راستگویی و پارسایی و تلاش را (عیناً) در شما ببینند:
«عن أبيعبدالله قال: كونوا دعاة للناس بالخير بغير ألسنتكم ليروا منك الاجتهاد والصدق والورع» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۵ ح ۱۰ باب الصدق وأداء الأمانة).
گمانم مسئولانمان خیلی سخنرانی کرده و حرف زدهاند، بسیار با زبان دعوت به فضایل میکنند! گویا خسته شده و باید کمی استراحت کنند تا گوش ما نیز دمی بیاساید.
🌷روز معلم گرامی باد🌷
Telegram.me/baznegari/146
.........
یادداشت دو سال بعد در "اینجا"
.
Telegram
کانال بازنگری
با کدامیک باید متولیان را سنجید:
با زبان روزه و اثرِ مُهرشان بر پیشانی یا با راستگویی در سیاست و امانتداری از آرای انتخاباتی؟
(پاسخ امامجعفرصادق)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۱۲
@baznegari
متولیان را به اثر مُهر و زبانِ روزه باید سنجید یا با راستگویی در سیاست…
با زبان روزه و اثرِ مُهرشان بر پیشانی یا با راستگویی در سیاست و امانتداری از آرای انتخاباتی؟
(پاسخ امامجعفرصادق)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۱۲
@baznegari
متولیان را به اثر مُهر و زبانِ روزه باید سنجید یا با راستگویی در سیاست…
دادگاهِ شکنجۀ نماز
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۲۰
T.me/baznegari/147
نامهای با عنوانِ «نامۀ عفت به جمیله» از سوی یکی از زندانیان دهۀ شصت (که شوهرش نیز در تابستان ۶۷ اعدام شد) خطاب به همسرِ یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری نوشته شده و در بخشی از آن چنین آمده:
«دهها زن و دختر جوان را در تابستان ۶۷ تنها به جرم نخواندن نماز، روزانه پنج بار شکنجه کردند! من به عنوان یک زندانیِ شکنجهشده در سال ۱۳۶۷، شهادت میدهم که در دادگاهِ شکنجۀ نماز ...، همسرتان ... در محاکمۀ ما شرکت داشتند»:
T.me/MohammadMahdavifar/2364
متأسفانه اخبار مربوط به تعزیر و شکنجۀ زنان زندانی در اوقات نماز (اوقات روحبخشِ نماز!!!) در آن دهه، زیاد به گوش رسیده؛ ضمن بیزاری از آن اقدامات امّا نباید فراموش کرد که این کاندیدای ریاست جمهوری و دیگر صادر کنندگانِ چنین احکامی، دقیقاً بر اساس فقه رسمیِ حوزهها اقدام به صدور رأی کرده بودند! پس بیش از اینکه درصدد محکومیت کارنامۀ این کاندیدا و آن قاضی باشیم باید نگاهی نقادانه به متون ضدّ اخلاقی و ضد تربیتیِ فقه سنتیِ هزار ساله انداخت تا ریشۀ مشکلات کشور را بهتر بشناسیم و خدای ناکرده با طفرهرفتن در شناسایی ریشههای بدبختی، مرتکب قایمباشکبازی و سرِ خود را زیر برف بردن نشویم. ما باید از فرصت جمهوری اسلامی نهایتِ بهرهبرداری را به نفع پاکسازی شریعتِ تحریفشده ببَریم و موجبات آرامش مردم و اجتماع را فراهم کنیم.
خوشبختانه آن احکام ضد تربیتی، سالهاست که دیگر جایی در زندانهای جمهوری اسلامی ندارد و متولیان نظام عملاً مُهر ابطال بر آن احکام زدهاند ولی از آنجا که احکام یادشده در متون حوزوی جا خوش کردهاند پس حکم آتش زیر خاکستر را دارد و مترصدِ فرصت است تا در نسلهای دیگر، عفتهایی دیگر را ...
در اینجا بنا داشتم چند سند از خیل کثیر اسناد که علمای حوزوی در قرون متمادی به وضوح قائل به تعزیر و شکنجۀ زنانِ بینماز شدهاند را تقدیم کنم ولی در پستهای تلگرامی جای نمیگرفت. برای جبرانِ آن، حتماً به یادداشتِ "فرجام بینماز" به نشانیِ زیر مراجعه شود:
telegram.me/baznegari/94
.
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۲۰
T.me/baznegari/147
نامهای با عنوانِ «نامۀ عفت به جمیله» از سوی یکی از زندانیان دهۀ شصت (که شوهرش نیز در تابستان ۶۷ اعدام شد) خطاب به همسرِ یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری نوشته شده و در بخشی از آن چنین آمده:
«دهها زن و دختر جوان را در تابستان ۶۷ تنها به جرم نخواندن نماز، روزانه پنج بار شکنجه کردند! من به عنوان یک زندانیِ شکنجهشده در سال ۱۳۶۷، شهادت میدهم که در دادگاهِ شکنجۀ نماز ...، همسرتان ... در محاکمۀ ما شرکت داشتند»:
T.me/MohammadMahdavifar/2364
متأسفانه اخبار مربوط به تعزیر و شکنجۀ زنان زندانی در اوقات نماز (اوقات روحبخشِ نماز!!!) در آن دهه، زیاد به گوش رسیده؛ ضمن بیزاری از آن اقدامات امّا نباید فراموش کرد که این کاندیدای ریاست جمهوری و دیگر صادر کنندگانِ چنین احکامی، دقیقاً بر اساس فقه رسمیِ حوزهها اقدام به صدور رأی کرده بودند! پس بیش از اینکه درصدد محکومیت کارنامۀ این کاندیدا و آن قاضی باشیم باید نگاهی نقادانه به متون ضدّ اخلاقی و ضد تربیتیِ فقه سنتیِ هزار ساله انداخت تا ریشۀ مشکلات کشور را بهتر بشناسیم و خدای ناکرده با طفرهرفتن در شناسایی ریشههای بدبختی، مرتکب قایمباشکبازی و سرِ خود را زیر برف بردن نشویم. ما باید از فرصت جمهوری اسلامی نهایتِ بهرهبرداری را به نفع پاکسازی شریعتِ تحریفشده ببَریم و موجبات آرامش مردم و اجتماع را فراهم کنیم.
خوشبختانه آن احکام ضد تربیتی، سالهاست که دیگر جایی در زندانهای جمهوری اسلامی ندارد و متولیان نظام عملاً مُهر ابطال بر آن احکام زدهاند ولی از آنجا که احکام یادشده در متون حوزوی جا خوش کردهاند پس حکم آتش زیر خاکستر را دارد و مترصدِ فرصت است تا در نسلهای دیگر، عفتهایی دیگر را ...
در اینجا بنا داشتم چند سند از خیل کثیر اسناد که علمای حوزوی در قرون متمادی به وضوح قائل به تعزیر و شکنجۀ زنانِ بینماز شدهاند را تقدیم کنم ولی در پستهای تلگرامی جای نمیگرفت. برای جبرانِ آن، حتماً به یادداشتِ "فرجام بینماز" به نشانیِ زیر مراجعه شود:
telegram.me/baznegari/94
.
Telegram
کانال بازنگری
دادگاهِ شکنجۀ نماز
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۲۰
T.me/baznegari/147
نامهای با عنوانِ «نامۀ عفت به جمیله» از سوی یکی از زندانیان دهۀ شصت (که شوهرش نیز در تابستان ۶۷ اعدام شد) خطاب به همسرِ یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری نوشته شده و در بخشی از آن چنین آمده:…
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۲۰
T.me/baznegari/147
نامهای با عنوانِ «نامۀ عفت به جمیله» از سوی یکی از زندانیان دهۀ شصت (که شوهرش نیز در تابستان ۶۷ اعدام شد) خطاب به همسرِ یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری نوشته شده و در بخشی از آن چنین آمده:…
آیا امام حسن عسکری فرزند داشته؟
(به بهانۀ نیمۀ شعبان)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/٠۲/۲۲
@baznegari
امام حسن عسگری امام یازدهمِ ما شیعیان در سنّ ۲۸ سالگی در سال ۲۶٠ هجری قمری درگذشت. با درگذشت وی این پرسش بسیار مهم مطرح است که آیا از او فرزندِ پسری (و اساساً فرزندی) به جا ماند که سلسلۀ امامت را تداوم بخشد و یا با این درگذشت، نوار امامت قطع شد و به پایان رسید؟
در این باره سه احتمال مطرح است:
۱- او دارای یک فرزند بوده که همان امام دوازدهم است
۲- او بدون فرزند از دنیا رفت و خاتمالائمّه شد
۳- او دارای فرزندان متعدد (بنا بر قولی ده فرزند) بود که امام دوازدهم نیز از جملۀ آنان است.
اینک به شرح کوتاهِ تلگرامی در بارۀ هر یک میپردازم:
یک فرزند:
این احتمال، قائل است که امام یازدهم صاحب فرزندی پسر گردید و زنجیرۀ امامت به او سپرده شد. استدلال قائلان، برای اثبات ولادتِ آن فرزند، یکسان نیست و به دو گروه زیر تقسیم میشوند:
الف- شواهد عینی و نَقلی: اینان در تأیید تولدِ آن فرزند، به نقلهای موجود در کتب روایی استناد میکنند که مطابق آنها، برخی از اعضای خانواده و نیز برخی از یاران امام حسن عسگری، مولود را با چشم خود دیدهاند.
ب- استدلال کلامی: برخی دیگر از قائلان، با استناد به این اعتقاد کلامی که علامتِ "امامِ برحق" این است که صاحب پسر شود، بر همین اساس پس از درگذشت امام حسن عسکری معتقد شدند که وی از آنجا که امامِ بر حق است لابد فرزند داشته ولی به مردم نشان نداده و به غیبت رفته است. اینان روایاتی که گروه الف به آن استناد میکنند را ضعیف دانسته (و یا قائل به صدور آنها در دهههای بعد میباشند) و ناچار به این استدلال کلامی بسنده میکنند.
فاقد فرزند:
این گروه معتقدند که امام حسن عسکری بدون فرزند از دنیا رفت و در نتیجه خاتمالائمه به شمار میآید که سلسلۀ امامت با او به پایان رسید همچنانکه حضرت محمد (ص)، خاتمالأنبیا بود و نوار نبوت با او ختم شد،. اینان روایات مربوط به تولد را ضعیف و غیر قابل استناد میدانند.
چند فرزند:
مطابق این احتمال امام حسن عسکری دارای چند فرزند بوده که برخی آن را بالغ بر شش و حتی ده فرزند دانستهاند!
بر این اساس امام دوازدهم دارای چند خواهر و چند برادر بوده است.
نام فرزندان امام حسن عسکری مطابق این احتمال (با احصاءِ حدّاکثری) چنین است:
۱- محمّد (مهدی): که همان امام دوازدهم است.
۲- موسی: روایت دیدار علی بن ابراهیم بن مهزیار با این دو برادر (محمد و موسی) قابل توجه است.
۳- علی اصغر: از یکی از نویسندگان قرن دهم نقل است که نَسَب سادات کستکن سبزوار به وی میرسد.
۴- جعفر: در جایی آمده که وی در دو سالگی شهید شد و قبرش در ری است (ر.ک: نگینی بر انگشتر کویر ص ۷٠).
۵- ابراهیم
۶- حسین
۷- فاطمه: نقل است که وی در حینِ سفرِ پدرش امام حسن عسگری برای زیارت امام رضا، در وسط راه در کاشان بیمار شد و درگذشت. سال گذشته مقبرۀ فاطمه بنت العسگری را در جریان پژوهشم در آران بیدگلِ کاشان دیدم.
۸- اُمّموسی
۹- عایشه
۱٠- دلاله.
مطابق همین احتمال، برخی از این اسامی ممکن است تکراری و یا حتی خواهران و برادران امام حسن عسگری باشند و نه فرزندان او.
(برگرفته از کتابِ در دستِ پژوهش با عنوان "عسکری سوم").
telegram.me/baznegari/148
.
(به بهانۀ نیمۀ شعبان)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/٠۲/۲۲
@baznegari
امام حسن عسگری امام یازدهمِ ما شیعیان در سنّ ۲۸ سالگی در سال ۲۶٠ هجری قمری درگذشت. با درگذشت وی این پرسش بسیار مهم مطرح است که آیا از او فرزندِ پسری (و اساساً فرزندی) به جا ماند که سلسلۀ امامت را تداوم بخشد و یا با این درگذشت، نوار امامت قطع شد و به پایان رسید؟
در این باره سه احتمال مطرح است:
۱- او دارای یک فرزند بوده که همان امام دوازدهم است
۲- او بدون فرزند از دنیا رفت و خاتمالائمّه شد
۳- او دارای فرزندان متعدد (بنا بر قولی ده فرزند) بود که امام دوازدهم نیز از جملۀ آنان است.
اینک به شرح کوتاهِ تلگرامی در بارۀ هر یک میپردازم:
یک فرزند:
این احتمال، قائل است که امام یازدهم صاحب فرزندی پسر گردید و زنجیرۀ امامت به او سپرده شد. استدلال قائلان، برای اثبات ولادتِ آن فرزند، یکسان نیست و به دو گروه زیر تقسیم میشوند:
الف- شواهد عینی و نَقلی: اینان در تأیید تولدِ آن فرزند، به نقلهای موجود در کتب روایی استناد میکنند که مطابق آنها، برخی از اعضای خانواده و نیز برخی از یاران امام حسن عسگری، مولود را با چشم خود دیدهاند.
ب- استدلال کلامی: برخی دیگر از قائلان، با استناد به این اعتقاد کلامی که علامتِ "امامِ برحق" این است که صاحب پسر شود، بر همین اساس پس از درگذشت امام حسن عسکری معتقد شدند که وی از آنجا که امامِ بر حق است لابد فرزند داشته ولی به مردم نشان نداده و به غیبت رفته است. اینان روایاتی که گروه الف به آن استناد میکنند را ضعیف دانسته (و یا قائل به صدور آنها در دهههای بعد میباشند) و ناچار به این استدلال کلامی بسنده میکنند.
فاقد فرزند:
این گروه معتقدند که امام حسن عسکری بدون فرزند از دنیا رفت و در نتیجه خاتمالائمه به شمار میآید که سلسلۀ امامت با او به پایان رسید همچنانکه حضرت محمد (ص)، خاتمالأنبیا بود و نوار نبوت با او ختم شد،. اینان روایات مربوط به تولد را ضعیف و غیر قابل استناد میدانند.
چند فرزند:
مطابق این احتمال امام حسن عسکری دارای چند فرزند بوده که برخی آن را بالغ بر شش و حتی ده فرزند دانستهاند!
بر این اساس امام دوازدهم دارای چند خواهر و چند برادر بوده است.
نام فرزندان امام حسن عسکری مطابق این احتمال (با احصاءِ حدّاکثری) چنین است:
۱- محمّد (مهدی): که همان امام دوازدهم است.
۲- موسی: روایت دیدار علی بن ابراهیم بن مهزیار با این دو برادر (محمد و موسی) قابل توجه است.
۳- علی اصغر: از یکی از نویسندگان قرن دهم نقل است که نَسَب سادات کستکن سبزوار به وی میرسد.
۴- جعفر: در جایی آمده که وی در دو سالگی شهید شد و قبرش در ری است (ر.ک: نگینی بر انگشتر کویر ص ۷٠).
۵- ابراهیم
۶- حسین
۷- فاطمه: نقل است که وی در حینِ سفرِ پدرش امام حسن عسگری برای زیارت امام رضا، در وسط راه در کاشان بیمار شد و درگذشت. سال گذشته مقبرۀ فاطمه بنت العسگری را در جریان پژوهشم در آران بیدگلِ کاشان دیدم.
۸- اُمّموسی
۹- عایشه
۱٠- دلاله.
مطابق همین احتمال، برخی از این اسامی ممکن است تکراری و یا حتی خواهران و برادران امام حسن عسگری باشند و نه فرزندان او.
(برگرفته از کتابِ در دستِ پژوهش با عنوان "عسکری سوم").
telegram.me/baznegari/148
.
Telegram
کانال بازنگری
آیا امام حسن عسکری فرزند داشته؟
(به بهانۀ نیمۀ شعبان)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/٠۲/۲۲
@baznegari
امام حسن عسگری امام یازدهمِ ما شیعیان در سنّ ۲۸ سالگی در سال ۲۶٠ هجری قمری درگذشت. با درگذشت وی این پرسش بسیار مهم مطرح است که آیا از او فرزندِ پسری (و اساساً فرزندی)…
(به بهانۀ نیمۀ شعبان)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/٠۲/۲۲
@baznegari
امام حسن عسگری امام یازدهمِ ما شیعیان در سنّ ۲۸ سالگی در سال ۲۶٠ هجری قمری درگذشت. با درگذشت وی این پرسش بسیار مهم مطرح است که آیا از او فرزندِ پسری (و اساساً فرزندی)…
اقدامی انسانی و قرآنی:
نامۀ کسبه و اهالی مسلمان و غیر بهاییِ شهرستان نوشهر برای فکپلمبِ مغازۀ همشهریانِ بهایی
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۲/۲۹
دو سال پیش در انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فنّاوری، با عنوانِ "خشونتهای منسوب به اسلام" به شرح اخلاقی آیات چالشیِ قرآن پرداختم و نتیجه گرفتم که هرگز نباید با کسانی که همکیشمان نیستند و جنگی با ما ندارند، سرِ جنگ و آزار رسانی داشت. در پایان جلسه، دوست ارجمندم محمد رفیعا یادآور شدند که چرا برای تکمیل بحث، به آیۀ ۸ سوره ممتحنه استناد نکردی که در آن، به صورت شفاف، ما را (نه تنها از حمله به غیر مسلمانانی که طالب جنگ نیستند باز میدارد بلکه) ترغیب به "نیکی کردن و عدلورزی" نسبت به آنها میکند؟
سخن ایشان درست و دقیق بود. این آیه در سال دهم هجری یعنی در بحبوحۀ جنگها و در واپسین ماههای نزول قرآن نازل گردید تا به مخاطبان تفهیم کند که: نکند حتی شرایط جنگی!، بهانه به دستتان دهد و تر و خشک را با هم بسوزانید!؛ ای مجاهدان راه خدا، نه تنها نباید گزندی به غیرِ جنگافروزان برسانید بلکه راه زندگی مسالمتآمیز و نیکی و عدالت را در مورد آنها در پیش گیرید.
این آیۀ تربیتی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی توسط خبرگان و مجتهدان، عیناً در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی جای گرفت:
«اصل چهاردهم- به حکم آیه شریفه "لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین" دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند».
قانون اساسی در عمل به این اصلِ قرآنی دو گروه را مخاطب قرار داده: یکی دولت و دیگری مردم مسلمان را؛
از این میان خوشبختانه مردم مسلمان نوشهر به وظیفۀ قرآنی و انسانی و قانونیِ خود عمل کردند زیرا
گروهی از مردم و کسبۀ این شهرستان (نوشهر) با نوشتنِ نامهای خطاب به فرماندار و دادستان نوشهر، به همین آیۀ جایگرفته در قانون اساسی استناد کردند و خواهان فکِپلمبِ مغازههای همشهریانِ بهاییشان (که گویا چند ماه پیش به خاطر ایام روزهداریشان مغازه را بسته بودند) شدند. این اقدامی برخاسته از شرف و انسانیت، و وجدانِ پاکی است که از درون به آنها نهیب میزند که: «همسایه و هممحلهای و همشهری و مغازۀ مجاورت، چند ماه است جلوی رزق و روزیشان به وسیلۀ ما مذهبیها گرفته شده! و فرزند و خانوادهشان با مشکل معیشت!! روبرو هستند؛ کجاست انصاف کجاست مروت کجاست عاطفه کجاست عاطفه کجاست عاطفه؟ این لقمه از گلوی ما پایین نمیرود در حالیکه همسایه و هممحلهای و همشهری و همصنف و همکارمان، هر روز به کرکرۀ بازنشدنی و پلمبشدۀ مغازهاشان مینگرند و دستِ خالی به خانه باز میگردند...».
مردم مسلمان نوشهر وظیفۀ خود را در عمل به اصلِ تماماً قرآنیِ قانون اساسی انجام دادند حالا نوبت دولت و حکومت است؛ امید که جا نمانند.
متن نامۀ مردم و کسبۀ شهرستان نوشهر:
Telegram.me/OfficeMasumiTehrani/123
بسمه تعالی
فرماندار محترم شهرستان نوشهر
رونوشت: دادستان محترم شهرستان نوشهر
احتراماً با عرض سلام و ارادت باستحضار میرسانیم طبق حکم آیه شریفه "لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین" و طبق اصل ۱۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد کلیه اقلیت های مذهبی رسمی و غیر رسمی مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی را رعایت نمایند. لذا اینجانبان کسبه و اهالی شهرستان نوشهر نسبت به بسته شدن محل کسب تعدادی از مغازه داران اقلیت مذهبی که مدت آن بیش از ۶ ماه میگذرد که این امر باعث بدبینی نسبت به شعائر اسلامی و رکود اقتصادی در سطح شهر می باشد و با توجه به قوانین و نظامنانه اصناف، ماده یک- آئیننامه اجرائی ماده ۲۸، هر واحد صنفی بعد از شش ماه پلمب بازگشایی می شود تا بررسی لازم انجام گیرد. لذا خواهشمند است به این امر رسیدگی لازم را عنایت فرمایید.
telegram.me/baznegari/150
.
.
نامۀ کسبه و اهالی مسلمان و غیر بهاییِ شهرستان نوشهر برای فکپلمبِ مغازۀ همشهریانِ بهایی
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۲/۲۹
دو سال پیش در انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فنّاوری، با عنوانِ "خشونتهای منسوب به اسلام" به شرح اخلاقی آیات چالشیِ قرآن پرداختم و نتیجه گرفتم که هرگز نباید با کسانی که همکیشمان نیستند و جنگی با ما ندارند، سرِ جنگ و آزار رسانی داشت. در پایان جلسه، دوست ارجمندم محمد رفیعا یادآور شدند که چرا برای تکمیل بحث، به آیۀ ۸ سوره ممتحنه استناد نکردی که در آن، به صورت شفاف، ما را (نه تنها از حمله به غیر مسلمانانی که طالب جنگ نیستند باز میدارد بلکه) ترغیب به "نیکی کردن و عدلورزی" نسبت به آنها میکند؟
سخن ایشان درست و دقیق بود. این آیه در سال دهم هجری یعنی در بحبوحۀ جنگها و در واپسین ماههای نزول قرآن نازل گردید تا به مخاطبان تفهیم کند که: نکند حتی شرایط جنگی!، بهانه به دستتان دهد و تر و خشک را با هم بسوزانید!؛ ای مجاهدان راه خدا، نه تنها نباید گزندی به غیرِ جنگافروزان برسانید بلکه راه زندگی مسالمتآمیز و نیکی و عدالت را در مورد آنها در پیش گیرید.
این آیۀ تربیتی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی توسط خبرگان و مجتهدان، عیناً در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی جای گرفت:
«اصل چهاردهم- به حکم آیه شریفه "لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین" دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند».
قانون اساسی در عمل به این اصلِ قرآنی دو گروه را مخاطب قرار داده: یکی دولت و دیگری مردم مسلمان را؛
از این میان خوشبختانه مردم مسلمان نوشهر به وظیفۀ قرآنی و انسانی و قانونیِ خود عمل کردند زیرا
گروهی از مردم و کسبۀ این شهرستان (نوشهر) با نوشتنِ نامهای خطاب به فرماندار و دادستان نوشهر، به همین آیۀ جایگرفته در قانون اساسی استناد کردند و خواهان فکِپلمبِ مغازههای همشهریانِ بهاییشان (که گویا چند ماه پیش به خاطر ایام روزهداریشان مغازه را بسته بودند) شدند. این اقدامی برخاسته از شرف و انسانیت، و وجدانِ پاکی است که از درون به آنها نهیب میزند که: «همسایه و هممحلهای و همشهری و مغازۀ مجاورت، چند ماه است جلوی رزق و روزیشان به وسیلۀ ما مذهبیها گرفته شده! و فرزند و خانوادهشان با مشکل معیشت!! روبرو هستند؛ کجاست انصاف کجاست مروت کجاست عاطفه کجاست عاطفه کجاست عاطفه؟ این لقمه از گلوی ما پایین نمیرود در حالیکه همسایه و هممحلهای و همشهری و همصنف و همکارمان، هر روز به کرکرۀ بازنشدنی و پلمبشدۀ مغازهاشان مینگرند و دستِ خالی به خانه باز میگردند...».
مردم مسلمان نوشهر وظیفۀ خود را در عمل به اصلِ تماماً قرآنیِ قانون اساسی انجام دادند حالا نوبت دولت و حکومت است؛ امید که جا نمانند.
متن نامۀ مردم و کسبۀ شهرستان نوشهر:
Telegram.me/OfficeMasumiTehrani/123
بسمه تعالی
فرماندار محترم شهرستان نوشهر
رونوشت: دادستان محترم شهرستان نوشهر
احتراماً با عرض سلام و ارادت باستحضار میرسانیم طبق حکم آیه شریفه "لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین" و طبق اصل ۱۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد کلیه اقلیت های مذهبی رسمی و غیر رسمی مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی را رعایت نمایند. لذا اینجانبان کسبه و اهالی شهرستان نوشهر نسبت به بسته شدن محل کسب تعدادی از مغازه داران اقلیت مذهبی که مدت آن بیش از ۶ ماه میگذرد که این امر باعث بدبینی نسبت به شعائر اسلامی و رکود اقتصادی در سطح شهر می باشد و با توجه به قوانین و نظامنانه اصناف، ماده یک- آئیننامه اجرائی ماده ۲۸، هر واحد صنفی بعد از شش ماه پلمب بازگشایی می شود تا بررسی لازم انجام گیرد. لذا خواهشمند است به این امر رسیدگی لازم را عنایت فرمایید.
telegram.me/baznegari/150
.
.
Telegram
OfficeMasumiTehrani
⭕️ شهروندان غیربهایی شهرستان نوشهر درخواست فکپلمب محل کسب بهاییان این شهر را که بیش از ۶ ماه از پلمب آن میگذرد، دارند.
✅ @Sahamnewsorg
✅ @Sahamnewsorg
در نگاه سنّتی به اسلام؛
روزهنگیران را باید تازیانه زد و کُشت
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۳/۱۱
@baznegari
پس از استقرار جمهوری اسلامی، متولیان فقهیِ نظام درصدد پیاده کردن احکام فقهی در ایران برآمدند. اینان در بارۀ کسانی که اهل روزه گرفتن نیستند قائل به تعزیر و مجازاتاند و از همین روست که در آستانۀ ماه رمضان برخی مسئولان قضایی و دادستانهای مناطق به گوشزدِ مجازات میپردازند. عزم آنان در مجازات روزهنگیران، دقیقاً به خاطر همان تعهدی است که نسبت به پیادهسازی احکام فقهی دارند.
در اینجا بد نیست رأی عموم فقها در طول تاریخ در بارۀ ترک روزه را بدانیم تا پی ببریم متولیان فقهی نظام، فقط اندکی از آن قهر و غلظت و خون و جراحت و شلاق را به رُخ رعیّت میکشند و فعلاً شرایط را برای نمایش کامل آن فراهم نمیبینند چه، عموم فقها قائلاند که اگر کسی در ساعات روزهداری در محیط کار ، در پادگان ، در غذاخوری ، در محل کسب و کارش به هنگام تشنگی و یا در وقت ناهار آب بنوشد یا غذا بخورد باید او را به باد کتک گرفت و شلاق زد! و چنانچه در روزهای بعد دوباره احساس تشنگی و گرسنگی کرد و آب نوشید و غذایی خورد باید وی را در سومین یا چهارمین بار اعدام کرد. با این وصف، تصدیق خواهید کرد که اینک در دوران رأفت بسر میبریم چرا که اگر قرار باشد آن احکام فقهی به طور دقیق و کامل اجرا شود آغازش جراحتِ شلاق و فرجامش سینۀ گورستان است.
به متن سخن بزرگان فقه دقت کنید:
محقق حلی: «ويعزر من أفطر لا مستحلا ، مرة وثانية فإن عاد ثالثة قتل –المختصر النافع ص ۶۷» و « من أفطر " مستحلا " فهو مرتد ، إن كان ممن عرف قواعد الإسلام ، وإن اعتقد العصيان عزر فإن عاد عزر فإن عاد قتل في الثالثة وقيل في الرابعة – المعتبر ج ۲ ص ۶۸۱-».
علامه حلی: «من أفطر مستحلا ، وقد ولد على الفطرة فهو مرتد ولو لم يعرف قواعد الإسلام عرف ثم يعامل بعد ذلك بما يعامل به المولود على الفطرة. ولو اعتقد التحريم عزر ، فإن عاد عزر فإن عاد قتل في الثالثة وقيل: في الرابعة – تحریر الاحکام ج ۱ ص ۴۸۳-».
ملا احمد نراقی: « من أفطر عامدا في شهر رمضان فإن كان مستحلا فهو مرتد إن كان ممن عرف قواعد الاسلام وكان إفطاره بما علم تحريمه من الدين ضرورة ... وإن لم يكن مستحلا يعزر بما يراه الحاكم ، فإن عاد ثانيا عزر أيضا ، فإن عاد إليه ثالثا قتل فيها على المشهور بين الأصحاب –مستند الشیعه ج ۱۰ ص ۵۲۹-».
صاحب جواهر: « ومن أفطر في شهر رمضان عالما عامدا مستحلا فهو مرتد وإن لم يكن مستحلا عزر بخمسة وعشرين سوطا فإن عاد عزر ثانيا فإن عاد قتل في قول قوي والأحوط قتله في الرابعة –رسائل فقهیه ص ۱۶۸».
صاحب عروه: «من أفطر في شهر رمضان عالما عامدا إن كان مستحلا فهو مرتد بل وكذا إن لم يفطر ولكن كان مستحلا له ، وإن لم يكن مستحلا عزر بخمسة وعشرين سوطا فإن عاد بعد التعزير عزر ثانيا فإن عاد كذلك قتل في الثالثة والأحوط قتله في الرابعة –عروة الوثقی ج ۳ ص ۵۹۹-».
مطابق نقلهای بالا اگر کسی روزه را واجب بداند ولی عملاً تن به انجام آن ندهد را در بار اول و دوم تعزیر میکنند (۲۵ ضربه شلاق میزنند) و اگر باز روزه نگرفت، در بار سوم و حداکثر چهارم (اختلاف در فتوا) او را واجب القتل میدانند ولی اگر کسی روزه را واجب نداند (یعنی روزه را اساساً قبول نداشته باشد) در این صورت بدون طیِ هیچ مراحلی، مستقیماً اعدام میشود.
آیا وقت نقّادی خوانشِ قهرآمیز پیشینیان از اسلام فرا نرسیده؟ آیا ما ایرانیان تاوان برداشت تند ، حذفی ، ضدّ تربیتی و بیهنرِ گذشتگان از آیین پیامبر گرامی را باید بپردازیم؟ آیا در دین معرفیشده توسط نامبردگان هیچ جاذبیّتی میتوان یافت؟ آیا با خواندن این احکام، دلودماغی برای بهرهمندیهای معنوی باقی میماند؟ این چه حفظ ظواهر و شعائری است که ریزشِ بیشتر را دامن میزند؟
خوشبختانه یکی دو سال اخیر در برخی مراکز عمومی همچو مترو، با نصب پارتیشن، امکان نوشیدن آب فراهم شده است.
لطفاً آبسردکنها را نبندید مگر ما یزیدیم که آب را در این گرمای طاقتفرسا به روی اطفال ، پیران ، بیماران ، زنانِ معذور و ... میبندیم!؟.
telegram.me/baznegari/151
.
روزهنگیران را باید تازیانه زد و کُشت
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۳/۱۱
@baznegari
پس از استقرار جمهوری اسلامی، متولیان فقهیِ نظام درصدد پیاده کردن احکام فقهی در ایران برآمدند. اینان در بارۀ کسانی که اهل روزه گرفتن نیستند قائل به تعزیر و مجازاتاند و از همین روست که در آستانۀ ماه رمضان برخی مسئولان قضایی و دادستانهای مناطق به گوشزدِ مجازات میپردازند. عزم آنان در مجازات روزهنگیران، دقیقاً به خاطر همان تعهدی است که نسبت به پیادهسازی احکام فقهی دارند.
در اینجا بد نیست رأی عموم فقها در طول تاریخ در بارۀ ترک روزه را بدانیم تا پی ببریم متولیان فقهی نظام، فقط اندکی از آن قهر و غلظت و خون و جراحت و شلاق را به رُخ رعیّت میکشند و فعلاً شرایط را برای نمایش کامل آن فراهم نمیبینند چه، عموم فقها قائلاند که اگر کسی در ساعات روزهداری در محیط کار ، در پادگان ، در غذاخوری ، در محل کسب و کارش به هنگام تشنگی و یا در وقت ناهار آب بنوشد یا غذا بخورد باید او را به باد کتک گرفت و شلاق زد! و چنانچه در روزهای بعد دوباره احساس تشنگی و گرسنگی کرد و آب نوشید و غذایی خورد باید وی را در سومین یا چهارمین بار اعدام کرد. با این وصف، تصدیق خواهید کرد که اینک در دوران رأفت بسر میبریم چرا که اگر قرار باشد آن احکام فقهی به طور دقیق و کامل اجرا شود آغازش جراحتِ شلاق و فرجامش سینۀ گورستان است.
به متن سخن بزرگان فقه دقت کنید:
محقق حلی: «ويعزر من أفطر لا مستحلا ، مرة وثانية فإن عاد ثالثة قتل –المختصر النافع ص ۶۷» و « من أفطر " مستحلا " فهو مرتد ، إن كان ممن عرف قواعد الإسلام ، وإن اعتقد العصيان عزر فإن عاد عزر فإن عاد قتل في الثالثة وقيل في الرابعة – المعتبر ج ۲ ص ۶۸۱-».
علامه حلی: «من أفطر مستحلا ، وقد ولد على الفطرة فهو مرتد ولو لم يعرف قواعد الإسلام عرف ثم يعامل بعد ذلك بما يعامل به المولود على الفطرة. ولو اعتقد التحريم عزر ، فإن عاد عزر فإن عاد قتل في الثالثة وقيل: في الرابعة – تحریر الاحکام ج ۱ ص ۴۸۳-».
ملا احمد نراقی: « من أفطر عامدا في شهر رمضان فإن كان مستحلا فهو مرتد إن كان ممن عرف قواعد الاسلام وكان إفطاره بما علم تحريمه من الدين ضرورة ... وإن لم يكن مستحلا يعزر بما يراه الحاكم ، فإن عاد ثانيا عزر أيضا ، فإن عاد إليه ثالثا قتل فيها على المشهور بين الأصحاب –مستند الشیعه ج ۱۰ ص ۵۲۹-».
صاحب جواهر: « ومن أفطر في شهر رمضان عالما عامدا مستحلا فهو مرتد وإن لم يكن مستحلا عزر بخمسة وعشرين سوطا فإن عاد عزر ثانيا فإن عاد قتل في قول قوي والأحوط قتله في الرابعة –رسائل فقهیه ص ۱۶۸».
صاحب عروه: «من أفطر في شهر رمضان عالما عامدا إن كان مستحلا فهو مرتد بل وكذا إن لم يفطر ولكن كان مستحلا له ، وإن لم يكن مستحلا عزر بخمسة وعشرين سوطا فإن عاد بعد التعزير عزر ثانيا فإن عاد كذلك قتل في الثالثة والأحوط قتله في الرابعة –عروة الوثقی ج ۳ ص ۵۹۹-».
مطابق نقلهای بالا اگر کسی روزه را واجب بداند ولی عملاً تن به انجام آن ندهد را در بار اول و دوم تعزیر میکنند (۲۵ ضربه شلاق میزنند) و اگر باز روزه نگرفت، در بار سوم و حداکثر چهارم (اختلاف در فتوا) او را واجب القتل میدانند ولی اگر کسی روزه را واجب نداند (یعنی روزه را اساساً قبول نداشته باشد) در این صورت بدون طیِ هیچ مراحلی، مستقیماً اعدام میشود.
آیا وقت نقّادی خوانشِ قهرآمیز پیشینیان از اسلام فرا نرسیده؟ آیا ما ایرانیان تاوان برداشت تند ، حذفی ، ضدّ تربیتی و بیهنرِ گذشتگان از آیین پیامبر گرامی را باید بپردازیم؟ آیا در دین معرفیشده توسط نامبردگان هیچ جاذبیّتی میتوان یافت؟ آیا با خواندن این احکام، دلودماغی برای بهرهمندیهای معنوی باقی میماند؟ این چه حفظ ظواهر و شعائری است که ریزشِ بیشتر را دامن میزند؟
خوشبختانه یکی دو سال اخیر در برخی مراکز عمومی همچو مترو، با نصب پارتیشن، امکان نوشیدن آب فراهم شده است.
لطفاً آبسردکنها را نبندید مگر ما یزیدیم که آب را در این گرمای طاقتفرسا به روی اطفال ، پیران ، بیماران ، زنانِ معذور و ... میبندیم!؟.
telegram.me/baznegari/151
.
Telegram
کانال بازنگری
در نگاه سنّتی به اسلام؛
روزهنگیران را باید تازیانه زد و کُشت
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۳/۱۱
@baznegari
پس از استقرار جمهوری اسلامی، متولیان فقهیِ نظام درصدد پیاده کردن احکام فقهی در ایران برآمدند. اینان در بارۀ کسانی که اهل روزه گرفتن نیستند قائل به تعزیر و مجازاتاند…
روزهنگیران را باید تازیانه زد و کُشت
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۳/۱۱
@baznegari
پس از استقرار جمهوری اسلامی، متولیان فقهیِ نظام درصدد پیاده کردن احکام فقهی در ایران برآمدند. اینان در بارۀ کسانی که اهل روزه گرفتن نیستند قائل به تعزیر و مجازاتاند…
تعارض سنگسار با "اساس هدایت" و "مجوّزهای قتل":
«هدف اسلام بازداشتن مردم از منکرات و اعمال زشت بوده است و نه کشتن آنان به دلیل ارتکاب اعمال منکر. کشتن انسانها به دلیل ارتکاب عمل زشت با اصل هدایت منافات دارد».
زنا در قرآن، در ردیف فحشا و کار زشت است و با جنایات (قتل و افساد فی الارض) تفاوت دارد.
اگر مرتکب عمل زشت را باید کشت در این صورت اصل اساسیِ هدایت و اصلاح به چه کار میآید؟ آیا آن کیفر، اعلام تعطیلیِ این اصل قرآنی نمیباشد؟ آیا معدومساختنِ زانی، پاککردن صورت مسئله و ناشی از فقدان برنامۀ ارشادی و اصلاحی نیست و به تضعیف اصل هدایت (که تلاشی قرآنی برای حلّ مسائل است) نمیانجامد.
نیز اگر این قتل از راه سنگسار باشد موجب تعطیلی اخلاق نیست؟
اگر حکم مرتکب زنا را به آیات "هُدیً للنّاس" و "یزکّیهم و یعلّمهم" عرضه کنیم آیا از این نوع آیات میتوان به اعدام و قتل ،آنهم به روش سنگسار، رسید؟
اگر حکم زانی را از سنّت استفتا کنیم در این صورت آیا با توجه به آیۀ «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظالقلب لانفضوّا من حولک» ،که نفی سنگدلی از حضرت(ص) و اثبات نرمخوییِ وی است، میتوان به سنگسارِ سنگدلانه آنهم در قبال "پیروانِ" خطاکار رسید؟
انتخاب روش سنگسار با کجای آیۀ لعلی خُلُقٍ عظیم (بویژه که خود فرمود: بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق) همسویی دارد؟
آیا اجرای سنگسار به هدایتِ رجمکننده میانجامد یا به قساوت و سنگدلیاش؟ آیا قساوت از طایفۀ نور و هدایت است یا از قبیلۀ تباهی و ظلمت؟ تداومِ پرتاب سنگ به سر و صورت و اندامِ کسی که ضجّه میزند و فوّارۀ خون از وی جاری است، ضامن چه بخش از تربیت و رشدِ رجمکننده میباشد؟
قرآن در قبال اعمال زشت (فحشا ، منکر و سیئات) دستور به پرهیز از آن میدهد و نه حکم به قتلِ مرتکبش؛ این در حالی است که در مورد جنایات (قتل نفس و افساد فی الارض) حق مقابله به مثل و در نتیجه نابودی قاتل و مفسد فی الارض را رد نمیکند که این به روشنی، گواه تفاوتِ نگاه قرآن در مقولههای "عمل زشت" و "جنایت" است: «ولا تقربوا الزنا إنه كان فاحشة وساء سبيلاً * ولا تقتلوا النفس التي حرم الله إلا بالحق ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطاناً فلا يسرف في القتل إنه كان منصوراً» [و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بدراهی است * و نفسی را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید، و هر کس مظلوم کشته شود به سرپرست وی قدرتی دادهایم، پس (او) نباید در قتل زیادهروی کند زیرا او (از طرف شرع) یاری شده است -سورۀ اسراء آیۀ ۳۲و۳۳-] .
چنانکه ملاحظه شد تفاوت نگاه قرآن، به خوبی از مقایسۀ دو آیۀ فوق (که یکی در مورد زنا و دیگری در مورد قتل نفس است) بدست میآید.
در این راستا همچنین میتوان آیات کیفر زنا (حبس خانگی ، ایذاء ، قهر و تنبیه ، جَلد ، انقضاء عدّه) را با آیۀ ۳۳ سوره مائده (جواز قتل محارب و مفسد فی الارض) مقایسه نمود: «إنما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الأرض فسادا أنيقتلوا أو يصلبوا أو تقطع أيديهم و أرجلهم من خلاف أو ينفوا من الأرض ذلك لهم خزي في الدنيا ولهم في الآخرة عذاب عظيم * إلا الذين تابوا من قبل أنتقدروا عليهم فاعلموا أن الله غفور رحيم»
اساساً مجوّز قتل در فرهنگ قرآن (علاوه بر اوقات جنگ که امری طبیعی است) محدود به همین دو موردِ "قتل نفس (قصاص)" و "افساد فی الارض (غارت و راهزنی و کشتار)" میشود و در نتیجه جایی برای قتل زانی باقی نمیماند: «من أجل ذلك كتبنا على بنيإسرائيل أنه من قتل نفساً بغير نفس أو فساد في الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً ومن أحياها فكأنما أحيا الناس جميعاً ولقد جاءتهم رسلنا بالبينات ثم إن كثيراً منهم بعد ذلك في الأرض لمسرفون».
چه بسا از آیۀ اخیر بتوان نتیجه گرفت که خبری از قتلوسنگسارِ زانی، حتّی در توراتِ اصیل نبوده و در این راستا در صورت دلالت متن، میتوان به آیۀ "خُذ بیدک ضغثاً فاضرب به" (که در دلیل ۱۵ آوردم و به نحوۀ مجازات همسر حضرت ایّوب تفسیر شد) نیز استناد کرد.
چنانکه گفتم برنامۀ قرآن در "پرهیز از فحشا و عدم جواز قتلِ مرتکب" نشان از آن دارد که این کتاب آسمانی در مقولۀ منکرات ، فحشا و سیئات به هدایت و تغییر انسان و تداوم حیاتش میاندیشد و نه جواز حذف وی. به عبارت دیگر قرآن در مواجهه با فحشا و منکر خواهان زدودنِ فعل (و اصلاح و تغییر فرد) است و نه نابودیِ فاعل!
بنابراین با قتلوسنگسارِ مرتکب عمل زشتِ زنا، به این تعارضات با قرآن میرسیم:
الف) نادیدهگرفتن هدایت و اصلاح
ب) سرکوب اخلاق
ج) نادیده گرفتن ظرفیت تغییر و اصلاح در انسان
د) تخریب هدایت در رجمکننده.
به همین دلایل نمیتوان قتلوسنگسار را در راستای قرآن و در نتیجه، کیفر عمل زشت زنا دانست.
(نسخ سنگسار توسط اسلام، امیر ترکاشوند، ص ۱۹۰ تا ۱۹۳ دلیل ۲۰).
Telegram.me/baznegari/152
دانلود کتاب:
Telegram.me/baznegari/6
«هدف اسلام بازداشتن مردم از منکرات و اعمال زشت بوده است و نه کشتن آنان به دلیل ارتکاب اعمال منکر. کشتن انسانها به دلیل ارتکاب عمل زشت با اصل هدایت منافات دارد».
زنا در قرآن، در ردیف فحشا و کار زشت است و با جنایات (قتل و افساد فی الارض) تفاوت دارد.
اگر مرتکب عمل زشت را باید کشت در این صورت اصل اساسیِ هدایت و اصلاح به چه کار میآید؟ آیا آن کیفر، اعلام تعطیلیِ این اصل قرآنی نمیباشد؟ آیا معدومساختنِ زانی، پاککردن صورت مسئله و ناشی از فقدان برنامۀ ارشادی و اصلاحی نیست و به تضعیف اصل هدایت (که تلاشی قرآنی برای حلّ مسائل است) نمیانجامد.
نیز اگر این قتل از راه سنگسار باشد موجب تعطیلی اخلاق نیست؟
اگر حکم مرتکب زنا را به آیات "هُدیً للنّاس" و "یزکّیهم و یعلّمهم" عرضه کنیم آیا از این نوع آیات میتوان به اعدام و قتل ،آنهم به روش سنگسار، رسید؟
اگر حکم زانی را از سنّت استفتا کنیم در این صورت آیا با توجه به آیۀ «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظالقلب لانفضوّا من حولک» ،که نفی سنگدلی از حضرت(ص) و اثبات نرمخوییِ وی است، میتوان به سنگسارِ سنگدلانه آنهم در قبال "پیروانِ" خطاکار رسید؟
انتخاب روش سنگسار با کجای آیۀ لعلی خُلُقٍ عظیم (بویژه که خود فرمود: بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق) همسویی دارد؟
آیا اجرای سنگسار به هدایتِ رجمکننده میانجامد یا به قساوت و سنگدلیاش؟ آیا قساوت از طایفۀ نور و هدایت است یا از قبیلۀ تباهی و ظلمت؟ تداومِ پرتاب سنگ به سر و صورت و اندامِ کسی که ضجّه میزند و فوّارۀ خون از وی جاری است، ضامن چه بخش از تربیت و رشدِ رجمکننده میباشد؟
قرآن در قبال اعمال زشت (فحشا ، منکر و سیئات) دستور به پرهیز از آن میدهد و نه حکم به قتلِ مرتکبش؛ این در حالی است که در مورد جنایات (قتل نفس و افساد فی الارض) حق مقابله به مثل و در نتیجه نابودی قاتل و مفسد فی الارض را رد نمیکند که این به روشنی، گواه تفاوتِ نگاه قرآن در مقولههای "عمل زشت" و "جنایت" است: «ولا تقربوا الزنا إنه كان فاحشة وساء سبيلاً * ولا تقتلوا النفس التي حرم الله إلا بالحق ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطاناً فلا يسرف في القتل إنه كان منصوراً» [و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بدراهی است * و نفسی را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید، و هر کس مظلوم کشته شود به سرپرست وی قدرتی دادهایم، پس (او) نباید در قتل زیادهروی کند زیرا او (از طرف شرع) یاری شده است -سورۀ اسراء آیۀ ۳۲و۳۳-] .
چنانکه ملاحظه شد تفاوت نگاه قرآن، به خوبی از مقایسۀ دو آیۀ فوق (که یکی در مورد زنا و دیگری در مورد قتل نفس است) بدست میآید.
در این راستا همچنین میتوان آیات کیفر زنا (حبس خانگی ، ایذاء ، قهر و تنبیه ، جَلد ، انقضاء عدّه) را با آیۀ ۳۳ سوره مائده (جواز قتل محارب و مفسد فی الارض) مقایسه نمود: «إنما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الأرض فسادا أنيقتلوا أو يصلبوا أو تقطع أيديهم و أرجلهم من خلاف أو ينفوا من الأرض ذلك لهم خزي في الدنيا ولهم في الآخرة عذاب عظيم * إلا الذين تابوا من قبل أنتقدروا عليهم فاعلموا أن الله غفور رحيم»
اساساً مجوّز قتل در فرهنگ قرآن (علاوه بر اوقات جنگ که امری طبیعی است) محدود به همین دو موردِ "قتل نفس (قصاص)" و "افساد فی الارض (غارت و راهزنی و کشتار)" میشود و در نتیجه جایی برای قتل زانی باقی نمیماند: «من أجل ذلك كتبنا على بنيإسرائيل أنه من قتل نفساً بغير نفس أو فساد في الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً ومن أحياها فكأنما أحيا الناس جميعاً ولقد جاءتهم رسلنا بالبينات ثم إن كثيراً منهم بعد ذلك في الأرض لمسرفون».
چه بسا از آیۀ اخیر بتوان نتیجه گرفت که خبری از قتلوسنگسارِ زانی، حتّی در توراتِ اصیل نبوده و در این راستا در صورت دلالت متن، میتوان به آیۀ "خُذ بیدک ضغثاً فاضرب به" (که در دلیل ۱۵ آوردم و به نحوۀ مجازات همسر حضرت ایّوب تفسیر شد) نیز استناد کرد.
چنانکه گفتم برنامۀ قرآن در "پرهیز از فحشا و عدم جواز قتلِ مرتکب" نشان از آن دارد که این کتاب آسمانی در مقولۀ منکرات ، فحشا و سیئات به هدایت و تغییر انسان و تداوم حیاتش میاندیشد و نه جواز حذف وی. به عبارت دیگر قرآن در مواجهه با فحشا و منکر خواهان زدودنِ فعل (و اصلاح و تغییر فرد) است و نه نابودیِ فاعل!
بنابراین با قتلوسنگسارِ مرتکب عمل زشتِ زنا، به این تعارضات با قرآن میرسیم:
الف) نادیدهگرفتن هدایت و اصلاح
ب) سرکوب اخلاق
ج) نادیده گرفتن ظرفیت تغییر و اصلاح در انسان
د) تخریب هدایت در رجمکننده.
به همین دلایل نمیتوان قتلوسنگسار را در راستای قرآن و در نتیجه، کیفر عمل زشت زنا دانست.
(نسخ سنگسار توسط اسلام، امیر ترکاشوند، ص ۱۹۰ تا ۱۹۳ دلیل ۲۰).
Telegram.me/baznegari/152
دانلود کتاب:
Telegram.me/baznegari/6
Telegram
کانال بازنگری
تعارض سنگسار با "اساس هدایت" و "مجوّزهای قتل":
«هدف اسلام بازداشتن مردم از منکرات و اعمال زشت بوده است و نه کشتن آنان به دلیل ارتکاب اعمال منکر. کشتن انسانها به دلیل ارتکاب عمل زشت با اصل هدایت منافات دارد».
زنا در قرآن، در ردیف فحشا و کار زشت است و با…
«هدف اسلام بازداشتن مردم از منکرات و اعمال زشت بوده است و نه کشتن آنان به دلیل ارتکاب اعمال منکر. کشتن انسانها به دلیل ارتکاب عمل زشت با اصل هدایت منافات دارد».
زنا در قرآن، در ردیف فحشا و کار زشت است و با…
رسولخدا (ص)
[در واکنش به وجود احادیث ساختگی، و برای تمییز میان حدیث درست و جعلی، از جمله چنین]
گفت:
اگر سخنی از من شنیدید که
✅دلتان گواه بود
✅پوست و مویتان به آن نرم شد
✅حسّ نزدیکبودن بدان پیدا کردید
👈🏿پس من سزاوارتر از شما به آنم؛
و اگر سخنی از من شنیدید که
✅دلتان راه نمیداد
✅پوست و مویتان از آن سخن بیزاری میجست
✅احساس دوری از آن داشتید
👈🏿پس خودِ من از شما نسبت به آن دورترم.
قال رسولالله إذا سمعتم الحدیث عنی تعرفه قلوبكم وتلین له أشعارکم وأبشارکم وترون أنه منكم قريب، فأنا أولاکم به وإذا سمعتم الحديث عنی تنکره قلوبكم وتنفر منه أشعاركم وأبشاركم وترون أنه منكم بعيد، فأنا أبعدکم منه (الطبقات الكبرى محمدبنسعد ج ۱ ص ۳۸۸-۳۸۷).
https://www.facebook.com/baznegari/posts/1382437878514623
کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۳۹۶/۰۴/۰۸
T.me/baznegari/154
.
.
[در واکنش به وجود احادیث ساختگی، و برای تمییز میان حدیث درست و جعلی، از جمله چنین]
گفت:
اگر سخنی از من شنیدید که
✅دلتان گواه بود
✅پوست و مویتان به آن نرم شد
✅حسّ نزدیکبودن بدان پیدا کردید
👈🏿پس من سزاوارتر از شما به آنم؛
و اگر سخنی از من شنیدید که
✅دلتان راه نمیداد
✅پوست و مویتان از آن سخن بیزاری میجست
✅احساس دوری از آن داشتید
👈🏿پس خودِ من از شما نسبت به آن دورترم.
قال رسولالله إذا سمعتم الحدیث عنی تعرفه قلوبكم وتلین له أشعارکم وأبشارکم وترون أنه منكم قريب، فأنا أولاکم به وإذا سمعتم الحديث عنی تنکره قلوبكم وتنفر منه أشعاركم وأبشاركم وترون أنه منكم بعيد، فأنا أبعدکم منه (الطبقات الكبرى محمدبنسعد ج ۱ ص ۳۸۸-۳۸۷).
https://www.facebook.com/baznegari/posts/1382437878514623
کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۳۹۶/۰۴/۰۸
T.me/baznegari/154
.
.
Facebook
Amir Torkashvand
رسولخدا (ص) [در واکنش به وجود احادیث ساختگی، و برای تمییز میان حدیث درست و جعلی، از جمله چنین] گفت: اگر سخنی از من شنیدید که ✅دلتان گواه بود ✅پوست و مویتان به آن نرم شد ✅حسّ نزدیکبودن بدان پیدا...
آیا زنان پنجاه سال به بالا میتوانند روسری را بردارند؟
(بر اساس دیدگاه سنتی)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۶/۴/۳۰
ساعاتی پیش در یکی از محلههای بلوار ارتش (شمال شرق تهران) پیرزنی ۷۵ - ۸۰ ساله را دیدم که آرام از عرض خیابان رد شد. تمام بدن این مادر پوشیده بود ولی روسری نداشت و موهای حنایی رنگش در زیر تابش آفتاب ظهر تیرماه قرار داشت. گویا روسریاش بر طرفین شانههایش سوار بود. من خرید خود از فروشگاه محل را انجام دادم و در بازگشت، وی را دیدم که منتظر تاکسی ایستاده و پس از اینکه به خودروی من اشاره کرد ایستادم تا او را به مقصد برسانم. پس از سیصد - چهارصد متر کنار ایستگاه اتوبوس تجریش پیاده شد و با دستهای کند و سالخوردهاش درصدد پرداخت کرایه بود که توضیح دادم تاکسی و مسافربر نیستم و او نیز گفت: «خدا عوض خیر بهتون بده».
قرآن در آیه ۶۰ سوره نور میگوید:
زنان قواعد که امید و آرزوی نکاح ندارند درصورتیکه زینتنمایی نکنند گناهی بر آنها نیست جامه/ثیاب خود را بردارند و اگر خود را بپوشانند بهتر است. خداوند شنوای داناست: والقواعد من النساء اللاتی لا یرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و ان یستعففن خیر لهن والله سمیع علیم.
درباره این معافیت دو چیز هست که باید روشن شود: یکی روشنگری در مورد سن و سال زنان معاف و دیگر اینکه چه جامهای مشمول معافیت شده است و خلاصه اینکه مطابق تفسیر فقها، زنان در چه سن و سالی از پوشیدن چه چیزی معاف شدهاند؟ و اینک شرح کوتاه هر دو مطلب:
الف- القواعد من النساء:
علما در این باره که آیه به چه گروهی از زنان و به چه مقطعی از زندگی زنان پرداخته، اینگونه پاسخ میدهند:
برخی گویند مراد از القواعد من النساء زنان یائسهاند (قعدن عن المحیض) و آن را در پنجاه سالگی زنان میدانند.
برخی اقوال مراد از آیه را زنان پیر و سالخورده میدانند.
برخی نیز هر دو احتمال بالا را با هم ذکر کردهاند.
اگر بپذیریم که دوران سالخوردگی در عصر نزول، زودتر از اکنون و همزمان با آغاز یائسگی بوده، در این صورت چه بسا ذکر دو احتمال متفاوت بالا به همین همزمانی برگردد.
ب- ان یضعن ثیابهن:
فقها همچنین در این باره که عبارت ان یضعن ثیابهن اشاره به برداشتن چه لباسی دارد اقوال مختلفی آوردهاند:
بسیاری معتقدند مراد آیه برداشتن خمار/روسری است.
برخی دیگر از جلباب سخن به میان آوردهاند.
گمانم برخی نیز هر دو را ذکر کرده اند (متاسفانه به علت جابجایی منزل و اثاثکشی به منابع و جزواتم دسترسی ندارم).
نتیجه:
بنابراین دست کم اکثر فقهای سنتی قائلاند که زنان یائسه و پنجاه سال به بالا (یا زنان پیر) میتوانند روسری را بردارند اگرچه به استناد بند پایانی آیه (و ان یستعففن خیر لهن) نگهداشتن روسری را بهتر میدانند.
Telegram.me/baznegari/155
.
.
(بر اساس دیدگاه سنتی)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۶/۴/۳۰
ساعاتی پیش در یکی از محلههای بلوار ارتش (شمال شرق تهران) پیرزنی ۷۵ - ۸۰ ساله را دیدم که آرام از عرض خیابان رد شد. تمام بدن این مادر پوشیده بود ولی روسری نداشت و موهای حنایی رنگش در زیر تابش آفتاب ظهر تیرماه قرار داشت. گویا روسریاش بر طرفین شانههایش سوار بود. من خرید خود از فروشگاه محل را انجام دادم و در بازگشت، وی را دیدم که منتظر تاکسی ایستاده و پس از اینکه به خودروی من اشاره کرد ایستادم تا او را به مقصد برسانم. پس از سیصد - چهارصد متر کنار ایستگاه اتوبوس تجریش پیاده شد و با دستهای کند و سالخوردهاش درصدد پرداخت کرایه بود که توضیح دادم تاکسی و مسافربر نیستم و او نیز گفت: «خدا عوض خیر بهتون بده».
قرآن در آیه ۶۰ سوره نور میگوید:
زنان قواعد که امید و آرزوی نکاح ندارند درصورتیکه زینتنمایی نکنند گناهی بر آنها نیست جامه/ثیاب خود را بردارند و اگر خود را بپوشانند بهتر است. خداوند شنوای داناست: والقواعد من النساء اللاتی لا یرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و ان یستعففن خیر لهن والله سمیع علیم.
درباره این معافیت دو چیز هست که باید روشن شود: یکی روشنگری در مورد سن و سال زنان معاف و دیگر اینکه چه جامهای مشمول معافیت شده است و خلاصه اینکه مطابق تفسیر فقها، زنان در چه سن و سالی از پوشیدن چه چیزی معاف شدهاند؟ و اینک شرح کوتاه هر دو مطلب:
الف- القواعد من النساء:
علما در این باره که آیه به چه گروهی از زنان و به چه مقطعی از زندگی زنان پرداخته، اینگونه پاسخ میدهند:
برخی گویند مراد از القواعد من النساء زنان یائسهاند (قعدن عن المحیض) و آن را در پنجاه سالگی زنان میدانند.
برخی اقوال مراد از آیه را زنان پیر و سالخورده میدانند.
برخی نیز هر دو احتمال بالا را با هم ذکر کردهاند.
اگر بپذیریم که دوران سالخوردگی در عصر نزول، زودتر از اکنون و همزمان با آغاز یائسگی بوده، در این صورت چه بسا ذکر دو احتمال متفاوت بالا به همین همزمانی برگردد.
ب- ان یضعن ثیابهن:
فقها همچنین در این باره که عبارت ان یضعن ثیابهن اشاره به برداشتن چه لباسی دارد اقوال مختلفی آوردهاند:
بسیاری معتقدند مراد آیه برداشتن خمار/روسری است.
برخی دیگر از جلباب سخن به میان آوردهاند.
گمانم برخی نیز هر دو را ذکر کرده اند (متاسفانه به علت جابجایی منزل و اثاثکشی به منابع و جزواتم دسترسی ندارم).
نتیجه:
بنابراین دست کم اکثر فقهای سنتی قائلاند که زنان یائسه و پنجاه سال به بالا (یا زنان پیر) میتوانند روسری را بردارند اگرچه به استناد بند پایانی آیه (و ان یستعففن خیر لهن) نگهداشتن روسری را بهتر میدانند.
Telegram.me/baznegari/155
.
.
Telegram
کانال بازنگری
آیا زنان پنجاه سال به بالا میتوانند روسری را بردارند؟
(بر اساس دیدگاه سنتی)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۶/۴/۳۰
ساعاتی پیش در یکی از محلههای بلوار ارتش (شمال شرق تهران) پیرزنی ۷۵ - ۸۰ ساله را دیدم که آرام از عرض خیابان رد شد. تمام بدن این مادر پوشیده بود ولی روسری…
(بر اساس دیدگاه سنتی)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۶/۴/۳۰
ساعاتی پیش در یکی از محلههای بلوار ارتش (شمال شرق تهران) پیرزنی ۷۵ - ۸۰ ساله را دیدم که آرام از عرض خیابان رد شد. تمام بدن این مادر پوشیده بود ولی روسری…
خروج زن از کشور بدون اذن شوهر با شرع اسلام در تضاد است!؟
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۶
رئیس بسیج جامعه زنان با اشاره به اینکه مجوز خروج زن از کشور بدون اذن همسر با شرع اسلام در تضاد است، گفت: اين از قوانینی است که اسلام براي تحکیم پایه های زندگی قرار داده است:
http://banounews.ir/Fa/News/6909
سخن این خواهرمان بر اساس نگاه سنتی به اسلام کاملا درست و بلکه بسیار حداقلی است زیرا در قرائت سنتی و مطابق رای عموم علما و فقها در طول تاریخ نه فقط خروج از مرزهای کشور بلکه اساسا حق ندارند بی اذن شوهر پا از درگاه خانه بیرون گذارند!.
حتی امام خمینی نیز تا هنگامی که آرای فقهی خود را فقط از قرائت سنتی اخذ میکرد همین نظرها را در باره زنان داشت و از جمله در اولین نامه اعتراضی خود خطاب به محمدرضا شاه پهلوی در ۱۷ مهر سال ۱۳۴۱ از اینکه به زنان حق رای دادن!! اعطا شده بود شدیدا گلایه کرد و آن را مخالف مسلمات اسلامی دانست:
(بسم الله الرحمن الرحیم حضور مبارک اعلیحضرت همایونی پس از اهدای تحیت و دعا، به طوری که در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، «اسلام» را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأی داده است. و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود. الداعی: روح الله الموسوی):
http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=1&page=78
اما همو هنگامی که در جریان انقلاب اسلامی از لاک فقه سنتی بیرون آمد تمام زنان را به کف خیابانها کشانید به طوری که از برکات تداوم این نگاه، یکی همین است که امروزه درصد قبولی دختران از پسران در دانشگاهها بیشتر شده و به مشاغل متعدد وارد گشته و اینک مناقشه بر سر وزیر و استاندار و رئیس جمهور شدنشان است.
شاید کمتر کسی بداند که در ته نگاه سنتی به اسلام، زنان محکوم به حبس دائم در خانهاند و حتی اجازۀ خرید روزانه ، رفتن به مسجد ، دیدار بستگان و ... را ندارند و تعبیر صندوقخانه و پردهنشینی در همین فضا شکل گرفته بود و در همین راستا سابقا برخی مردان متشرع!؟ به خود اجازه می دادند درب منزل را به روی همسرشان قفل کنند تا دستور فقه را محقق کنند و خیال خودشان را راحت؛ این در حالی است که قرآن مجازات حبس خانگی را سزای زنان فاحشه اعلام کرد!!: واللاتی یاتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفیهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا (سوره نساء آیه ۱۵).
بر این اساس معلوم نیست چرا علمای اسلام عموم زنان معصوم را در عداد مرتکبان فحشا درآوردند؟
البته نه فقط زنان بلکه شوهران و دیگر اعضای خانواده نیز برای کارهای مهم و از جمله سفر خارج با یکدیگر مشورت کرده و هماهنگی به عمل می آورند به ویژه زنان که در دوران گذار نیاز بیشتری به مشورت ،هماهنگی و کسب تجارب دارند.
لطفا پای انقلاب اسلامی را در باتلاق آراء قدما فرو نکنید که نگاه جنسی و کالاییشان به جنس زن، گوش فلک را کر کرده است.
Telegram.me/baznegari/156
.
.
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۶
رئیس بسیج جامعه زنان با اشاره به اینکه مجوز خروج زن از کشور بدون اذن همسر با شرع اسلام در تضاد است، گفت: اين از قوانینی است که اسلام براي تحکیم پایه های زندگی قرار داده است:
http://banounews.ir/Fa/News/6909
سخن این خواهرمان بر اساس نگاه سنتی به اسلام کاملا درست و بلکه بسیار حداقلی است زیرا در قرائت سنتی و مطابق رای عموم علما و فقها در طول تاریخ نه فقط خروج از مرزهای کشور بلکه اساسا حق ندارند بی اذن شوهر پا از درگاه خانه بیرون گذارند!.
حتی امام خمینی نیز تا هنگامی که آرای فقهی خود را فقط از قرائت سنتی اخذ میکرد همین نظرها را در باره زنان داشت و از جمله در اولین نامه اعتراضی خود خطاب به محمدرضا شاه پهلوی در ۱۷ مهر سال ۱۳۴۱ از اینکه به زنان حق رای دادن!! اعطا شده بود شدیدا گلایه کرد و آن را مخالف مسلمات اسلامی دانست:
(بسم الله الرحمن الرحیم حضور مبارک اعلیحضرت همایونی پس از اهدای تحیت و دعا، به طوری که در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، «اسلام» را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأی داده است. و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود. الداعی: روح الله الموسوی):
http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=1&page=78
اما همو هنگامی که در جریان انقلاب اسلامی از لاک فقه سنتی بیرون آمد تمام زنان را به کف خیابانها کشانید به طوری که از برکات تداوم این نگاه، یکی همین است که امروزه درصد قبولی دختران از پسران در دانشگاهها بیشتر شده و به مشاغل متعدد وارد گشته و اینک مناقشه بر سر وزیر و استاندار و رئیس جمهور شدنشان است.
شاید کمتر کسی بداند که در ته نگاه سنتی به اسلام، زنان محکوم به حبس دائم در خانهاند و حتی اجازۀ خرید روزانه ، رفتن به مسجد ، دیدار بستگان و ... را ندارند و تعبیر صندوقخانه و پردهنشینی در همین فضا شکل گرفته بود و در همین راستا سابقا برخی مردان متشرع!؟ به خود اجازه می دادند درب منزل را به روی همسرشان قفل کنند تا دستور فقه را محقق کنند و خیال خودشان را راحت؛ این در حالی است که قرآن مجازات حبس خانگی را سزای زنان فاحشه اعلام کرد!!: واللاتی یاتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفیهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا (سوره نساء آیه ۱۵).
بر این اساس معلوم نیست چرا علمای اسلام عموم زنان معصوم را در عداد مرتکبان فحشا درآوردند؟
البته نه فقط زنان بلکه شوهران و دیگر اعضای خانواده نیز برای کارهای مهم و از جمله سفر خارج با یکدیگر مشورت کرده و هماهنگی به عمل می آورند به ویژه زنان که در دوران گذار نیاز بیشتری به مشورت ،هماهنگی و کسب تجارب دارند.
لطفا پای انقلاب اسلامی را در باتلاق آراء قدما فرو نکنید که نگاه جنسی و کالاییشان به جنس زن، گوش فلک را کر کرده است.
Telegram.me/baznegari/156
.
.
سوگند که تو هیچگاه نیم نشدهای
و
سوگند که خورشیدت با نماز قضاشدۀ کسی، شبوروز را جابجا نکرده
telegram.me/baznegari/157
ر.ک: آیا پیامبر شقّالقمر کرد؟ "اینجا"
و
سوگند که خورشیدت با نماز قضاشدۀ کسی، شبوروز را جابجا نکرده
telegram.me/baznegari/157
ر.ک: آیا پیامبر شقّالقمر کرد؟ "اینجا"
تغییر خوی مؤمنان
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۲۵
@baznegari
اگر خبر رسد که در فلان گوشهی جهان مفتیای حکم قتل مسلمانانی که در نماز جماعت شرکت نمیکنند را صادر کرده و نمازگزاران را با سخنرانیهایش تحریک میکند که حکم را به اجرا درآورند، چه احساسی به شما افراد مذهبی، مسجدی، روحانیان و مراجع دست میدهد؟ بیگمان از آن بیزاری جسته و نسبت به آن احساس منفی خواهید داشت؛ امتحانش ساده است هماینک خبری در همین باره مربوط به سال گذشته را (از سایت مرکز رسیدگی به امور مساجد) بخوانید و احساس خود را به دست آورید:
«پلیس سوئیس امام جماعت مسجدی را در نزدیکی شهر زوریخ به اتهام تحریک به خشونت و جنایت و کشتن مسلمانانی که در مراسم نماز جماعت شرکت نمی کنند، بازداشت کرد. به گزارش پایگاه تخصصی مسجد به نقل از پایگاه خبری الیومالسابع، طبق اعلام رسانههای محلی زوریخ این امام جماعت با ملیت اتیوپیایی در مسجد النور به تحریک به خشونت بازداشت شده است. دادستانی زوریخ با صدور بیانیهای اعلام کرد، این پیش نماز با عناصر افراطی در ارتباط بوده است و شماری از جوانانی که به صورت منظم با وی ارتباط داشتهاند، به گروه تروریستی داعش در سوریه و عراق پیوستهاند. طبق بیانیه دادستانی، این روحانی در مراسم ۲۱ اکتبر گذشته، خواستار قتل مسلمانانی شده که در نماز جماعت این مسجد شرکت نمیکنند ... - ۱۴ آبان ۱۳۹۵-»:
http://markaz.masjed.ir/fa/newsagency/27065
اما بد نیست بدانیم همان افراد مذهبی و مسجدی و طلبه و فقیهِ طراز اول، تا همین چند دهه پیش (و بلکه نزدیکتر) هنگام تعلیم و تعلمِ این دست مطالب در متون حوزوی و یا پای منابر، و از جمله هنگام رسیدن به احکام ترک نماز و جماعت، که اتفاقاً با حکم امام جماعت اتیوپیاییِ زوریخ مطابقت دارد!!! دچار هیچ احساس منفیای نمیشدند و حتی پرسش و إنقلت و چالشی هم به ذهنشان خطور نمیکرد و یعنی انگار آب از آب تکان نمیخورد. شاید اگر طلاب و مدرسان و پامنبریها میدانستند ممکن است این مجازاتها در این طرف و آن طرف اجرایی شود چه بسا عواطف و ملاکیّت اخلاقشان زودتر گُل میکرد. به این بخشِ مربوطه از کتاب عروةالوثقی (که بیش از یک قرن دمِدستیترین کتاب حوزوی است) بنگرید که چگونه همدلانه و دستودلبازانه روایات آتشزدنِ خانهی تارکین نماز جماعت (که از ساحت معصومین به دور است) را ،بیهیچ بررسی سندی و متنی!، نقل کرده:
«وجايز نيست ترك نماز جماعت بسبب اعراض از آن يا استخفاف بآن ودر خبر است كه نيست نماز براى كسيكه نماز خود را بدون علت در مسجد نخواند وغيبت ندارد كسيكه در خانه خود نماز بخواند واعراض كند از جماعت ما وكسيكه اعراض از جماعت مسلمين كند غيبت او بر مسلمانان واجب است وعدالت او ما بين مسلمين ساقط میشود ودورى كردن از او واجب است و اگر او را نزد امام مسلمين برند بايد انذارش كند و او را بترساند پس هرگاه حاضر جماعت مسلمين شد كه هيچ والا خانه او را بسوزاند ودر خبر ديگر است كه بحضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام خبر دادند كه قومى در مسجد بجماعت حاضر نمیشوند پس آن بزرگوار خطبه خواندند وفرمودند قومى كه در مساجد ما با ما بجماعت حاضر نمیشوند بايد با ما نخورند و نياشامند مشورت با ما نكنند وتزويج با ماها نكنند يا آنكه حاضر شوند با ما در نماز جماعت ونزديك است كه من خانههاى ايشان را آتش زنم وبسوزانم يا آنكه از عمل خود بپرهيزند پس مسلمانان از اكل وشرب ومناكحه انها كناره گرفتند تا آنكه آنها حاضر جماعت مسلمين شدند -غاية القصوى در ترجمه عروة الوثقى ج ۱ ص ۳۹۲-».
این تغییر و تحول در احساس، و این نرمشدن و نرمشها را باید به فال نیک گرفت و چه بسا بتوان همین ملاک اخلاقی و عواطفی را در خدمتِ زدودن ناراستیها از متون دینی درآورد.
خوشبختانه در نظام اسلامیِ ما خبری از این دست کیفرهای غِلاظ و شِداد و باورنکردنی نیست هرچند متأسفانه همچنان نماز نخواندن و در جماعت شرکت نکردن جُرم! تلقی شده و به همین خاطر مانعی در امور استخدامی و مدیریتی و مسئولیتها به حساب میآید. شاید در آینده نزدیک، تعالی بیشترِ اخلاق و عواطفِ خدادادی، ما مذهبیها را دوباره به خود آورد که چرا شایستگانِ متعهد و وظیفهشناس را به عللِ نامربوط به حوزهی کاری، از حقشان محروم میکنیم.
https://t.me/baznegari/159
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۲۵
@baznegari
اگر خبر رسد که در فلان گوشهی جهان مفتیای حکم قتل مسلمانانی که در نماز جماعت شرکت نمیکنند را صادر کرده و نمازگزاران را با سخنرانیهایش تحریک میکند که حکم را به اجرا درآورند، چه احساسی به شما افراد مذهبی، مسجدی، روحانیان و مراجع دست میدهد؟ بیگمان از آن بیزاری جسته و نسبت به آن احساس منفی خواهید داشت؛ امتحانش ساده است هماینک خبری در همین باره مربوط به سال گذشته را (از سایت مرکز رسیدگی به امور مساجد) بخوانید و احساس خود را به دست آورید:
«پلیس سوئیس امام جماعت مسجدی را در نزدیکی شهر زوریخ به اتهام تحریک به خشونت و جنایت و کشتن مسلمانانی که در مراسم نماز جماعت شرکت نمی کنند، بازداشت کرد. به گزارش پایگاه تخصصی مسجد به نقل از پایگاه خبری الیومالسابع، طبق اعلام رسانههای محلی زوریخ این امام جماعت با ملیت اتیوپیایی در مسجد النور به تحریک به خشونت بازداشت شده است. دادستانی زوریخ با صدور بیانیهای اعلام کرد، این پیش نماز با عناصر افراطی در ارتباط بوده است و شماری از جوانانی که به صورت منظم با وی ارتباط داشتهاند، به گروه تروریستی داعش در سوریه و عراق پیوستهاند. طبق بیانیه دادستانی، این روحانی در مراسم ۲۱ اکتبر گذشته، خواستار قتل مسلمانانی شده که در نماز جماعت این مسجد شرکت نمیکنند ... - ۱۴ آبان ۱۳۹۵-»:
http://markaz.masjed.ir/fa/newsagency/27065
اما بد نیست بدانیم همان افراد مذهبی و مسجدی و طلبه و فقیهِ طراز اول، تا همین چند دهه پیش (و بلکه نزدیکتر) هنگام تعلیم و تعلمِ این دست مطالب در متون حوزوی و یا پای منابر، و از جمله هنگام رسیدن به احکام ترک نماز و جماعت، که اتفاقاً با حکم امام جماعت اتیوپیاییِ زوریخ مطابقت دارد!!! دچار هیچ احساس منفیای نمیشدند و حتی پرسش و إنقلت و چالشی هم به ذهنشان خطور نمیکرد و یعنی انگار آب از آب تکان نمیخورد. شاید اگر طلاب و مدرسان و پامنبریها میدانستند ممکن است این مجازاتها در این طرف و آن طرف اجرایی شود چه بسا عواطف و ملاکیّت اخلاقشان زودتر گُل میکرد. به این بخشِ مربوطه از کتاب عروةالوثقی (که بیش از یک قرن دمِدستیترین کتاب حوزوی است) بنگرید که چگونه همدلانه و دستودلبازانه روایات آتشزدنِ خانهی تارکین نماز جماعت (که از ساحت معصومین به دور است) را ،بیهیچ بررسی سندی و متنی!، نقل کرده:
«وجايز نيست ترك نماز جماعت بسبب اعراض از آن يا استخفاف بآن ودر خبر است كه نيست نماز براى كسيكه نماز خود را بدون علت در مسجد نخواند وغيبت ندارد كسيكه در خانه خود نماز بخواند واعراض كند از جماعت ما وكسيكه اعراض از جماعت مسلمين كند غيبت او بر مسلمانان واجب است وعدالت او ما بين مسلمين ساقط میشود ودورى كردن از او واجب است و اگر او را نزد امام مسلمين برند بايد انذارش كند و او را بترساند پس هرگاه حاضر جماعت مسلمين شد كه هيچ والا خانه او را بسوزاند ودر خبر ديگر است كه بحضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام خبر دادند كه قومى در مسجد بجماعت حاضر نمیشوند پس آن بزرگوار خطبه خواندند وفرمودند قومى كه در مساجد ما با ما بجماعت حاضر نمیشوند بايد با ما نخورند و نياشامند مشورت با ما نكنند وتزويج با ماها نكنند يا آنكه حاضر شوند با ما در نماز جماعت ونزديك است كه من خانههاى ايشان را آتش زنم وبسوزانم يا آنكه از عمل خود بپرهيزند پس مسلمانان از اكل وشرب ومناكحه انها كناره گرفتند تا آنكه آنها حاضر جماعت مسلمين شدند -غاية القصوى در ترجمه عروة الوثقى ج ۱ ص ۳۹۲-».
این تغییر و تحول در احساس، و این نرمشدن و نرمشها را باید به فال نیک گرفت و چه بسا بتوان همین ملاک اخلاقی و عواطفی را در خدمتِ زدودن ناراستیها از متون دینی درآورد.
خوشبختانه در نظام اسلامیِ ما خبری از این دست کیفرهای غِلاظ و شِداد و باورنکردنی نیست هرچند متأسفانه همچنان نماز نخواندن و در جماعت شرکت نکردن جُرم! تلقی شده و به همین خاطر مانعی در امور استخدامی و مدیریتی و مسئولیتها به حساب میآید. شاید در آینده نزدیک، تعالی بیشترِ اخلاق و عواطفِ خدادادی، ما مذهبیها را دوباره به خود آورد که چرا شایستگانِ متعهد و وظیفهشناس را به عللِ نامربوط به حوزهی کاری، از حقشان محروم میکنیم.
https://t.me/baznegari/159
Telegram
کانال بازنگری
تغییر خوی مؤمنان
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۲۵
@baznegari
اگر خبر رسد که در فلان گوشهی جهان مفتیای حکم قتل مسلمانانی که در نماز جماعت شرکت نمیکنند را صادر کرده و نمازگزاران را با سخنرانیهایش تحریک میکند که حکم را به اجرا درآورند، چه احساسی به شما افراد…
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۲۵
@baznegari
اگر خبر رسد که در فلان گوشهی جهان مفتیای حکم قتل مسلمانانی که در نماز جماعت شرکت نمیکنند را صادر کرده و نمازگزاران را با سخنرانیهایش تحریک میکند که حکم را به اجرا درآورند، چه احساسی به شما افراد…
لزوم آزادی و بلکه آزاد گذاشتنِ کروبی، برای اثبات وفاداری حکومت به فقه اصیل و پویا در مقابل فقه ناکارآمدِ سنتی
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۲۶
telegram.me/baznegari
رهبری نظاممان در وقایع ۸۸، با اعلام موضع صریح، هم نتایج اعلامشدهی انتخابات را تأیید کرد و هم با ادامه تظاهرات (و به تعبیر خودشان اردوکشی خیابانی) مخالفت نمود؛ اما شیخمهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی عملاً و رسماً با این هر دو موضعِ رسمی رهبری مخالفت آشکار کردند و با خیل کثیرِ معترضان جمعیت متشکل مخالفی! را به وجود آوردند. بر اساس فقه سنتی این جمعیت متشکلِ مخالف و به ویژه رهبرانشان باغی و بلکه محارب و... شده و مُجرم شمرده میشوند و مجازاتشان اعدام است!
وجود چنین احکامی در فقه سنتی، نشان از بیجنبگی، بیهنری، بیحوصلگی، بیبرنامگی، و بیتدبیریِ این نوع فقه دارد و خوشبختانه نظام ما در بدو تأسیس با رهایی از چنبرهی این فقه و درآمدن از لاکِ آن اقدام به تأسیس نظام دینی و قوانین مخالفِ آن فقه کرد! زیرا اگر قرار بود بر اساس مُرّ فقه سنتی عمل میشد؛
۱- اساساً در عصر غیبت نباید انقلاب اسلامی به راه میافتاد و اگر افتاده در این صورت صاحب و رهبر آن بنا به همان برداشت سنتی "طاغوت" است.
۲- نباید با کشورهای غیر مسلمان روابط اقتصادی داشته باشیم (چین در تقسیمبندی فقهای سنتی جزو بدترین کشورهای کافر و غیر مسلمان به شمار میآید زیرا حتی اهل کتاب نیز نیست).
۳- در داخل کشور باید مقررات اهل ذِمّه اجرا میشد و یعنی غیر مسلمانها نباید از پیادهرو استفاده میکردند و باید چَپَکی سوارِ ماشین میشدند و ارتفاع خانهشان کوتاهتر از خانه مسلمانها میبود و ....
۴- زنان حقّ رأیدادن، دانشگاه رفتن، آموزگار شدن، نماینده مجلس شدن، از خانه بیرون آمدن، بدون اجازه شوهر قدم از قدم برداشتن و... نداشتند.
۵- اصل ۱۴ و ۱۵۲ قانون اساسی که با استناد به قرآن خواهان روابط صلحآمیز با جهان و إعمال اخلاق حسنه با غیر مسلمانها شده، لغو میشد و در عوض باید دستکم سالی یکبار به کشورهای غیر مسلمان حمله میشد تا به دین اسلام درآیند.
۶- اقلیتهای دینی راهی به مجلس شورای اسلامی نداشتند و اگر داشتند نمیتوانستند در آغاز نمایندگی به کتاب آسمانیشان سوگند یاد کنند زیرا تورات و انجیل جزو کتب ضالّه (و بلکه در رأس آنها) بوده و ممنوعالنشر میشدند.
۷- فقط مردم مسلمانِ شیعهی متشرع و مقید به واجبات حق شرکت در انتخابات و تعیین سرنوشت کشور را داشتند و فقط همینها بودند که شهادتشان در دادگاه پذیرفته میشد و ....
۸- باید به اقتصاددانان و بازرگانان کتابهای متاجر و مکاسب و بیع تدریس میشد که نسبتی با اقتصاد و تجارت در دنیای امروز، چه ایران چه جهان ندارد. باید برای آنان احکام خریدوفروش انسان و چند میلیارد برده و کنیزِ بالقوه تبیین میشد
۹- باید مرتکب خطای جنسی سنگسار میگردید یا دستوپابسته از کوه پَرت میشد، غالیان زندهزنده در آتش میسوختند و...
۱۰- اگر جمعیتی (همچو کروبی و موسوی و دیگر معترضان) در مخالفت با برخی سیاستها ، تصمیمات و مواضعِ امامالمسلمین، اقدام به تظاهرات میکردند باید آنها را باغی میشمرد و سرکوب میکرد و مستحق مرگ میدانست.
چنانکه میبینید بند ۱۰ نیز از قبیلهی غیر قابل قبولِ ۹بند قبلی است!!! ....
ما با اتکا به فقه اصیل و پویا میتوانیم مخالفانِ غیر مسلّح را از حصر و زندان درآوریم، در فعالیت سیاسی آزادشان گذاریم و بر اقتدارمان بیفزاییم.
با آرزوی آزادی و آزادگذاشتنِ کروبی موسوی رهنورد
telegram.me/baznegari/160
.
.
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۲۶
telegram.me/baznegari
رهبری نظاممان در وقایع ۸۸، با اعلام موضع صریح، هم نتایج اعلامشدهی انتخابات را تأیید کرد و هم با ادامه تظاهرات (و به تعبیر خودشان اردوکشی خیابانی) مخالفت نمود؛ اما شیخمهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی عملاً و رسماً با این هر دو موضعِ رسمی رهبری مخالفت آشکار کردند و با خیل کثیرِ معترضان جمعیت متشکل مخالفی! را به وجود آوردند. بر اساس فقه سنتی این جمعیت متشکلِ مخالف و به ویژه رهبرانشان باغی و بلکه محارب و... شده و مُجرم شمرده میشوند و مجازاتشان اعدام است!
وجود چنین احکامی در فقه سنتی، نشان از بیجنبگی، بیهنری، بیحوصلگی، بیبرنامگی، و بیتدبیریِ این نوع فقه دارد و خوشبختانه نظام ما در بدو تأسیس با رهایی از چنبرهی این فقه و درآمدن از لاکِ آن اقدام به تأسیس نظام دینی و قوانین مخالفِ آن فقه کرد! زیرا اگر قرار بود بر اساس مُرّ فقه سنتی عمل میشد؛
۱- اساساً در عصر غیبت نباید انقلاب اسلامی به راه میافتاد و اگر افتاده در این صورت صاحب و رهبر آن بنا به همان برداشت سنتی "طاغوت" است.
۲- نباید با کشورهای غیر مسلمان روابط اقتصادی داشته باشیم (چین در تقسیمبندی فقهای سنتی جزو بدترین کشورهای کافر و غیر مسلمان به شمار میآید زیرا حتی اهل کتاب نیز نیست).
۳- در داخل کشور باید مقررات اهل ذِمّه اجرا میشد و یعنی غیر مسلمانها نباید از پیادهرو استفاده میکردند و باید چَپَکی سوارِ ماشین میشدند و ارتفاع خانهشان کوتاهتر از خانه مسلمانها میبود و ....
۴- زنان حقّ رأیدادن، دانشگاه رفتن، آموزگار شدن، نماینده مجلس شدن، از خانه بیرون آمدن، بدون اجازه شوهر قدم از قدم برداشتن و... نداشتند.
۵- اصل ۱۴ و ۱۵۲ قانون اساسی که با استناد به قرآن خواهان روابط صلحآمیز با جهان و إعمال اخلاق حسنه با غیر مسلمانها شده، لغو میشد و در عوض باید دستکم سالی یکبار به کشورهای غیر مسلمان حمله میشد تا به دین اسلام درآیند.
۶- اقلیتهای دینی راهی به مجلس شورای اسلامی نداشتند و اگر داشتند نمیتوانستند در آغاز نمایندگی به کتاب آسمانیشان سوگند یاد کنند زیرا تورات و انجیل جزو کتب ضالّه (و بلکه در رأس آنها) بوده و ممنوعالنشر میشدند.
۷- فقط مردم مسلمانِ شیعهی متشرع و مقید به واجبات حق شرکت در انتخابات و تعیین سرنوشت کشور را داشتند و فقط همینها بودند که شهادتشان در دادگاه پذیرفته میشد و ....
۸- باید به اقتصاددانان و بازرگانان کتابهای متاجر و مکاسب و بیع تدریس میشد که نسبتی با اقتصاد و تجارت در دنیای امروز، چه ایران چه جهان ندارد. باید برای آنان احکام خریدوفروش انسان و چند میلیارد برده و کنیزِ بالقوه تبیین میشد
۹- باید مرتکب خطای جنسی سنگسار میگردید یا دستوپابسته از کوه پَرت میشد، غالیان زندهزنده در آتش میسوختند و...
۱۰- اگر جمعیتی (همچو کروبی و موسوی و دیگر معترضان) در مخالفت با برخی سیاستها ، تصمیمات و مواضعِ امامالمسلمین، اقدام به تظاهرات میکردند باید آنها را باغی میشمرد و سرکوب میکرد و مستحق مرگ میدانست.
چنانکه میبینید بند ۱۰ نیز از قبیلهی غیر قابل قبولِ ۹بند قبلی است!!! ....
ما با اتکا به فقه اصیل و پویا میتوانیم مخالفانِ غیر مسلّح را از حصر و زندان درآوریم، در فعالیت سیاسی آزادشان گذاریم و بر اقتدارمان بیفزاییم.
با آرزوی آزادی و آزادگذاشتنِ کروبی موسوی رهنورد
telegram.me/baznegari/160
.
.
Telegram
کانال بازنگری
بازنگری
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4
• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314
• فهرست موضوعیِ یادداشتهای کانال:
T.me/baznegari/1162
.
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4
• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314
• فهرست موضوعیِ یادداشتهای کانال:
T.me/baznegari/1162
.
آسیبهای ختم نبوّت
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۶/۴
@baznegari
هنگامی که در سرزمینی، پیامبری ظهور میکرد، وحیِ دریافتیاش با واقعیاتِ زمانه "نسبت" داشت و تعالیمش نیز گویا و روشن بود.
و آنگاه با سپری شدنِ زمان و گذشت نسلها دو مشکل بزرگ رُخ مینمود:
🔸نسبتِ آن نسخه با ظرف جدیدِ واقعیات شُل میشد؛ طوری که انگار برای این مردم پیچیده نشده! (به ویژه اگر دعوت به سرزمینهای دیگر هم رسیده بود که در این صورت کمبود تناسب دوچندان میشد).
🔸آموزهها و تعالیم دچار تحریف میشد و شناختِ وحی سخت و دشوار میگردید.
در این شرایطِ تحریف و عدم تناسب بود که از نو پیامبری جدید ظهور میکرد و
احکام و دستوراتی روشن و متناسب با ظرف جدید را میآورد تا هم نسخۀ شریعت روزآمد، آپدیت و واقعی شود و هم تحریف اصلاح گردد .
اینک جوامع دینیِ متّکی به وحی و نقل!، با بسته شدنِ دفتر نبوت و با گذشت چهارده قرن از ظهور آخرین رسول الهی، با نسخهای بعضاً قدیمی و بهروزنشده و گاه محرّف روبرویند که نسبتش با واقعیات زمانه کمرنگ شده.
اینک ماییم و حسرتِ نوشدنِ شرایع!؛
ای کاش این دفتر بسته نمیشد تا مذهبیهای متکی به آن را روزآمد بار میآورد و با قافلۀ تحولات بشر همراه میساخت.
telegram.me/baznegari/164
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۶/۴
@baznegari
هنگامی که در سرزمینی، پیامبری ظهور میکرد، وحیِ دریافتیاش با واقعیاتِ زمانه "نسبت" داشت و تعالیمش نیز گویا و روشن بود.
و آنگاه با سپری شدنِ زمان و گذشت نسلها دو مشکل بزرگ رُخ مینمود:
🔸نسبتِ آن نسخه با ظرف جدیدِ واقعیات شُل میشد؛ طوری که انگار برای این مردم پیچیده نشده! (به ویژه اگر دعوت به سرزمینهای دیگر هم رسیده بود که در این صورت کمبود تناسب دوچندان میشد).
🔸آموزهها و تعالیم دچار تحریف میشد و شناختِ وحی سخت و دشوار میگردید.
در این شرایطِ تحریف و عدم تناسب بود که از نو پیامبری جدید ظهور میکرد و
احکام و دستوراتی روشن و متناسب با ظرف جدید را میآورد تا هم نسخۀ شریعت روزآمد، آپدیت و واقعی شود و هم تحریف اصلاح گردد .
اینک جوامع دینیِ متّکی به وحی و نقل!، با بسته شدنِ دفتر نبوت و با گذشت چهارده قرن از ظهور آخرین رسول الهی، با نسخهای بعضاً قدیمی و بهروزنشده و گاه محرّف روبرویند که نسبتش با واقعیات زمانه کمرنگ شده.
اینک ماییم و حسرتِ نوشدنِ شرایع!؛
ای کاش این دفتر بسته نمیشد تا مذهبیهای متکی به آن را روزآمد بار میآورد و با قافلۀ تحولات بشر همراه میساخت.
telegram.me/baznegari/164
Telegram
کانال بازنگری
آسیبهای ختم نبوّت
@baznegari
هنگامی که در سرزمینی، پیامبری ظهور میکرد، وحیِ دریافتیاش با واقعیاتِ زمانه "نسبت" داشت و تعالیمش نیز گویا و روشن بود.
و آنگاه با سپری شدنِ زمان و گذشت نسلها دو مشکل بزرگ رُخ مینمود:
🔸نسبتِ آن نسخه با ظرف جدیدِ واقعیات…
@baznegari
هنگامی که در سرزمینی، پیامبری ظهور میکرد، وحیِ دریافتیاش با واقعیاتِ زمانه "نسبت" داشت و تعالیمش نیز گویا و روشن بود.
و آنگاه با سپری شدنِ زمان و گذشت نسلها دو مشکل بزرگ رُخ مینمود:
🔸نسبتِ آن نسخه با ظرف جدیدِ واقعیات…
جعل احادیث حمام در خدمتِ فتح شام
t.me/baznegari
محدّثان نسبت به احادیثی که از پیامبر در بارۀ حمام/گرمابه و نهی از آن صادر شده با دیده تردید مینگرند و بلکه گروهی شدیداً آن را مردود میدانند. آنان معتقدند اساساً در زمان پیامبر، حمام وجود نداشته و در واقع وی حمام را به چشم خود ندیده و در نتیجه تمام احادیث منسوب به حضرت را جعلی و ساختگی میدانند. علاوه بر ضعف سند و فقدان واقعیّتِ تاریخی ،که محدثان در ردّ احادیث حمام به آن توجه دارند، همچنین محتوای غیر بهداشتی آن نیز در اعلام جعلی بودنش مؤثر بوده چرا که متنِ آنها با سایر رهنمودهای قطعی پیامبر مخالف است. ...
اگر بپذیریم احادیث حمام جعلی و ساختگیاند در این صورت شاید بتوان گفت جعل حدیث در این موضوع در دو مرحله و یا توسط دو گروه متمایز انجام شده است:
بعضی از جاعلان در ساختهی خود "از مردان خواستهاند که اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارند اولاً خودشان به حمام نروند مگر با لُنگ و ثانیاً به زنان اجازه ندهند حتی با لُنگ به حمام روند".
اما وقتی این گروهِ جاعل با این پرسش روبرو شدند که مگر در زمان رسولخدا حمّام وجود داشته که تکلیفی در بارۀ ورود یا نحوۀ استفاده از آن پدید آید، در این هنگام بود که همان افراد یا گروه دیگری از جاعلان دست به کار شدند تا مشکل را برطرف کنند. آنها زمانی دست به کار جعلِ جدید شدند که لشکرکشیها به ممالک مجاور انجام شده بود و فتوحات مختلف به دست آمده بود. اینان در ساختههای جدید خود، اعلام کردند که: "پیامبر در زمان حیاتش مژده داده در آیندۀ نزدیک، سرزمین شام و غیرشام به دست شما فتح خواهد شد و در آنجا با مکانها و خانههایی مواجه میشوید که به آن حمام میگویند ولی نباید مردان وارد آن شوند مگر اینکه لُنگی بپوشند و در ضمن زنان را نیز از ورود به آن منع کنید مگر بیمارانشان".
از این بهتر نمیشد زیرا جاعلانِ حدیث با یک تیر دو نشان زدند: هم لشکرکشیهای پس از پیامبر به سرزمینهای دیگر را مشروع و مورد خواستِ حضرت نشان دادند و هم مشکل قبلی در مورد احادیث حمام را حل کردند زیرا مطابق ساختههای جدید، مواجهه با حمّام به پس از رسولالله یعنی هنگام فتح سرزمینهای مجاور موکول شد و در عین حال همان خواستههای مذکور در جعل اول در آن لحاظ شده بود.
مژدۀ فتح شام که به وسیلۀ "عمربنخطاب" محقق گردید و نیز تشدید حجاب و نهی از ورود به حمام که این نیز خواست عمر بود هر دو در متنی واحد گرد آمدند؛ و این میتواند حلقۀ اتّصال بعضی از جعلیّات باشد که جاعلان برای خوشامد حاکمانِ پیرو عمر، دست به ساخت اینگونه روایات زده باشند:
«سمعت عمربنالخطاب یقول سمعت رسولالله یقول انها ستفتح علیکم بالشام فستجدون فیها بیوتا یقال لها الحمامات فهی حرام علی رجال أمتی الا بالازار و علی نساء أمتی الا نفساء أو مریضة» (راوی گوید عمربنخطاب میگفت از رسولخدا شنیدم که گفت: بزودی سرزمین شام را فتح خواهید کرد در آنجا با خانههایی مواجه میشوید که به آن حمام گفته میشود. استفاده از آنها بر مردان اُمّتم مگر با لُنگ، و بر زنان امّتم مگر در نفاس و بیماری حرام است).
(برگرفته از کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند ، ص 914-912).
telegram.me/baznegari/165
.
.
t.me/baznegari
محدّثان نسبت به احادیثی که از پیامبر در بارۀ حمام/گرمابه و نهی از آن صادر شده با دیده تردید مینگرند و بلکه گروهی شدیداً آن را مردود میدانند. آنان معتقدند اساساً در زمان پیامبر، حمام وجود نداشته و در واقع وی حمام را به چشم خود ندیده و در نتیجه تمام احادیث منسوب به حضرت را جعلی و ساختگی میدانند. علاوه بر ضعف سند و فقدان واقعیّتِ تاریخی ،که محدثان در ردّ احادیث حمام به آن توجه دارند، همچنین محتوای غیر بهداشتی آن نیز در اعلام جعلی بودنش مؤثر بوده چرا که متنِ آنها با سایر رهنمودهای قطعی پیامبر مخالف است. ...
اگر بپذیریم احادیث حمام جعلی و ساختگیاند در این صورت شاید بتوان گفت جعل حدیث در این موضوع در دو مرحله و یا توسط دو گروه متمایز انجام شده است:
بعضی از جاعلان در ساختهی خود "از مردان خواستهاند که اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارند اولاً خودشان به حمام نروند مگر با لُنگ و ثانیاً به زنان اجازه ندهند حتی با لُنگ به حمام روند".
اما وقتی این گروهِ جاعل با این پرسش روبرو شدند که مگر در زمان رسولخدا حمّام وجود داشته که تکلیفی در بارۀ ورود یا نحوۀ استفاده از آن پدید آید، در این هنگام بود که همان افراد یا گروه دیگری از جاعلان دست به کار شدند تا مشکل را برطرف کنند. آنها زمانی دست به کار جعلِ جدید شدند که لشکرکشیها به ممالک مجاور انجام شده بود و فتوحات مختلف به دست آمده بود. اینان در ساختههای جدید خود، اعلام کردند که: "پیامبر در زمان حیاتش مژده داده در آیندۀ نزدیک، سرزمین شام و غیرشام به دست شما فتح خواهد شد و در آنجا با مکانها و خانههایی مواجه میشوید که به آن حمام میگویند ولی نباید مردان وارد آن شوند مگر اینکه لُنگی بپوشند و در ضمن زنان را نیز از ورود به آن منع کنید مگر بیمارانشان".
از این بهتر نمیشد زیرا جاعلانِ حدیث با یک تیر دو نشان زدند: هم لشکرکشیهای پس از پیامبر به سرزمینهای دیگر را مشروع و مورد خواستِ حضرت نشان دادند و هم مشکل قبلی در مورد احادیث حمام را حل کردند زیرا مطابق ساختههای جدید، مواجهه با حمّام به پس از رسولالله یعنی هنگام فتح سرزمینهای مجاور موکول شد و در عین حال همان خواستههای مذکور در جعل اول در آن لحاظ شده بود.
مژدۀ فتح شام که به وسیلۀ "عمربنخطاب" محقق گردید و نیز تشدید حجاب و نهی از ورود به حمام که این نیز خواست عمر بود هر دو در متنی واحد گرد آمدند؛ و این میتواند حلقۀ اتّصال بعضی از جعلیّات باشد که جاعلان برای خوشامد حاکمانِ پیرو عمر، دست به ساخت اینگونه روایات زده باشند:
«سمعت عمربنالخطاب یقول سمعت رسولالله یقول انها ستفتح علیکم بالشام فستجدون فیها بیوتا یقال لها الحمامات فهی حرام علی رجال أمتی الا بالازار و علی نساء أمتی الا نفساء أو مریضة» (راوی گوید عمربنخطاب میگفت از رسولخدا شنیدم که گفت: بزودی سرزمین شام را فتح خواهید کرد در آنجا با خانههایی مواجه میشوید که به آن حمام گفته میشود. استفاده از آنها بر مردان اُمّتم مگر با لُنگ، و بر زنان امّتم مگر در نفاس و بیماری حرام است).
(برگرفته از کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند ، ص 914-912).
telegram.me/baznegari/165
.
.
Telegram
کانال بازنگری
بازنگری
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4
• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314
• فهرست موضوعیِ یادداشتهای کانال:
T.me/baznegari/1162
.
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4
• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314
• فهرست موضوعیِ یادداشتهای کانال:
T.me/baznegari/1162
.
عبارتِ بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز سورههای قرآن، معرفی خدای محمد در برابر خدای عهد جاهلیت است؛ خدایی مهربان و دلسوزِ خلق!، و نه قربانیطلب و پیروزِ جنگ.
@baznegari
@baznegari
جنگ ایدئولوژیک!
(آشنایی با سه دیدگاه متفاوتِ فقهی پیرامونِ "جنگیدن برای تغییر دین و تحمیل عقیده"!)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۶/۱۱
@baznegari
نبرد ایدئولوژیک یعنی لشگرکشی به سرزمینها برای تغییر دین مردمشان!؛ و در اینجا یعنی لشگرکشیِ مسلمانان به سرزمینهای غیر مسلمان برای وادار ساختنِ آنها به پذیرش اسلام!.
این موضوع در متون فقهی، تحت عنوان جهاد (و ندرتاً جهاد ابتدایی یا جهاد دعوت) در بخشی مفصل با همین نام (یعنی کتابالجهاد) آمده است.
فقهای ما در بارۀ مشروعیّت جنگِ ایدئولوژیک یا همان جهاد ابتدایی/دعوت به سه گروه تقسیم میشوند:
گروه یک- قائل به مشروعیتِ مشروط:
اکثر فقها در طول تاریخ فقهِ هزار ساله معتقدند اگر غیر مسلمانها به فراخوانِ پذیرش اسلام و احکام آن لبّیک نگویند در این صورت گسترش اسلام به زورِ شمشیر، واجب و بلکه از مهمترین واجبات دینی شمرده شده و آن را در تقسیمبندی ابواب فقهی جزو "عبادات" به شمار میآورند؛ با اینحال انجام آن را منوط به حضور امام معصوم دانسته و چون اینک را زمان غیبت امام دوازدهم میدانند بنابراین فتح سرتاسر گیتی و مسلمانسازیِ مردم جهان را موکول به زمان ظهور و حضورِ خود امام میکنند.
رهبر پیشین جمهوری اسلامی جزو همین گروه است: «فی عصر غیبة ولی الأمر و سلطان العصر عجل الله فرجه الشریف یقوم نوابه العامة -و هم الفقهاء الجامعون لشرائط الفتوی والقضاء- مقامه فی إجراء السیاسات و سائر ما للإمام علیه السلام إلا البدأة بالجهاد -تحریرالوسیله-».
گروه دو- قائل به مشروعیتِ مطلق:
برخی دیگر از فقها علاوه بر اینکه همانند گروه نخست، گسترش نظامیِ اسلام را ضروری میدانند همچنین وابسته کردنِ آن به زمان موقتِ حضور امام را نادرست دانسته و در نتیجه انجام آن در زمان غیبت امام دوازدهم را نیز روا میدانند.
دیدگاه مرحوم سیّدابوالقاسم خوئی در باره تشریع جهاد و جواز آن در عصر غیبت را ملاحظه کنید: « مراد از جهاد، جنگیدن برای برافراشتنِ کلمه اسلام و بر پا داشتنِ شعائر ایمان است. کسانی که باید با آنها جنگید سه طایفهاند: طایفۀ اول- غیر اهل کتاب؛ که واجب است آنها را به کلمه توحید و اسلام فراخواند؛ چنانچه پذیرفتند که هیچ، وگرنه واجب است به نبرد با آنها پرداخت تا تسلیم شوند (و اسلام بیاورند) و یا کشته شوند و زمین از لوث وجودشان پاک شود!!. در این مسئله بین قاطبۀ مسلمانان/فقها اختلافی نیست. طایفۀ دوم- اهل کتاب، یعنی یهود و مسیحی و زرتشتی و صابئی؛ که واجب است نبرد با آنها تا اینکه یا اسلام بیاورند و یا (اگر میخواهند بر دینشان باقی بمانند باید تحت تسلط مسلمین درآیند و) جزیه بپردازند ... طایفۀ سوم- باغیان ...؛ مسأله ۲- نبرد با کفار/نامسلمانها یکی از ارکان دین اسلام است؛ و اسلام از طریق همین جهاد بود که در زمان پیامبر نیرومند شد و در عالَم منتشر شد ... و طبیعی است که مختص دانستنِ این حکم به زمانِ موقتِ حضور پیامبر و معصومین، با اهتمامِِ بدون قید زمانیِ قرآن سازگاری ندارد!. ... اجازۀ امام یا نایب خاصّ او در مشروعیت اصل جهادِ ابتدایی ملاک نیست ... هیچ شبههای در متوقف نبودنِ آن بر اذن امام، و ثابت بودنش در زمان غیبت نیست ... واجب بودنِ جهاد در عصر غیبت ساقط نمیشود و در همۀ اعصار اگر شرایطش به تشخیص خبرگان از نظر عِدّه و عُدّه و... فراهم باشد ثابت است ... (منهاج الصالحینِ مرحوم خویی کتاب الجهاد ج ۱ ص ۳۶۶-۳۶۰).
رهبر کنونی جمهوری اسلامی نیز گویا قائل به همین دیدگاه است: «س: جهاد ابتدائى در زمان غيبت امام معصوم عليه السلام چه حكمى دارد؟ آيا جايز است كه فقيه جامع الشرائطِ مبسوط اليد (ولىّ امر مسلمين) حكم به آن كند؟ ج: بعيد نيست كه حكم به جهاد ابتدائى توسط فقيه جامع الشرائطى كه متصدّى ولايت امر مسلمين است، در صورتى كه مصلحت آن را اقتضا كند، جايز باشد، بلكه اين نظر اقوى است -رساله اجوبه الاستفتائات ، سوال ۱۰۴۸-».
گروه سه- قائل به عدم تشریع:
برخی از فقها و مراجعِ معاصر (و عمدتاً در دوران استقرار نظام جمهوری اسلامی) در مراجعۀ عمیق و دوبارۀ خود به نصوص، به این نتیجه رسیدند که جنگ عقیدتی برای تغییر دین را نمیتوان از دلِ شرع به دست آورد و آن را مطلقاً، چه در زمان پیامبر و معصوم و چه در زمان غیبت، فاقد مجوز شرعی دانسته، و از آیات قرآن و جنگهای پیامبر برداشت جهادِ دفاعی دارند و یعنی آنها را از نوع جهاد دعوت و برای تغییر دین نمیدانند.
پس در این دیدگاه فقهی، راهانداختنِ جنگ برای تغییر عقیده و تحمیل اسلام جایی ندارد. مرحوم صالحی نجفآبادی، مرجع مکارم شیرازی، مرجعِ فقید منتظری، مرحوم صادقی تهرانی جزو این گروه میباشند.
امید که رهبر آینده جمهوری اسلامی نیز از معتقدان به این قول باشد.
telegram.me/baznegari/167
(آشنایی با سه دیدگاه متفاوتِ فقهی پیرامونِ "جنگیدن برای تغییر دین و تحمیل عقیده"!)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۶/۱۱
@baznegari
نبرد ایدئولوژیک یعنی لشگرکشی به سرزمینها برای تغییر دین مردمشان!؛ و در اینجا یعنی لشگرکشیِ مسلمانان به سرزمینهای غیر مسلمان برای وادار ساختنِ آنها به پذیرش اسلام!.
این موضوع در متون فقهی، تحت عنوان جهاد (و ندرتاً جهاد ابتدایی یا جهاد دعوت) در بخشی مفصل با همین نام (یعنی کتابالجهاد) آمده است.
فقهای ما در بارۀ مشروعیّت جنگِ ایدئولوژیک یا همان جهاد ابتدایی/دعوت به سه گروه تقسیم میشوند:
گروه یک- قائل به مشروعیتِ مشروط:
اکثر فقها در طول تاریخ فقهِ هزار ساله معتقدند اگر غیر مسلمانها به فراخوانِ پذیرش اسلام و احکام آن لبّیک نگویند در این صورت گسترش اسلام به زورِ شمشیر، واجب و بلکه از مهمترین واجبات دینی شمرده شده و آن را در تقسیمبندی ابواب فقهی جزو "عبادات" به شمار میآورند؛ با اینحال انجام آن را منوط به حضور امام معصوم دانسته و چون اینک را زمان غیبت امام دوازدهم میدانند بنابراین فتح سرتاسر گیتی و مسلمانسازیِ مردم جهان را موکول به زمان ظهور و حضورِ خود امام میکنند.
رهبر پیشین جمهوری اسلامی جزو همین گروه است: «فی عصر غیبة ولی الأمر و سلطان العصر عجل الله فرجه الشریف یقوم نوابه العامة -و هم الفقهاء الجامعون لشرائط الفتوی والقضاء- مقامه فی إجراء السیاسات و سائر ما للإمام علیه السلام إلا البدأة بالجهاد -تحریرالوسیله-».
گروه دو- قائل به مشروعیتِ مطلق:
برخی دیگر از فقها علاوه بر اینکه همانند گروه نخست، گسترش نظامیِ اسلام را ضروری میدانند همچنین وابسته کردنِ آن به زمان موقتِ حضور امام را نادرست دانسته و در نتیجه انجام آن در زمان غیبت امام دوازدهم را نیز روا میدانند.
دیدگاه مرحوم سیّدابوالقاسم خوئی در باره تشریع جهاد و جواز آن در عصر غیبت را ملاحظه کنید: « مراد از جهاد، جنگیدن برای برافراشتنِ کلمه اسلام و بر پا داشتنِ شعائر ایمان است. کسانی که باید با آنها جنگید سه طایفهاند: طایفۀ اول- غیر اهل کتاب؛ که واجب است آنها را به کلمه توحید و اسلام فراخواند؛ چنانچه پذیرفتند که هیچ، وگرنه واجب است به نبرد با آنها پرداخت تا تسلیم شوند (و اسلام بیاورند) و یا کشته شوند و زمین از لوث وجودشان پاک شود!!. در این مسئله بین قاطبۀ مسلمانان/فقها اختلافی نیست. طایفۀ دوم- اهل کتاب، یعنی یهود و مسیحی و زرتشتی و صابئی؛ که واجب است نبرد با آنها تا اینکه یا اسلام بیاورند و یا (اگر میخواهند بر دینشان باقی بمانند باید تحت تسلط مسلمین درآیند و) جزیه بپردازند ... طایفۀ سوم- باغیان ...؛ مسأله ۲- نبرد با کفار/نامسلمانها یکی از ارکان دین اسلام است؛ و اسلام از طریق همین جهاد بود که در زمان پیامبر نیرومند شد و در عالَم منتشر شد ... و طبیعی است که مختص دانستنِ این حکم به زمانِ موقتِ حضور پیامبر و معصومین، با اهتمامِِ بدون قید زمانیِ قرآن سازگاری ندارد!. ... اجازۀ امام یا نایب خاصّ او در مشروعیت اصل جهادِ ابتدایی ملاک نیست ... هیچ شبههای در متوقف نبودنِ آن بر اذن امام، و ثابت بودنش در زمان غیبت نیست ... واجب بودنِ جهاد در عصر غیبت ساقط نمیشود و در همۀ اعصار اگر شرایطش به تشخیص خبرگان از نظر عِدّه و عُدّه و... فراهم باشد ثابت است ... (منهاج الصالحینِ مرحوم خویی کتاب الجهاد ج ۱ ص ۳۶۶-۳۶۰).
رهبر کنونی جمهوری اسلامی نیز گویا قائل به همین دیدگاه است: «س: جهاد ابتدائى در زمان غيبت امام معصوم عليه السلام چه حكمى دارد؟ آيا جايز است كه فقيه جامع الشرائطِ مبسوط اليد (ولىّ امر مسلمين) حكم به آن كند؟ ج: بعيد نيست كه حكم به جهاد ابتدائى توسط فقيه جامع الشرائطى كه متصدّى ولايت امر مسلمين است، در صورتى كه مصلحت آن را اقتضا كند، جايز باشد، بلكه اين نظر اقوى است -رساله اجوبه الاستفتائات ، سوال ۱۰۴۸-».
گروه سه- قائل به عدم تشریع:
برخی از فقها و مراجعِ معاصر (و عمدتاً در دوران استقرار نظام جمهوری اسلامی) در مراجعۀ عمیق و دوبارۀ خود به نصوص، به این نتیجه رسیدند که جنگ عقیدتی برای تغییر دین را نمیتوان از دلِ شرع به دست آورد و آن را مطلقاً، چه در زمان پیامبر و معصوم و چه در زمان غیبت، فاقد مجوز شرعی دانسته، و از آیات قرآن و جنگهای پیامبر برداشت جهادِ دفاعی دارند و یعنی آنها را از نوع جهاد دعوت و برای تغییر دین نمیدانند.
پس در این دیدگاه فقهی، راهانداختنِ جنگ برای تغییر عقیده و تحمیل اسلام جایی ندارد. مرحوم صالحی نجفآبادی، مرجع مکارم شیرازی، مرجعِ فقید منتظری، مرحوم صادقی تهرانی جزو این گروه میباشند.
امید که رهبر آینده جمهوری اسلامی نیز از معتقدان به این قول باشد.
telegram.me/baznegari/167
Telegram
کانال بازنگری
جنگ ایدئولوژیک!
(آشنایی با سه دیدگاه متفاوتِ فقهی پیرامونِ "جنگیدن برای تغییر دین و تحمیل عقیده"!)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۶/۱۱
@baznegari
نبرد ایدئولوژیک یعنی لشگرکشی به سرزمینها برای تغییر دین مردمشان!؛ و در اینجا یعنی لشگرکشیِ مسلمانان به سرزمینهای غیر…
(آشنایی با سه دیدگاه متفاوتِ فقهی پیرامونِ "جنگیدن برای تغییر دین و تحمیل عقیده"!)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۶/۱۱
@baznegari
نبرد ایدئولوژیک یعنی لشگرکشی به سرزمینها برای تغییر دین مردمشان!؛ و در اینجا یعنی لشگرکشیِ مسلمانان به سرزمینهای غیر…
جهاد ابتدایی دروازهای به سمت جهنم
(بخشی از مقاله ابوالفضل ارجمند با عنوان دین و آزادی ۱۰)
@baznegari
معمولا بسیاری از آنچه پس از درگذشت پیامبران روی میدهد و به دین نسبت داده میشود، با آنچه دین فرمان داده است مغایرت دارد. داستان موسی در تورات و قرآن نشان میدهد که آنچه در زمان غیبت کوتاه موسی در بنیاسرائیل اتفاق افتاد، درست بر خلاف تعالیم موسی بود. موسی پس از چهل روز با خشم از میقات برگشت و به مردمی که در همان مدت کوتاه به گوسالهپرستی روی آورده بودند گفت: بئسما خلفتمونی من بعدی! بعد از من چه بد خلافت کردید!
خلفای بعد از محمد نیز ممکن است دچار چنین خطاهای بزرگ و ویرانگری شده باشند. دلیلی وجود ندارد که گمان کنیم هرآنچه پس از پیامبر از اعراب و خلفا سر زده است منطبق بر حدود الهی بوده است.
دین هرگز با تجاوز نظامی به سرزمینهای دیگر به مردم آن سرزمینها ابلاغ نمیشود. دین با زبان ابلاغ میشود، نه با شمشیر. آنچه با تجاوز نظامی گسترش مییابد، قلمرو امپراتور یا خلیفه است نه قلمرو دین. اعراب نه تنها دین محمد را با تجاوز به سرزمینهای دیگر گسترش ندادند، بلکه آن را تخریب کردند و به نقطهای رساندند که اکنون شاهد آن هستیم.
حاصل تجاوز اعراب به سرزمینهای عجم، حداقل دو تحریف بزرگ در دین محمد بود: اولا، احکام بسیاری از قبیل «جهاد ابتدایی» برای توجیه تجاوز اعراب جعل شد و وارد فقه شد. اعراب ناچار بودند اعمال خود را از نظر شرعی توجیه کنند و با تحریف قرآن برای اعمال ناشایستهی خود لباسی شرعی بدوزند. ثانیا، مردم اقوام و سرزمینهای دیگر هم به صورت طبیعی عقاید وسنتهای محلی خود را وارد دین کردند و با ساختن روایات دروغ به پیامبر نسبت دادند تا مجبور نباشند از همهی سنتهای قومی خود دست بکشند ...
تجاوز اعراب به سرزمینهای دیگر به مراتب از تجاوز مغولان بدتر بوده است، چرا که اعراب این تجاوز را به نام دین انجام دادند.
تجاوز اعراب به همسایگان مجموعهای از احکام شرمآور فقهی پدید آورد که میتوان آنها را فقه تجاوز و بیبندوباری جنسی نامید! ...
ظهور گروههای تروریستیی که در روزگار ما به دنبال احیای خلافت هستند، میتواند تا حدود زیادی ماهیت آنچه را که در زمان خلفای عرب در تجاوز به سرزمینهای عجم روی داد به نمایش بگذارد. این گروههای سلفی در تجاوز به جان و مال و ناموس دیگران از اسلافشان پیروی میکنند.
عملکرد این گروهها حاصل تفکر «جهاد ابتدایی» و تمرد از حکم قرآنی «لا إکراه فی الدین» است.
جهاد ابتدایی دروازهی بزرگی به سمت جهنم است که شیطان برای «مجاهدان» باز کرده است و در آن زشتترین رذایل اخلاقی مجاز میشود و از همه بدتر اینکه این رفتارهای شرمآور به دین نسبت داده میشود.
احکام فقهی جهاد ابتدایی و مجوز حمله به سرزمینهای عجم نمیتواند مربوط به دوران نزول قرآن باشد و از سوی پیامبری صادر شده باشد که در قرآن بر همزبانی پیامبر با قومش تصریح و تأکید کرده است. این احکام بعدها برای توجیه تجاوز اعراب به اقوام عجم صادر شدهاند. در این احکام به یکباره میبینیم که تمام قیود اخلاقی فرو میریزد و تجاوز به عنف و قتل بیگناهان و تعرض به زنان مباح میشود.
از قرآن دیده میشود که جنگهای پیامبر درونقومی بود و ابتدا مشرکان بودند که درگیری با پیامبر و پیروانش را آغاز کردند و آنان را از شهرشان بیرون کردند. پیامبر مؤمنان را به قتال با کسانی فرا خواند که ظلم را آغاز کرده بودند: ألا تقاتلون قوما نکثوا أیمانهم وهموا بإخراج الرسول وهم بدءوکم اول مرة؟ در مقابل، اکثر جنگهای خلفا برای فتح سرزمینهای عجم فاقد مشروعیت اخلاقی و دینی بود. اینکه کسی برای تبلیغ دین به جنگ متوسل شود، همان قدر مضحک است که کسی برای اشاعهی اخلاق مرتکب قتل و تجاوز شود. جنگهای برونقومی خلفا نوعا تجاوز و تعرض به حریم همسایگان بود.
یکی از ترفندهای شیطان که در قرآن بارها به آن تذکر داده شده است، تزیین زشتیهاست. شیطان زشتیها را زیبا نشان میدهد و اعمال بدکاران را در نظرشان میآراید: زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل وما کانوا مهتدین. اینکه زشتترین اعمال را جهاد بنامیم و به آن رنگ دینی بدهیم، نمونهای آشکار از حیلههای شیطان است ...
با استناد به بعضی از دیدگاههای فقهی میتوان به نام دین و با خیال راحت شنیعترین اعمال غیراخلاقی را مرتکب شد.
متن کامل این یادداشت با عنوان "دین و آزادی (۱۰) تجاوز اعراب به همسایگان عجم" نوشته ابوالفضل ارجمند در سایت نیلوفر به نشانی:
https://neeloofar.org/201194/
کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۳۹۶/۰۶/۱۸
https://t.me/baznegari/168
.
(بخشی از مقاله ابوالفضل ارجمند با عنوان دین و آزادی ۱۰)
@baznegari
معمولا بسیاری از آنچه پس از درگذشت پیامبران روی میدهد و به دین نسبت داده میشود، با آنچه دین فرمان داده است مغایرت دارد. داستان موسی در تورات و قرآن نشان میدهد که آنچه در زمان غیبت کوتاه موسی در بنیاسرائیل اتفاق افتاد، درست بر خلاف تعالیم موسی بود. موسی پس از چهل روز با خشم از میقات برگشت و به مردمی که در همان مدت کوتاه به گوسالهپرستی روی آورده بودند گفت: بئسما خلفتمونی من بعدی! بعد از من چه بد خلافت کردید!
خلفای بعد از محمد نیز ممکن است دچار چنین خطاهای بزرگ و ویرانگری شده باشند. دلیلی وجود ندارد که گمان کنیم هرآنچه پس از پیامبر از اعراب و خلفا سر زده است منطبق بر حدود الهی بوده است.
دین هرگز با تجاوز نظامی به سرزمینهای دیگر به مردم آن سرزمینها ابلاغ نمیشود. دین با زبان ابلاغ میشود، نه با شمشیر. آنچه با تجاوز نظامی گسترش مییابد، قلمرو امپراتور یا خلیفه است نه قلمرو دین. اعراب نه تنها دین محمد را با تجاوز به سرزمینهای دیگر گسترش ندادند، بلکه آن را تخریب کردند و به نقطهای رساندند که اکنون شاهد آن هستیم.
حاصل تجاوز اعراب به سرزمینهای عجم، حداقل دو تحریف بزرگ در دین محمد بود: اولا، احکام بسیاری از قبیل «جهاد ابتدایی» برای توجیه تجاوز اعراب جعل شد و وارد فقه شد. اعراب ناچار بودند اعمال خود را از نظر شرعی توجیه کنند و با تحریف قرآن برای اعمال ناشایستهی خود لباسی شرعی بدوزند. ثانیا، مردم اقوام و سرزمینهای دیگر هم به صورت طبیعی عقاید وسنتهای محلی خود را وارد دین کردند و با ساختن روایات دروغ به پیامبر نسبت دادند تا مجبور نباشند از همهی سنتهای قومی خود دست بکشند ...
تجاوز اعراب به سرزمینهای دیگر به مراتب از تجاوز مغولان بدتر بوده است، چرا که اعراب این تجاوز را به نام دین انجام دادند.
تجاوز اعراب به همسایگان مجموعهای از احکام شرمآور فقهی پدید آورد که میتوان آنها را فقه تجاوز و بیبندوباری جنسی نامید! ...
ظهور گروههای تروریستیی که در روزگار ما به دنبال احیای خلافت هستند، میتواند تا حدود زیادی ماهیت آنچه را که در زمان خلفای عرب در تجاوز به سرزمینهای عجم روی داد به نمایش بگذارد. این گروههای سلفی در تجاوز به جان و مال و ناموس دیگران از اسلافشان پیروی میکنند.
عملکرد این گروهها حاصل تفکر «جهاد ابتدایی» و تمرد از حکم قرآنی «لا إکراه فی الدین» است.
جهاد ابتدایی دروازهی بزرگی به سمت جهنم است که شیطان برای «مجاهدان» باز کرده است و در آن زشتترین رذایل اخلاقی مجاز میشود و از همه بدتر اینکه این رفتارهای شرمآور به دین نسبت داده میشود.
احکام فقهی جهاد ابتدایی و مجوز حمله به سرزمینهای عجم نمیتواند مربوط به دوران نزول قرآن باشد و از سوی پیامبری صادر شده باشد که در قرآن بر همزبانی پیامبر با قومش تصریح و تأکید کرده است. این احکام بعدها برای توجیه تجاوز اعراب به اقوام عجم صادر شدهاند. در این احکام به یکباره میبینیم که تمام قیود اخلاقی فرو میریزد و تجاوز به عنف و قتل بیگناهان و تعرض به زنان مباح میشود.
از قرآن دیده میشود که جنگهای پیامبر درونقومی بود و ابتدا مشرکان بودند که درگیری با پیامبر و پیروانش را آغاز کردند و آنان را از شهرشان بیرون کردند. پیامبر مؤمنان را به قتال با کسانی فرا خواند که ظلم را آغاز کرده بودند: ألا تقاتلون قوما نکثوا أیمانهم وهموا بإخراج الرسول وهم بدءوکم اول مرة؟ در مقابل، اکثر جنگهای خلفا برای فتح سرزمینهای عجم فاقد مشروعیت اخلاقی و دینی بود. اینکه کسی برای تبلیغ دین به جنگ متوسل شود، همان قدر مضحک است که کسی برای اشاعهی اخلاق مرتکب قتل و تجاوز شود. جنگهای برونقومی خلفا نوعا تجاوز و تعرض به حریم همسایگان بود.
یکی از ترفندهای شیطان که در قرآن بارها به آن تذکر داده شده است، تزیین زشتیهاست. شیطان زشتیها را زیبا نشان میدهد و اعمال بدکاران را در نظرشان میآراید: زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل وما کانوا مهتدین. اینکه زشتترین اعمال را جهاد بنامیم و به آن رنگ دینی بدهیم، نمونهای آشکار از حیلههای شیطان است ...
با استناد به بعضی از دیدگاههای فقهی میتوان به نام دین و با خیال راحت شنیعترین اعمال غیراخلاقی را مرتکب شد.
متن کامل این یادداشت با عنوان "دین و آزادی (۱۰) تجاوز اعراب به همسایگان عجم" نوشته ابوالفضل ارجمند در سایت نیلوفر به نشانی:
https://neeloofar.org/201194/
کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۳۹۶/۰۶/۱۸
https://t.me/baznegari/168
.
Telegram
کانال بازنگری
جهاد ابتدایی دروازهای به سمت جهنم
(بخشی از مقاله ابوالفضل ارجمند با عنوان دین و آزادی)
t.me/baznegari
معمولا بسیاری از آنچه پس از درگذشت پیامبران روی میدهد و به دین نسبت داده میشود، با آنچه دین فرمان داده است مغایرت دارد. داستان موسی در تورات و قرآن…
(بخشی از مقاله ابوالفضل ارجمند با عنوان دین و آزادی)
t.me/baznegari
معمولا بسیاری از آنچه پس از درگذشت پیامبران روی میدهد و به دین نسبت داده میشود، با آنچه دین فرمان داده است مغایرت دارد. داستان موسی در تورات و قرآن…